۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۴, شنبه

ارگ کابل قرارگاه پاکستان است




پاسگاه های پاکستان درداخل ارگ است
پامير آ اف جی : تیم حاکم درکابل فرصت وامکانات دارد که پاسگاه های پاکستان وایران را در ارگ ریاست جمهوری، حکومت و پارلمان  مورد حمله قرار دهد. نیمی از مسئولان، از عالی رتبه تا قدمۀ پایین در ارگ و پارلمان وحکومت، در شهر های پشاور، اسلام آباد، مشهد وزاهدان وقم و تهران خانه دارند و افغانستان خانه دوم شان است. این ها همه افراد پاسگاه های خارجی در درون خانه هستند که همه روزه از زمین وهوا به کشور های مذکور در رفت وآمد اند و مذاکرات حساس ومهم تر را از طریق دوبی دنبال می کنند.
سیاسیون و تحلیل گرانی که احساساتی شده اند برای یک سوال کوچک جواب پیدا کنند که دوماه قبل، آقای بسم الله محمدی به حیث وزیر دفاع، برای انجام چه مأموریتی به طور خصوصی مهمان پنج شب و پنج روز اشفاق کیانی بود و دربرگشت چه سوغاتی آورده بود که به مردم افغانستان شرح آن داده نشد وفقط رهبران «تنظیم ها» شرح سفرش را شنفتند؟ اجندای خارجی ستیزی زمانی روی میز قرار می گیرد که معامله های سری به می می خورند. طرف یا امتیاز نمی دهد یا عمر تیم حاکم را کوتاه می دانند که از خیر معامله گذشته اند که اینک تیم کابل طریق جوسازی پیش گرفته است.
می ماند مسأله بازی با «معاهدۀ دیورند».
خط اندازی دیورند صد وبیست سال پیش نهایی و رسمی شده، بعد از عبدالرحمن خان، پسر ونواسه اش و همچنان نادرخان به همان راهی رفته اند که او رفته بود ودرهیچ یک از مرقومات رسمی و فردی امیرعبدالرحمن واخلاف وی چیزی به جا نمانده است تا دستاویزی برای دعوا ودنگله بر «رسمیت» یا غیر رسمیت دیورند شود. این قدر هست که سردار داود وصیت نامۀ صریح عبدالرحمن خان را در مورد دوری گزیدن از «روس» نادیده گرفت.
این قضیه بسیار طولانی اما روشن ومشخص است و در میدان جدید با آن می شود بازی کرد. سردار داود برای رسیدن به قدرت درچهارچوب خاندان سلطنت به حدی با این قطعه سوخته بازی بی حاصل کرد که سروجان خانواده و منافع افغانستان را خود به خود به تدریج به آغوش پاکستان انداخت. تا وقتی زنده بود، و اکنون که سی وپنج سال می گذرد، تا کنون هیچ مرجع بین المللی، منطقه ای و هیچ کشوری از دعوای ارضی افغانستان برای استرداد خاک های از دست رفته حمایت نکرده و درسازمان ملل متحد نیز یک سطر رسمی هم درین باره حفظ نشده است.
درقرون گذشته تمامی منطقه از ایران تا آسیای میانه و گوشه هایی از آسیای صغیر جز قلمرو یک امپراتوری بود که درطول گردش ایام، گاه کوچک شده و گاه کج ومورب وزمانی هم جغرافیا ها به پاره های کوچک و کوچکتر تبدیل شده اند وهیچ کس از نظر حقوقی مدعی مالکیت برسرزمین دیگران را نمی تواند داشته باشد. اززمان عبدالرحمن که تا حالا حداقل دوازده زمامدار آمده ورفته و درباره دیورند گاه سکوت کرده و گاه چیزی برخلاف روال زمانه فقط حرفی پرانده و رفته اند.
اگر حرف برسرادعا باشد، افغانستان باید به کرمان واصفهان وبخش عظیم ایران کنونی هم باید ادعای مالکیت مطرح کند که روزی سلطان محمود و شاه اشرف درجنگ های کلاسیک دست به فتوحاتی زده و سپس به مغاک افول اقتدار افتاده بودند. میراث داران خلافت پارینۀ بغداد سهل می توانند کل ایران وخراسان وماوراء النهر را جزء سیطرۀ مشروع خود بدانند که از هارون الرشید ومأمون به ارث برده اند. اگر این گونه دعوا ها از سوی تمامی کشورهای خردوکوچک به جنگ تبدیل شود، کل جهان را آتش فراخواهد گرفت.
مهم ترین فکتور این است که ساکنان آنسوی خط دیورند در نیم قارۀ هند قدیم، هرگز به بروت مدعیان کابل نشین پیاز خرد نمی کنند. حالا نیز به اصطلاح درقصۀ جفنگ سازی های سیاسی کابل نیستند. شخصیت های پشتون تبار درپاکستان به صدارت رسیده، آی اس آی را رهبری کرده اند، وهمین اکنون بازوی پرتوان ارتش، حکومت و اقتصاد پاکستان به شمار می روند. پس این حکومت های کابل که نمی توانند روی پای خود شان ایستاده شوند، و همین قلمرو کنونی را به زمین زراعتی تبدیل نمی توانند، و دست احتیاج اکثریت مردم به  بازار خوراکی وپزشکی پاکستان دراز است، چرا به نحوی درنقش تیپیک «دن کیشوت های افغانی» ظاهر می شوند و فرصت های توسعه و تازه نگری را از نسل جوان می ستانند وخزعبلات دور انداخته شده وفراموش شده را به سر آنان می گذارند؟
براساس کدام فیصله، معاهده، اجماع کدام جرگه، چه زمانی وبراساس موافقت مکتوب یا شفاهی کدام مرجع «ایالت پشتخوا» ، حکومت کابل وکالت آزاد سازی آنان را به دوش گرفته است؟ رهبران هشیار وچتاق صوبه سرحد با استفاده از خام کاری های سیاسی داود خان، بخشی از ثروت نقدی بیت المال کشور را طی چهل سال خرج کردند. هم از سردمداران پنجاب اخاذی کردند وهم اقتصاد ضعیف افغانستان را دوشیدند، اما هیچ گاه درمجامع رسمی درپاکستان، از دعوای افغانستان حمایت نکردند.
امریکا بعد از تقسیم شبه قاره و تولد «پاکستان» درموقعیت استراتیژیک پاکستان یکجا با انگلیس جا خوش کرد و تا امروز دولت های پاکستان ازین مشارکت سود حیاتی نصیب مردم خود کرده اند. از همان صبح فردای تولد پاکستان، مقامات امریکا به پادشاهان افغانستان توصیه کرده و مشورت داده بودند که از دعوایی که هیچ مبنای رسمی ومدون حقوقی ندارد وجامعه بین الملل آن را به حیث سند قابل بحث درمجموعه اسناد خویش درج نکرده، بگذرند وراه های دیگر تعامل با پاکستان را براساس منافع متقابل و مفید جستجو کنند اما جهالت سیاسی و سیاست «جنگ سرد» زهر خود را آرام آرام در خوی تند داود خان می چکانید.
در دورۀ صدارت داود خان، بی تابی یک حلقه از تنش آفرینان کم زور ومنزوی و بی سواد، به حدی رسید که خروشچف وبولگانین با دادن صد میلیون روبل، تمامی محاسبات وتمهیداتی را که احتمال نوعی تفاهم را بین پاکستان وافغانستان به نفع توسعه هردو کشور بالاثر کمک های امریکا فراهم می کرد به هم زد. مارشال ایوب خان به هیأت امریکایی گفت:
مجموع بودجۀ سالیانۀ افغانستان پنجاه میلیون دالر است. این صد میلیون روبل را که برابر با 150 میلیون دالر است چطور پرداخت خواهند کرد؟

ایوب خان که خود یک پشتون تحصیل کرده وملی گرا بود، امریکاییان را قانع کرد که نیازی ندارند از پنجرۀ بلند خانه استراتیژیکی به نام پاکستان  به «پسکوچۀ شوروی» نگاه کنند. اقدامات عاقبت نیاندیشانۀ داود سبب یک رشته تنش های مضحک مرزی (مانند امروز که کرزی به راه انداخته) با پاکستان شد که درنتیجه راه های ورود کاروان های بازرگانی به روی افغانستان بسته شد وبحران و تشویش عمومی را دامن زد. رهبرانی که مانند حالا چند فرد احساساتی واز دنیا بی خبر را به آتش زدن بیرق پاکستان ترغیب کرده بودند، خود بعد از مدتی مجبور شدند از پاکستان طلب عفو کنند و سردارنعیم را مؤظف کردند که به دست خود بیرق پاکستان را در قنسولگری آن کشور در خاک افغانستان دوباره برافرازد!
سردارنعیم بعد ها به دوستان شخصی خود اظهار داشت که هیچ تجربه ای تلخ تر و ناگوار تر ازین درزنده گی اش اتفاق نیفتاده بود که بیرق پاکستان را به دست خودم برافراشتم. یک خصلت مکروه و پرتاوان رهبران سیاسی درافغانستان این است که سرتمبه گی را با منافع ملی و جهالت و انکار واقعیت های زنده گی را غیرت وغرور تعریف می کنند.
داود خان چه در دوره صدارت و چه در ریاست جمهوری در رؤیای جمع آوری اسلحه و جنگ و مقابله با پاکستان به سرمی برد و پاکستان با پیشبرد سیاست زیرکانه همسویی با قدرت های جهانی وامریکا سرگرم بود وبه عنوان متحد نا گسستنی امریکا وانگلیس خودش را تثبیت می کرد. داود خان پیاپی به واشنگتن هیأت می فرستاد و رئیس هیأت که معمولاً سردار نعیم نماینده خاص ایشان می بود، هنوز چای وقهوه را با همتای امریکایی اش نوش جان نکرده که فهرست مطول اسامی سلاح های مورد مطالبه را روی میز می گذاشت و جانب امریکایی را نسبت به ساده لوحی سیاسی حکومت کابل به تبسم وامی داشت. داود خان در دو سال آخر حیاتش به نا درستی نیم قرن سیاست بازی های خویش پی برد اما دیگر دیر شده بود. دیگ جنگ سرد به طغیان آمده بود.
به یاد داشته باشیم که دیگ تیم حاکم درکابل نیز دیر یا زود انفجار خواهد کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر