۱. مقدمه
آنچه اینک میآید، نقد نظریه «رؤیاهای رسولانه بودن آیات قرآن» است که از سوی نظریه پرداز آقای دکتر عبدالکریم سروش مطرح شده است. حاصل سخن وی این است که آیات قرآن از قبیل صور رؤیایی رمزی پیامبر اسلام(ص) است؛ لذا نیازمند تعبیر است.
پارهای از سخنان نویسنده نشان میدهد که دغدغه او از اظهار نظریه رؤیاهای رسولانه حل پریشانی ساختار قرآن و وجود تناقض نماییهایی بوده است که میان آیات قرآن و یا آیات قرآن و تاریخ و یا علم به چشم میخورد؛ اما باید پرسید، چرا باید برای حل این مشکلات دست به دامان چنین نظریهای بشویم که نه برای پیامبر(ص) ارزش و اعتباری میگذارد و نه برای قرآن.
برای پیامبر(ص) اعتباری نمیگذارد؛ به این جهت که در این نظریه گفته میشود، قرآن سخن خود پیامبر(ص) است و این که در قرآن تصریح شده، قرآن سخن خدا یا جبرئیل است، خلاف واقع است.
جالب این که پیامبر(ص) هم هیچگاه به این خلاف واقع بودن تصریح نکرده و نفرموده است که این قرآن سخن من است و اگر به خدا یا جبرئیل نسبت داده میشود، به این جهت است که اینها صور رویایی من است.
برای قرآن هم اعتباری نمیگذارد؛ زیرا در این نظریه ادعا میشود، زبان قرآن از قبیل صور رؤیایی رمزی است و نیاز به تعبیر دارد. به موجب این نظریه، در قرآن هیچ لفظ و تعبیری بر همان معانی عرفی معهود عرب دلالت ندارد. این در حالی است که نتیجه این سخن جز اباحه گری و رها کردن واجبات و منهیات نخواهد بود.
خلاصه نظریه عبدالکریم سروش
به هر حال، نظریه نویسنده در دو گزاره خلاصه میشود: یکی این که قائل قرآن خود پیامبر اسلام(ص) است و دیگری این که قرآن صور رؤیایی رمزی اوست.
بر این اساس، نقد این نوشتار، نخست ناظر به گزاره نخست است و سپس ناظر به گزاره دوم.
نظر به این که عمده شواهد نویسنده در زمینه مغیبات قرآن است و تفسیر مغیبات قرآن با آیاتی که در زمینه امور عادی بشر است، قدری تفاوت دارد، این دو دسته از آیات در این نوشتار جداگانه بررسی شده است. البته قبل از همه، شواهد کلی نویسنده نقد شده است.
۲. نقد شواهد کلی نویسنده
ادله و شواهد کلی که نویسنده برای تأیید نظریه خودش میآورد، به شرحی است که در پی میآید.
حالت پیامبر به هنگام دریافت وحی
یکی از دلایل کلی نویسنده این است که او میگوید، چون پیامبر به هنگام وحی حالتی شبیه شخص خواب به خود میگرفت، پس آنچه در حال وحی برای او حاصل میشود، عبارت از صور رؤیایی است؛ حال آن که شباهت حالت خواب و وحی هرگز دلیل بر این نمیشود که پیامبر(ص) در حالت وحی صور رؤیایی - آن هم رؤیایی رمزی - مشاهده میکند.
این تشابه بیش از این را ثابت نمیکند که میان حالت وحی و مکاشفه و رؤیا سنخیت هست؛ اما هرگز ثابت نمیکند که آیات قرآن عبارت از صور رؤیایی است که خود پیامبر(ص) مشاهده کرده است.
پراکندگی سورهها
دلیل کلی دیگری که نویسنده بر رؤیایی بودن آیات قرآن یاد میکند، پراکنده بودن موضوعات سورههای قرآن است.
او میگوید، طبیعت خواب باعث این پراکندگی است؛ اما این سخن تمام نیست؛ زیرا:
اولاً، چرا گفته نشود، سبب نظارت آیات سورهها به موضوعات مختلف این است که هر سوره به مثابه خطابه خطیبی است که ناظر به مقتضیات متنوع و متکثر مخاطبانش در زمان و مکان ایراد خطابه ایراد شده و چون در در آن زمان و مکان، تعدد حوادث و سئوالات و مقتضیات بوده، در سورهای که نازل شده، این تعدد و تکثر بروز یافته است؟
بر این اساس، باید گفت: متن سورههای قرآن گفتاری و خطابهای است و به همین جهت است که مطالب هر سوره به لحاظ سیاقی از هم گسیخته است.
البته مطالب هر سوره از لحاظ موقعیتی به هم پیوسته است و سبب از هم گسیخته دیدن مطالب هر سوره از سوی ما به این جهت است که آیات آن سوره را در فضا و بستر نزولش مطالعه نمیکنیم.
پراکنده دیدن مطالب هر سوره ناشی از پیش فرض ناصحیح ماست که سبک قرآن را نوشتاری و کتابی میدانیم و توقع داریم، مطالب آن مبوب و منظم باشد و هر مطلبی در فصل و سوره جداگانهای آمده باشد. به این ترتیب باید گفت، از هم گسیخته یافتن مطالب سورهها لزوماً مؤید نظریه رؤیاهای رسولانه بودن قرآن نیست.
ثانیاً، حتی به اقتضای نظر خود نویسنده نیز از هم گسیخته بودن قرآن با رؤیایی بودن قرآن ملازمه ندارد. چنان که خود او قرآن را به شعر تشبیه کرده که در آن هم از هم گسیختگی وجود دارد؛ علیرغم آن که آن در عالم بیداری و نه در عالم خواب انشاد میشود.
به نظر میرسد، اگر در بیانات شفاهی اعم از نثر و نظم سبک پاشانی دیده میشود، به جهت خاصیت ذهن آدمی است که هر آن به سوی توجه پیدا میکند. به این ترتیب، باید سبک پاشانی قرآن را ناشی از شفاهی بودن قرآن دانست؛ نه رؤیایی بودن آن.
حتی اگر سبک پاشانی بودن سورههای قرآن را متکی بر ذهن بودن قرآن بدانیم، چرا گفته نشود، جبرئیل متناسب به توجهات پیامبر(ص) به موضوعات مختلف، پیامهای الهی را به او القاء میکرده است.
جبرئیل چارچوب نیازها و مقتضیات ذهن پیامبر را در نظر گرفته و قرآن در قالب آن ریخته است. ذهن پیامبر هم متأثر از شرایط خارج از ذهنش یعنی شرایط قومی و محیطیاش بوده است و لذا ایات قرآن به تناسب نیازها و سئوالات و حوادث محیط پیامبر بر او القاء شده است.
همه آیات سوره مائده که به سبک پاشانی آن استشهاد شده است، وقتی در بستر تاریخی نزولش نهاده و مطالعه شود، به روشنی دانسته میشود که سبب تنوع و تکثر موضوعی آن این بوده که در زمان نزولش همه این موضوعات مطرح بوده است.
بنابراین این تکثر و تنوع و تفرقه موضوعات و مقتضیات بیرونی بوده که موجب شده است در سوره مائده و دیگر سورههای قرآن این چنین از هم گسیختگی لفظی و سیاقی مشاهده شود.
آیات سوره مائده به لحاظ لفظی و سیاقی از هم گسیختهاند؛ اما به لحاظ حالی و موقعیتی کاملاً به هم مرتبط و پیوستهاند؛ چرا که همه آن موقعیتها و مقتیضات در زمان و مکان نزول سوره مائده موجود بوده است.
اگر ما در حال حاضر میان آیات سوره ها گسیختگی مشاهده میکنیم، به جهت آن است که از زمان و مکان نزول قرآن فاصله گرفتهایم و سورههای قرآن را در همان فضا و بستر نزولش مطالعه نمیکنیم.
سبک پاشانی سورههای قرآن از آن جهت است که هر سوره قرآن به مثابه خطابهای است که در شرایط و مقتضیات تاریخی و جغرافیایی خاصی ایراد شده که آن شرایط و مقتضیات دارای تکثر و تنوع بوده است.
به همین ترتیب، علت این که در هر جای، پارهای از یک قصه آمده و نیز گاهی یک پاره قصه در چند سوره تکرار شده، همگی نه به این جهت است که قرآن ساختار رؤیایی دارد؛ بلکه از این جهت است که قرآن یک کتاب قصه نیست؛ بلکه یک کتاب وعظ و خطابه است. خطابه و وعظ اقتضا میکند که بسا یک قسمت یک قصه بارها تکرار شود و هر قسمتی از قصه که میآید، متناسب با شرایط مخاطبان باشد.
نظر به این که ذکر قصه در قرآن به تناسب شرایط و مقتضیات مخاطبان و نوع حوادث و سئوالاتی که در میان مخاطبان مطرح بوده، ذکر شده، ایجاب کرده است که تمام یک قصه در یک جا ذکر نشود و هر پارهای از آن به تناسب شرایط و مقتضیات ذکر گردد و بسا یک قسمت چندبار تکرار شود.
میتوان فرض کرد، یک سخنران در فواصل زمانی مختلف از یک قصه استفاده میکند و این تکرار به جهت این است که سخنرانیهای او در زمانهای مختلف است.
بلی اگر قرآن را به مثابه یک کتابی در نظر بگیریم که در یک زمانی و بدون نظارت به مخاطبان نوشته شده است، وجهی ندارد، چنین تکرارهایی صورت بگیرد.
رؤیای رمزی بودن زبان قرآن
نویسنده درباره زبان قرآن چنین نوشته است:
«متن مقدّس قرآن را از دو سر میتوان خواند: یکی از سرِ غیب و دیگری از سر شهادت. وقتی سخن از نادیدههاست (فرشته، قیامت، شیطان، جنّ، عرش، میزان و...)، بیان قرآن چنان تصویری و هنری میشود که رؤیایی ندانستنش، دشوار است و وقتی سخن از دیدنیها و امر و نهیهاست، بیانش چنان با عالم بیداری پهلو میزند که خواب را از چشم میرباید و بیداری را به جای خواب مینشاند. قاطبه مفسرّان، خواندن قرآن را از سر شهادت آغاز کردند و چنان مفتون «قُلها» و خطابات و فرمانهای قرآنی شدند که بر غیب هم، رنگ شهادت زدند و زبان تصویر را به زبان تشریع فروختند و بر همه حکم واحد راندند. اینجا هم فقه راهزنی کرد و سلطه گفتمانش، قرآن را در کام کشید. شک نیست که همه قرآن زبان واحد دارد: یا زبان بیداری است یا زبان خواب؛ نه غیر این دو است و نه آمیزهای از این دو. اما به حکم آن که فضای وحی، فضایی رؤیایی است، تردید نباید کرد که زبان قرآن هم یکسره زبان رؤیا است. و علاوه بر سرچشمه خیالین این زبان (که خود دلیل اصلی و استوار این مدّعاست)، چندان نشانه روشن در ساختار روایی قرآن هست که گمانهای دیگر را از ذهن میزداید و رؤیایی بودن زبان آن را بر کرسی قبول مینشاند».
او در جای دیگر مینویسد:
« در زبان رؤیا، مَجاز و کنایه راه ندارد، یعنی الفاظ بر غیر معانی حقیقیشان حمل نمیشوند گرچه برای فهمیدنشان، به کتاب لغت مراجعه نمیتوان کرد، بلکه باید از شیوه خوابگزاری بهره جست. آنکه خورشید و ستاره یا گاوان لاغر و فربه را در خواب میبیند، واقعاً ماه و خورشید را در خواب میبیند نه چیز دیگر را. و وقتی خواب را روایت میکند، حقیقتاً از ماه و خورشید سخن میگوید، نه چون شاعران که ماه و خورشید میگویند و مرادشان معشوق و محبوب است! و البته، فقط پس از خوابگزاری است که معنای خواب روشن میشود».
آنچه اینک میآید، نقد نظریه «رؤیاهای رسولانه بودن آیات قرآن» است که از سوی نظریه پرداز آقای دکتر عبدالکریم سروش مطرح شده است. حاصل سخن وی این است که آیات قرآن از قبیل صور رؤیایی رمزی پیامبر اسلام(ص) است؛ لذا نیازمند تعبیر است.
پارهای از سخنان نویسنده نشان میدهد که دغدغه او از اظهار نظریه رؤیاهای رسولانه حل پریشانی ساختار قرآن و وجود تناقض نماییهایی بوده است که میان آیات قرآن و یا آیات قرآن و تاریخ و یا علم به چشم میخورد؛ اما باید پرسید، چرا باید برای حل این مشکلات دست به دامان چنین نظریهای بشویم که نه برای پیامبر(ص) ارزش و اعتباری میگذارد و نه برای قرآن.
برای پیامبر(ص) اعتباری نمیگذارد؛ به این جهت که در این نظریه گفته میشود، قرآن سخن خود پیامبر(ص) است و این که در قرآن تصریح شده، قرآن سخن خدا یا جبرئیل است، خلاف واقع است.
جالب این که پیامبر(ص) هم هیچگاه به این خلاف واقع بودن تصریح نکرده و نفرموده است که این قرآن سخن من است و اگر به خدا یا جبرئیل نسبت داده میشود، به این جهت است که اینها صور رویایی من است.
برای قرآن هم اعتباری نمیگذارد؛ زیرا در این نظریه ادعا میشود، زبان قرآن از قبیل صور رؤیایی رمزی است و نیاز به تعبیر دارد. به موجب این نظریه، در قرآن هیچ لفظ و تعبیری بر همان معانی عرفی معهود عرب دلالت ندارد. این در حالی است که نتیجه این سخن جز اباحه گری و رها کردن واجبات و منهیات نخواهد بود.
خلاصه نظریه عبدالکریم سروش
به هر حال، نظریه نویسنده در دو گزاره خلاصه میشود: یکی این که قائل قرآن خود پیامبر اسلام(ص) است و دیگری این که قرآن صور رؤیایی رمزی اوست.
بر این اساس، نقد این نوشتار، نخست ناظر به گزاره نخست است و سپس ناظر به گزاره دوم.
نظر به این که عمده شواهد نویسنده در زمینه مغیبات قرآن است و تفسیر مغیبات قرآن با آیاتی که در زمینه امور عادی بشر است، قدری تفاوت دارد، این دو دسته از آیات در این نوشتار جداگانه بررسی شده است. البته قبل از همه، شواهد کلی نویسنده نقد شده است.
۲. نقد شواهد کلی نویسنده
ادله و شواهد کلی که نویسنده برای تأیید نظریه خودش میآورد، به شرحی است که در پی میآید.
حالت پیامبر به هنگام دریافت وحی
یکی از دلایل کلی نویسنده این است که او میگوید، چون پیامبر به هنگام وحی حالتی شبیه شخص خواب به خود میگرفت، پس آنچه در حال وحی برای او حاصل میشود، عبارت از صور رؤیایی است؛ حال آن که شباهت حالت خواب و وحی هرگز دلیل بر این نمیشود که پیامبر(ص) در حالت وحی صور رؤیایی - آن هم رؤیایی رمزی - مشاهده میکند.
این تشابه بیش از این را ثابت نمیکند که میان حالت وحی و مکاشفه و رؤیا سنخیت هست؛ اما هرگز ثابت نمیکند که آیات قرآن عبارت از صور رؤیایی است که خود پیامبر(ص) مشاهده کرده است.
پراکندگی سورهها
دلیل کلی دیگری که نویسنده بر رؤیایی بودن آیات قرآن یاد میکند، پراکنده بودن موضوعات سورههای قرآن است.
او میگوید، طبیعت خواب باعث این پراکندگی است؛ اما این سخن تمام نیست؛ زیرا:
اولاً، چرا گفته نشود، سبب نظارت آیات سورهها به موضوعات مختلف این است که هر سوره به مثابه خطابه خطیبی است که ناظر به مقتضیات متنوع و متکثر مخاطبانش در زمان و مکان ایراد خطابه ایراد شده و چون در در آن زمان و مکان، تعدد حوادث و سئوالات و مقتضیات بوده، در سورهای که نازل شده، این تعدد و تکثر بروز یافته است؟
بر این اساس، باید گفت: متن سورههای قرآن گفتاری و خطابهای است و به همین جهت است که مطالب هر سوره به لحاظ سیاقی از هم گسیخته است.
البته مطالب هر سوره از لحاظ موقعیتی به هم پیوسته است و سبب از هم گسیخته دیدن مطالب هر سوره از سوی ما به این جهت است که آیات آن سوره را در فضا و بستر نزولش مطالعه نمیکنیم.
پراکنده دیدن مطالب هر سوره ناشی از پیش فرض ناصحیح ماست که سبک قرآن را نوشتاری و کتابی میدانیم و توقع داریم، مطالب آن مبوب و منظم باشد و هر مطلبی در فصل و سوره جداگانهای آمده باشد. به این ترتیب باید گفت، از هم گسیخته یافتن مطالب سورهها لزوماً مؤید نظریه رؤیاهای رسولانه بودن قرآن نیست.
ثانیاً، حتی به اقتضای نظر خود نویسنده نیز از هم گسیخته بودن قرآن با رؤیایی بودن قرآن ملازمه ندارد. چنان که خود او قرآن را به شعر تشبیه کرده که در آن هم از هم گسیختگی وجود دارد؛ علیرغم آن که آن در عالم بیداری و نه در عالم خواب انشاد میشود.
به نظر میرسد، اگر در بیانات شفاهی اعم از نثر و نظم سبک پاشانی دیده میشود، به جهت خاصیت ذهن آدمی است که هر آن به سوی توجه پیدا میکند. به این ترتیب، باید سبک پاشانی قرآن را ناشی از شفاهی بودن قرآن دانست؛ نه رؤیایی بودن آن.
حتی اگر سبک پاشانی بودن سورههای قرآن را متکی بر ذهن بودن قرآن بدانیم، چرا گفته نشود، جبرئیل متناسب به توجهات پیامبر(ص) به موضوعات مختلف، پیامهای الهی را به او القاء میکرده است.
جبرئیل چارچوب نیازها و مقتضیات ذهن پیامبر را در نظر گرفته و قرآن در قالب آن ریخته است. ذهن پیامبر هم متأثر از شرایط خارج از ذهنش یعنی شرایط قومی و محیطیاش بوده است و لذا ایات قرآن به تناسب نیازها و سئوالات و حوادث محیط پیامبر بر او القاء شده است.
همه آیات سوره مائده که به سبک پاشانی آن استشهاد شده است، وقتی در بستر تاریخی نزولش نهاده و مطالعه شود، به روشنی دانسته میشود که سبب تنوع و تکثر موضوعی آن این بوده که در زمان نزولش همه این موضوعات مطرح بوده است.
بنابراین این تکثر و تنوع و تفرقه موضوعات و مقتضیات بیرونی بوده که موجب شده است در سوره مائده و دیگر سورههای قرآن این چنین از هم گسیختگی لفظی و سیاقی مشاهده شود.
آیات سوره مائده به لحاظ لفظی و سیاقی از هم گسیختهاند؛ اما به لحاظ حالی و موقعیتی کاملاً به هم مرتبط و پیوستهاند؛ چرا که همه آن موقعیتها و مقتیضات در زمان و مکان نزول سوره مائده موجود بوده است.
اگر ما در حال حاضر میان آیات سوره ها گسیختگی مشاهده میکنیم، به جهت آن است که از زمان و مکان نزول قرآن فاصله گرفتهایم و سورههای قرآن را در همان فضا و بستر نزولش مطالعه نمیکنیم.
سبک پاشانی سورههای قرآن از آن جهت است که هر سوره قرآن به مثابه خطابهای است که در شرایط و مقتضیات تاریخی و جغرافیایی خاصی ایراد شده که آن شرایط و مقتضیات دارای تکثر و تنوع بوده است.
به همین ترتیب، علت این که در هر جای، پارهای از یک قصه آمده و نیز گاهی یک پاره قصه در چند سوره تکرار شده، همگی نه به این جهت است که قرآن ساختار رؤیایی دارد؛ بلکه از این جهت است که قرآن یک کتاب قصه نیست؛ بلکه یک کتاب وعظ و خطابه است. خطابه و وعظ اقتضا میکند که بسا یک قسمت یک قصه بارها تکرار شود و هر قسمتی از قصه که میآید، متناسب با شرایط مخاطبان باشد.
نظر به این که ذکر قصه در قرآن به تناسب شرایط و مقتضیات مخاطبان و نوع حوادث و سئوالاتی که در میان مخاطبان مطرح بوده، ذکر شده، ایجاب کرده است که تمام یک قصه در یک جا ذکر نشود و هر پارهای از آن به تناسب شرایط و مقتضیات ذکر گردد و بسا یک قسمت چندبار تکرار شود.
میتوان فرض کرد، یک سخنران در فواصل زمانی مختلف از یک قصه استفاده میکند و این تکرار به جهت این است که سخنرانیهای او در زمانهای مختلف است.
بلی اگر قرآن را به مثابه یک کتابی در نظر بگیریم که در یک زمانی و بدون نظارت به مخاطبان نوشته شده است، وجهی ندارد، چنین تکرارهایی صورت بگیرد.
رؤیای رمزی بودن زبان قرآن
نویسنده درباره زبان قرآن چنین نوشته است:
«متن مقدّس قرآن را از دو سر میتوان خواند: یکی از سرِ غیب و دیگری از سر شهادت. وقتی سخن از نادیدههاست (فرشته، قیامت، شیطان، جنّ، عرش، میزان و...)، بیان قرآن چنان تصویری و هنری میشود که رؤیایی ندانستنش، دشوار است و وقتی سخن از دیدنیها و امر و نهیهاست، بیانش چنان با عالم بیداری پهلو میزند که خواب را از چشم میرباید و بیداری را به جای خواب مینشاند. قاطبه مفسرّان، خواندن قرآن را از سر شهادت آغاز کردند و چنان مفتون «قُلها» و خطابات و فرمانهای قرآنی شدند که بر غیب هم، رنگ شهادت زدند و زبان تصویر را به زبان تشریع فروختند و بر همه حکم واحد راندند. اینجا هم فقه راهزنی کرد و سلطه گفتمانش، قرآن را در کام کشید. شک نیست که همه قرآن زبان واحد دارد: یا زبان بیداری است یا زبان خواب؛ نه غیر این دو است و نه آمیزهای از این دو. اما به حکم آن که فضای وحی، فضایی رؤیایی است، تردید نباید کرد که زبان قرآن هم یکسره زبان رؤیا است. و علاوه بر سرچشمه خیالین این زبان (که خود دلیل اصلی و استوار این مدّعاست)، چندان نشانه روشن در ساختار روایی قرآن هست که گمانهای دیگر را از ذهن میزداید و رؤیایی بودن زبان آن را بر کرسی قبول مینشاند».
او در جای دیگر مینویسد:
« در زبان رؤیا، مَجاز و کنایه راه ندارد، یعنی الفاظ بر غیر معانی حقیقیشان حمل نمیشوند گرچه برای فهمیدنشان، به کتاب لغت مراجعه نمیتوان کرد، بلکه باید از شیوه خوابگزاری بهره جست. آنکه خورشید و ستاره یا گاوان لاغر و فربه را در خواب میبیند، واقعاً ماه و خورشید را در خواب میبیند نه چیز دیگر را. و وقتی خواب را روایت میکند، حقیقتاً از ماه و خورشید سخن میگوید، نه چون شاعران که ماه و خورشید میگویند و مرادشان معشوق و محبوب است! و البته، فقط پس از خوابگزاری است که معنای خواب روشن میشود».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر