تاریخ نشر | د خپریدو نیټه: 15.01.2014
بخش نخست
پروفیسور داکتر گران توریال
آیا دیموکراسی به معنی انتخاب تنها بین بد، بدتر و بدترین است؟
جای خجالت است که یک تعداد دیموکراسی را چنین تعریف کرده و یا میکنند!
انستیتوت های جابر جهان و گروه های انسان ستیز با امکانیت های فوق العاده: سلاح، پول و شبکه های تبلیغاتی و بخصوص با استفاده از اشخاص بیوطن اجیر و مریض که با زبان، قلم و فتنه گریهای شان، پیکر زخمی وخون آلود وطن و جامعه ای پارچه پارچه شدۀ عنعنوی مآنرا نامردانه، بیرحمانه و دیوانه وار به نابودی سوق میدهند، مرا وادار برین ساخت که چند حرفی خدمت جوانان وطن پرست، نیرو های ملی و ملت داغدیده ام باز هم بعرض برسانم.
واقعات تلخ و پیچیده ای امروزی وطن، وضعیت نا به سامان، سهل انگاری، گوشه گیری و سکوت اختیارنمودن روشنفکران، شخصیت های ملی و تکنوکرات های واقعی ملت مان از یک طرف و عار شدن فعالیت های چندین جانبه تخریبی عدۀ وطنفروشان و نیرو های ضد ملی- این خائینین، ظالمان وغداران مزدور و حاکم بر سرنوشت وطن و کاروائی های اجیران قلم بدست و پروپاگند های بیشرمانه وسایل اطلاعات جمعی شان ازطرف دیگر و در عین حال بازی های سیاسی عاقبت ناندیشانه و خطرناک حامیان ای این جنایت پیشه گان، منافقین و مفسدین فی الارض با نهایت بی حیائی، دیده درائی و عوامفریبی درمقابل جهانیان، هر روز کشور مآنرا به بدبختی ها، بیچاره گی و بحران های فاجعه بار اجتماعی و سیاسی هر چه بیشتر و مغلق تر، کشانیده میروند.
چنانچه ازسال 2001 تا امروز انستیتوت های قدرتمند جهان ( البته بنابرسیکالوژی ارثی و استریوتیپ کهنۀ جنگ سرد، استدلال و شرایط سیاسی واقعأ بخصوص عینی وقت) یکدسته ای از جنایت پیشه گان، جانیان، دزدان و منافقین منفور را که مدتهای طولانی اکثرأ ازفضای عادی زنده گی اجتماعی- خانواده و اجتماع انسانی محروم بوده اند و در کوه ها، دشت ها، مراکز و یا وحشت سرا های فتنه پشه گان ایران و پاکستان امرار حیات میکردند، مالک و حاکم بالای ملت مان تحمیل نمودند.
دراین مدت نسبتأ طولانی مراکز قدرتمند بدون در نظر گرفتن تکالیف اجتماعی، روحی و روانی این انسان نما ها، بی اندازه کوشیدند که با پشتیبانی و مصارف میلیارد ها دالر و کمک های همه جانبه علمی، تخنیکی و تجهیزاتی سیاسی و با بکار بردن مدرن ترین میتود های دستگاه های امیچ سازی سیاسی- اجتماعی به منظور اغوا نمودن طرزتفکر اتباع کشورمان وهم چنان اتباع کشورهای کمک کننده به افغانستان، تا بتوانند اینها را گویا بنام "رهبران" و "حاکمان" ملی افغانستان در نظر جهانیان جلوه دهند، اما موفق نشدند.
بآنکه با تغییرات آوردن در قیافه ای ظاهری ایشان، آنها را منحیث گویا "دولتمداران" جامعه مان تبارز دادند، علاوتأ همه و همه وسایل و امکانیت های مالی و قدرت سیاسی بی حد دراختیار شان گذاشتند و در کشور ها و شهر های بزرگ و مدرن جهان زمینۀ سفر ها را بنام های مختلف برایشان سازمان داده، مهیا ساختند و. . . و تا جائیکه اینها را حتی شهر نشین و در قصر ها و ساختمان های مجلل درشهر کابل و ولایات کشور با امکانیت های فوق العاده مدرن مسکن گزین ساختند، با آنهم نتوانستند که آنها را حتی به حد اقل روال عادی زنده گی اجتماعی در جامعه انسانی وفق و عادت دهند.
این موجودات عادتاً و با ملبس بودن با روان و سیکالوژی جنایت پیشه گی و شیطنت در سالهای متمادی، تمام موازین اخلاقی و تهذیبی جامعه ما را برهم زدند و اعمالی را مرتکب شدند که حتی خواست های ارمانی و استراتیژیک مغرضانه حامیان خود را به چنان بن بست کشانیدند که تا امروز این حامیان شان به هیچ کدام موفقیت ای حتی ابتدائی ترین آرزو های شان نتوانستند در سطح کشور و منطقه مان نایل آیند و یا حتی امیدی دسترسی به آن را در آینده نیز داشته باشند!
از هیچ فردی آگاه و هیچ انستیتوت تحقیقاتی در منطقه و جهان پنهان نیست که این موجودات مغایر صفات انسانی افغانستان را در این سالها و خصوصاً بعد ازسال 2001 به کجا ها کشانیده اند، بطور مثال:
افغانستان- بزرگ ترین مرکز تهدید صلح جهانی؛
افغانستان- بزرگ ترین تولید کننده هیروئین و چرس در جهان( به گفته دیگر- مرکز قاتلین هزار ها جوان در کره ارض)؛
افغانستان- بزرگترین حاکمیت ناقض حقوق بشر در جهان- (حاکمیت ناقض ابتدائی ترین حقوق طبیعی انسان)؛
افغانستان- بزرگترین کشورمفسد (سازمان شفافیت بین المللی افغانستان را درمقام فاسدترین دولت جهان قرار داده است)؛
افعانستان- نسبت شاخص حکومت های غیر قانونی، مقام بدترین کشور در روی جهان را دارا می باشد؛
افغانستان- عقبمانده ترین کشور از نظر اندکس یا شاخص رشد و تکامل انسانی در قاره آسیا می باشد؛
افغانستان- از جمله فلاکت زده ترین کشور ها در جهان( از نظر اندکس و یا شاخص کشور های فلاکت زده) بشمار میرود؛
افغانستان- بی ثبات ترین و نسبت به شاخص های بین المللی ور شکسته ترین کشور در جهان میباشد؛
افغانستان- نظر به اندکس کشور ها از نظر رفاه مادی و معنوی از جمله 142 کشور مقا م یک صد و چهل و دوهم را دارا بوده، به گفته دیگر، بدبخت ترین کشوردر روی جهان می باشد؛
و هم چنان نسبت به اندکس دخالت خارجی ها در امور داخلی کشور ها، افغانستان، از بدترین شرایط و بدترین موقف در میان کشور های جهان برخورداراست؛ وغیره. . . وغیره.
بهر حال، واقعیت امروزی در جهان اینست وطنداران محترم، که ادارات سیاسی کشور های قدرتمند، انستیتوت های قوی نظامی، استخباراتی، شبکه های اطلاعات جمعی معتبر جهان توأم با آژانس های بزرگ الکترونیکی - دیجیتال جهانی را فقط چند کارپریشن بزرگ و انحصاری مالی محدود رهبری میکنند.
و این موضوع ازهیچ انسان آگاه در جهان پنهان نیست. نیرو های ملی جامعه مان اینرا باید خوب بدانند که این کارپریشن ها حتی در کشور های متمدن و پیشرفته، نیرو های سالم، احزاب سیاسی، سازمانهای اجتماعی و انستیتوت ها و اتحادیه های تخصصی وحتی شخصیت های اجتماعی و سیاسی را به تدریج یکی پی دیگر از صحنه سیاسی در حاشیه رانده و با استفاده از وسایل اطلاعات جمعی، آنها را مسخره و تأثیرات سیاسی و اجتماعی شآنرا بی اثر و در نهایت ظالمانه محو کرده میروند.
در کشور های "جهان سوم" خصوصأ در تیاتر خونین حوادث ای مشهور به "بهار عربی" در شمال آفریقا، شرق میانه، این کارپریشن ها نه تنها انستیتوت های سیاسی و دولتی، احزاب، سازمانهای اجتماعی- سیاسی را از بیخ و ریشه محو نموده میروند، بلکه با طرح دسایس و تبلیغ و ترویج نفاق اندازی، کدورت و تعصب میان ملت ها، ماهرانه آنها را بنام طایفه، قوم، دین و زبان دربدر، پارچه پارچه نموده اند و با استفاده از میتود های تأثیرآور سیکالوژیکی در قالب ترمینالوژی های "دیموکراسی"، "آزادی" و "عدالت اجتماعی" انسانها را به انتقام گیری گویا از وقایع سالهای محرومیت، چنان تحریک می نمآیند که آنها را بنوشیدن خون یک دیگر، حاضر می سازند. مثالهای حوادث لیبیا، عراق، و. . . خصوصأ سوریه را همه جهانیان می خوانند و تماشا می نمآیند.
انسانها بطور مثال، در کشور سوریه قلب انسان و هموطن خود را میخورد!
فراموش نباید کرد که این روش و رفتار های شیطانی از کجا و در کجا آغاز یافته است؟ و آغازگر و عاملین این روش مغایراخلاق و ضمیر انسانی کیها بودند!
افغان های وطنپرست، هیچ گاه از یاد نخواهند برد، سخن مرحوم محی الدین انیس را که:
"چگونه می توانم نویسندۀ حوادث بد همین وطن باشم؟ چه طبیعی است بمحبوب گفتن (اینک عیب های تو) نه نفس برداشته و نه زبان ادا کرده می تواند. ولی از طرف دیگر می بینم که لاچار باید گفت، تا معلوم شود که چه چیز ها را نباید کرد".
بلی، واقعأ جای تأسف و خجالت است، باید گفت، که این همه فجایع اجتماعی بشری از کشورمان آغاز یافته است، زیرا، فراموش ناشدنی است، که:
وحشیان و کاذبین بی وطن چطور ملت مآنرا شروع ازتابستان سال 1975 به خاک و خون کشانیده اند و بخصوص مردم کابل را درجریان سالهای 1992- 1996 بنام های مختلف خصوصأ شعیه و سنی به دستور فتنه پیشه گان و شیطان زاده گان ایرانی، پاکستانی و عربی چطور بیرحمانه کشتند؛ چطورتجاوز به نوامیس، ربودن و غارت اموال، پوست کردن و خوراندن گوشت انسان بالای انسان را جایز دانستند؛ چطور از نوک پستان مادران و دختر افغان دانه های تسبیح تیار کردند؛ چطور در فرق انسانها میخ کوبیدند؛ چطور انسان ها را در قفس حیوانات وحشی در باغ وحش انداختند و چطور انسانها را در کانتینرها، آتش زدند و کباب کردند؛ چطور مردم افشار شهرکابل را قتل عام کردند؛ چطور و با کدام شیطان صفتی تماشا زائیدن دختر افغان را کردند؛ و یا چطورتجاوز به ناموس باشنده گان کابل اعم از مسلمانان، اهل هنود و سکهای کابل را روا و جایز دانستند و. . . ؟ بلی، این فجایع از کشورما آغاز یافته است.
اینها کیها بودند و یا کیها هستند که این اعمال و جنایات را مرتکب شده اند؟
چیزی دیگری را که میخواهم یاد آور شوم آنست، که چندی پیش در همه آژانس های خبری، اخبار ها و شبکه های اجتماعی دیجیتال خصوصأ فیسبوک ها، چنان سرو صدا بلند شده بود که " ببینید، که چه فاجعه ای در سوریه بوقوع پیوسته است:-" نکاح جهاد"، چه بدبختی بزرگ، و چه فاجعۀ بشری! و. . . ، اگر جوانان وطن چه در خارج و یا چه در داخل کشور، چیز های می نویسند، خوب، اینها اکثرأ جوان هستند و از حوادث و واقعات گذشته تا جائیکه دیده میشود اکثرأ کم تر با خبر اند، اما وقتی که عالیجنابان قلم بدست، عقل های کل و اشخاص منفور چیزی می نویسند و از وقوع چنین واقعات اظهاری تعجب می کنند، آنجاست که باید پرسید از این انسانها که آیا اینها چیزی بنام شرم و عزت انسانی هم دارند یا خیر؟ واقعأ جای خجالت است.
اگر بعضی ها دیروز روی بعضی ملحوظات و ذهنی گرائی ها خاموشی اختیار نموده بودند، امروز چرا سکوت کرده اند، و یا خود را بازی میدهند. بخصوص و بخصوص آنعده انسانهای که دیروز در کرسی های حزبی، دولتی و یا حکومتی اکثرأ بنابر ملحوظات نا روا و ذهنی، نه عینی قرار گرفته بودند. چرا اکثرأ خاموشی و سکوت اختیار کرده اند؟ و سوال دیگر پیدا میشود که آیا این عالیجنابان روزنامه های وطن را در زمانیکه مسئوولیت رهبری جامعه مآنرا به عهده داشتند، مطالعه میکردند؟ بهر صورت، اینها را میگذاریم به حال خود شان، باید به جوانان وطن نوشت که این عمل شنیع و شیطانی را هم چنان همین گویا" تنظیم های مجاهدین " در سالهای هشتاد چه در ایران و یا چه در پاکستان مرتکب شده اند. و همین انسان ها اکثرأ امروز در رده های مختلف قدرت قرار دارند. اگر به آرشیف نشرات داخلی حاکمیت وقت دسترسی کمتر موجود است، شما جوانان عزیز و شما نیرو های ملی می توانید که به آرشیف های آژانس های خارجی خصوصأ بی بی سی مراجعه کنید. و راپورتاژ های که از حالت و وضعیت دختران و بیوه های افغان از "کمپ ناصر باغ" پشاور، بطور مثال، در سال 1989 که چطور زنان بیوه افغان طعمه بهره برداری جنسی مردان و خصوصأ مردان کشور های عربی قرار میگرفتند مطلع شوید؛ در آن کمپ در آن سال به تعداد 3 هزار زن بیوه افغان زنده گی بسر می بردند. به نقل از بی بی سی- 24 سپتامبر 1989. . . " مردان کشورهای عربی آنها را فریب می دهند و به حباله نکاح خود در می آورند. . . . اما این مردان خواستار/ پس از چند هفته زنده گی و بهره بری جنسی/ آنها را ترک می کنند. . . آنها در می یابند. . . ازدواج شان جز صیغۀ کوتاه مدت نبوده است/ و. . . ".
آیا میتوان چنین وقایع را فراموش کرد؟ و نگفت که کیها زنان معصوم را تشویق(دلالی) میکردند که با عربها نکاح کنند؟
آیا میتوان سکوت اختیار کرد از اعمال آن موجودات دیگر مغایر صفات انسانی که از سال 1996- 2001 این سلطه شیطانی را به شنیع و وقیع ترین شکل آن ادامه داد، و نه گفت که اینها، کی ها بودند و یا در حقیقت کی ها هستند؟
و یا آن سازمان ها، فوند ها و انجمن های گویا روشنفکران، تکنوکراتها و سازمانهای سیاسی افراطی و اکستریمیست های چپی که در شرق و غرب تبلیغ ، داد و فریاد گویا دفاع از " استقلال ملی" و "رهائی ملت" را در سالهای هشتاد بلند نموده بودند و این سفاکان بیوطن، بنوبه خود هم چنان در قتل و بیحرمتی به هزاران هموطن بیگناه و معصوم وطن دست داشته با زبان نجس، مغز مریض و قلم کثیف هر روز از خون و تباهی وطن و وطندار تغذیه می شدند (متأسفانه هستند عدۀ که حتی تا امروز هم می شوند)، اینها کی ها بودند و یا کی ها هستند؟
و آن ناخلفان مزدور، ذلیل، دون صفت و پست که با دست، پا و دندانهای کثیف شان چوکی های قدرت را محکم گرفته بودند و اکثرأ در مقابل و از 1992 تا امروز، همراه و یکجا با موجودات مغایر صفات انسانی، پهلو در پهلو در جامعه مان جنایت کرده و میکنند، کی ها بوده اند، و یا کی ها هستند، آیا فراموش شدنی است؟
بهر صورت، باور کامل باید داشت که روزی قضاوت رسیدنی است! و حق بر باطل پیروز شدنی است.
به ده ها اسناد و ویدیو های مستند ازجنایات این موجودات مغایر صفات انسانی در آرشیف های سازمان های بین المللی موجود است. اینها و باند های شیطانی شان کاملأ شناخته شده اند و بسیاری از آنها امروز خود بدون شرم و حیائی انسانی، حتی افتخار رهبری و یا عضویت همان باند های شرارت پیشه را میکنند.
جوانان وطنپرست و ملت پرور باید بدانند که این عمال باند های خبیث و جنایت پیشه ای خون آشام و مزدور را در کشور مان بطور مستقیم، ایرانیان، پاکستانی ها(عربها) و ترکها تجهیز، تمویل و پشتیبانی می کردند و می کنند.
و امروز شما در کشور سوریه می بینید، که کشور و ملت سوریه را کی ها به این حالت و بحران فاجعه بشری کشانیده اند؟
بازهم شما متوجه می شوید که: ایران، عربها( پاکستان) و ترکیه در عقب تمام گروه های خونخور، فتنه پیشه و منافق متخاصم در خاک سوریه قرار دارند!
حالا فکر کنید! فقط تنها نام خارج و داخل قوس تبدیل شده است. اما سوال دیگر این است که در عقب این فتنه انگیزان ایران، پاکستان، ترکیه و عربها کی ها اند؟
واقعأ، این ها "میوه" های یک درخت خباثت و نجاست در طبیعت انسانی هستند!
یک چیز دیگر راخوب باید متوجه شد، که کدام دستگاه ها و آژانس های خبری بشمول رادیو و تلویزیون های بزرگ جهانی نیرو های شرارت پیشه، فتنه انگیز و انسان ستیز را بنام نیرو های اپوزسیون مسلح و "قلب خوران" – القاعده را در سوریه بنام "دیموکرات ها" و "عدالت خواهان" یاد میکنند؟
و یا در مقابل، کی ها و کدام تلویزیون ها تروریستان و گروه های شرارت پیشه و فتنه انگیز و از جمله بخصوص آن گروههای فتنه پیشۀ که از طرف ایران و "حزب الله" پشتیبانی میشوند را بنام طرفداران حاکمیت ملی و گویا "مردم" سوریه یاد میکنند؟
آیا فکر کرده اید که چه شد و کجاست نیرو هایی وطنپرست و ملی سوریه؟
و کی ها از آنها یاد میکنند، جواب کاملأ روشن است:
هیچ کس و هیچ کدام مرجع با شمول سازمان جمیله ملل متحد و سازمانهای گویا "مدافع حقوق بشر" امروزی، اما آیا نیرو های ملی سوریه با تمام محدودیت ها و سلب امکانیت ها، آرام نشسته و سکوت اختیار نموده اند؟ و یا مانند روشنفکران مان به فرق یکدیگر زده و کوبیده میروند؟ و یا ذلت، پستی و بدبختی را قبول کرده اند و در موزیک شیطانی می رقصند؟ و در بین گروپ های جنایت پیشه متخاصم، بد ، بدتر و بدترین را تشخیص داده و بعضأ یکی را نسبت به دیگری ترجیع میدهند؟
هر گز نی، نیرو های ملی سوریه با دست خالی و امکانیت های نهایت محدود، اما به امید قوی و متین همه متحدانه و حتی منفردانه بدون ترس در سراسر جهان بمنظور رهائی، نجات کشور و ملت شان مبارزه و روشنگری می نمآیند. و میکوشند تا اکثریت بشریت را از وضعیت رقتبار و فلاکتبار اجتماعی کشور شان با خبر سازند.
بهرحال، چیزی دیگری را که میخواهم که وطنپرستان و خصوصأ جوانان بدان متوجه شوند یگانه "مدل دولتهای گویا آینده" است که کارپریشن های بزرگ مالی سخت میکوشند و می خواهند در کشور های آفریقائی، شرق میانه، آسیا و یا هر کجائی دیگر آنرا بزور پیاده نمآیند. محتوی و ساختار آن بطور مختصر چنین است که:
فیگور های کاذب، بی اتوریته، اشخاص بدنام، مزدور و ناقضین حقوق بشر(انسان ستیز و موجودات نفرین شده جوامع) را در پست های دولتی تحت نام گویا "رژیم های دیموکراسی تیپ جدید" نصب می نمآیند! و پول سر شار، قدرت و اقتدار بی حد دراختیار شان میگذارند و در عین حال این کارپریشن ها دستگاه های خبری و شبکه های تصویری و صوتی و شبکه های انترنتی بیگانه پرست، بی خبر و ضد ملی اجیر شده را با آلایش های مسخره آمیز گویا تحت نام " آزادی بیان" در این جوامع مانند سمارق می روئیآنند. و این شبکه ها اکثرأ مطابق ستراتیژی های مغلق " مگنات های استعماری مالی" دو وظیفه ای عمده را به پیش میبرند:
1، بی آبروئی همیشگی همین فیگور های کاذب نصب شده در پست های دولتی و حکومتی – محو بنیاد و اتوریته ای ساختار های دولتی( حاکمیت های ملی) در همچون جوامع.
2، تخریب آگاهی و منتالیتی تاریخی اجتماعی - محو کلتورعنعنوی و سرکوب جنبش ها و حرکتهای ترقی خواهانه و بخصوص محو شخصیت های با اعتبار و سرشناس ملی این کشور ها!
بهر حال، چیزی را که من بار ها نوشته ام یکبار دیگر می خواهم بنویسم، و این چند سطر را زور مندان جهانی و خصوصأ مراکز ستراتیژیکی کارپریشن ها باید دقیق تحلیل بدارند، دور از مفاد برایشان نخواهد بود. تا جائیکه تاریخ باستان مان ثابت کرده است عواقب تکرار و یا پیاده کردن مدل های برخورد زورمندان جهان (کشورگشایان) در ادوار مختلف در کشورما نتایج بسا فاجعه بار، وخیم و توأم با خسارات سیاسی اجتناب نا پذیر برای خود ای زورمندان را در قدم نخست درقبال داشته است.
واین بار اگرچه این مدل برعکس از افغانستان به اطراف دور کشانیده شده است و امکان بسیار زیاد میرود که انستیتوت های استراتیژیکی و استراتیژست های که در خدمت به مگنات های مالی جهانی هستند ازگفتار فیلسوف تاریخ مسترارنولد تاینبی انگلیسی Arnold Joseph Toynbee که در کتاب خود" بین اکسوس و جمنا Between Oxus and Jumna " بدین نتیجه رسیده بود که:" سر زمین افغانستان یک Round About یعنی خطه ای انشعاب و کانون تشعشع وچهار راه فرهنگها بوده است و در طی هزاران سال آنچه از خود داشته و آنچه از افق خارجی بدان رسیده است به ماحول خود به: هند، ایران، ماورا النهر و آسیای مرکزی منتشر ساخته است"، تعبیر اشتباه آمیز وغلط محض نموده اند!
زیرا پروفیسور تاینبی فقید افغانستان را "چهار راه فرهنگها" نامیده است و نه " چهار راه انتشار بی فرهنگی ها، نجاسات و خباثت "!
فیلسوف بزرگ ارنولد تاینیبی دقیق افغا نستان را از خطه های جغرافیائی دیگر ( حتی همسایگان مان) کاملأ تفکیک و مجزا کرده است. و به این منظور او هم چنان نوشت که: "افغانستان به علت وضع جغرافیائی که دارد ازهر عامل دیگر کرده در تاریخ آسیا حایز اهمیت است، زیرا حکم یک راه کوهستانی را در تقاطع بزرگراههای آسیا دارد و میتوان افغانستان را به عنوان" میدانگاهی از دنیای باستان" توصیف کرد!
طبعأ، واقعات امروزی در تونس، مصر و حتی در ترکیه علایم آنرا نشان میدهد که در این میدانگاه از دنیای باستان - افغانستان و مشخصأ افغانها در حالیکه از دوطرف قلع و قمع می گردند، چنانچه: از طرف داخل توسط جباران و جنایت پیشه گان حاکم و از طرف خارج توسط نیرو های وحشی طالبان و القاعده که هر دو جناح مانند دو روی یک سکه از طرف پاکستان و ایران - دو کشور بی عزت درسطح جهان و دو رژیم ذلیل تاریخ بشری منطقه رهبری، تسلیح و تمویل می شوند. و تا اندازه ایکه ما در تاریخ مان در قرن های گذشته از کله منارها، از سر زدن ها و حتی از دو نیم کردن سر ها بسیار خوانده ایم، اما در هیچ جای تاریخ بشری شما تا حال نخواهد خوانده باشید که هستند جانوران ای انسان نما هائیکه با کله های بریده جوانان افغان فوتبال می کنند. و یا بودند انسان نما هائیکه رقص مرده را تماشا می کردند.
باآنهم، مردم مان با دستان خالی، با تحمل این چنین جابرانه ترین مظالم انسانی و اجتماعی هیچگاه تسلیم این باند های اخوان الشیاطین و همدستهای " نکتائی پوش" شان نگردیده و در آینده هم نمیگردند.
برخلاف مردم مان فجایع بشری "اخوان المسلیمین" را در همین سالهای متمادی چنان افشاء ونفرین کرده اند که ملت و خصوصأ جوانان مصر به پا خاسته و باعث آن شدند که در مصر و در الاظهر – زاد گاه و مرکز ایدیالوژیکی این سازمان - این سازمان را یک سازمان تروریستی و شیطانی اعلان کردند. و یا در تونس و ترکیه دیگر خواب بالای سازمانهای اخوان الشیاطین حرام شده است.
واقعأ، اینجاست که افغانستان – نه تنها "میدانگاهی از دنیای باستان" است، بلکه محل نهی و گورستان زور گویان و شرارت پیشه گان منافق امروزی نیز می باشد.
بهر حال، زمانیکه در نوشته ام در آغاز سال 2003 تحت عنوان " وضع موجود به کجا می انجامد؟" نوشتم که:. . . ببینید، اگر قضا و تقدیر چنین حکم کرده است که افغانها با تمام نا توانائی مانند سابق چون امپراطوری های جابر انگریز و روس را به زانو در آورده و جهان را از شر این جهانخوران رهائی بخشیده است و امروز باید پوز کثیف قدرت غیبی شیطانی را هم به خاک بسآیند، پس لازم می افتد که جهان قدرتمند و سازمانهای بزرگ اقتصادی و سیاسی نظامی حداقل برای مدتی از تسلیحات لوژستیکی نظامی باند های شریر تروریستی جهادی جلو گیری نمآیند و در عین حال مواظب کشور ایران و پاکستان باشند که در امور داخلی ما دست اندازی نکنند. و آنوقت است که در مدت کوتاهی ملت سر تا پا برهنه، تحقیر شده، اما تشنه به آزادی و صلح با دستان خالی، اما با پنجه های آهنین گلو این شیطان صفتان را خفه نموده و بازهم جهان را از شر منافقین و نیرو های مغایر صفات انسانی نجات خواهد داد.
اینجاست، که گوئی در طول تاریخ موجودیت خود، ملت افغان فقط وظیفه داشتند و دارند که بجنگند و قهرمانانه بمیرند، اما سر انجام جهان انسانی را از شر خونخواران، سلطه جویان و جهان گشایان و امروز از شر کاذبین و لعنت شده گان نجات بدهند. البته این رسالت و اصالت هم در تقدیر افغانان گنجانیده شده است، چنانچه شاعری گفته است:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال بنام من بیچاره زدند
اما اکثرأ باور نمی کردند. امروز باز هم می خواهم تکرار نمایم که : در خطه مقدس مان – افغانستان هیچ نیروی اجنبی نتوانسته و در آینده هم نمی توانند که نیرو های ملی کشور مآنرا تعویض کنند. و در فکر آن باشند که توسط یک عدۀ مجرمین و بوقلمون شان برای وطنداران مان گویا جامعه مرفه، راحت و عادلانه به تعریف و مدل خود شان بنا می نمآیند. و چه خاصا که دعوای اعمار جامعه ملی، حاکمیت ملی و تعهد مصئونیت و صیانت کشورمآنرا از طریق دو رژیم شرارت پیشه و پرازیت در منطقه - ایران و پاکستان نمآیند.
کارپریشن های بزرگ انحصاری مالی باید بدانند که سر زمین افغانها میدان آزمون، عبرت و پشیمانی نیز می باشد.
ببینند که افراطیون مذهبی چه جنایاتی را در افغانستان مرتکب شده و یا هنوز هم می شوند و یا امروز آنانی که مطابق به پلان "مدل" که در بالا مختصرأ آنرا توضیح دادم، با تظاهر بی نظیر، رنگارنگ لباس بر تن کرده و در نوکری، اطاعت و خدمت به ساختار های شناخته شده استعماری مالی قدرتمند، مالک و صاحب ملیون ها و حتی میلیارد ها دالر شده اند. و درحالیکه اینها با دست باز در افغانستان هر چه بخواهند، همان می کنند و از هیچ مسئوولیت، قانون و حتی وجدان انسانی ترس و بیم ای ندارند. اما صدای مرگ به گویا "اخوان المسلیمین" از قاهره - مرکز مصر و از جامعة الأزهر بیرون می آید. آیا این کدام معجره است؟ هرکز نی، این فقط تأثیرات مقاومت اکثریت مطلق ملت خاموش افغان، و نتایج آه یتیمان معصوم، اشک جانسوز بیوه ها، معلولین، گرسنگان و فریادی پدران و مادران بیچاره و داغدیدۀ افغان میباشد. گفته بزرگان مان است که: " آه مظلوم دیر گیرد و سخت گیرد".
منجنیق آه مظلومان به صبح
سخت گیرد ظالمان را در حصار
بدین ملحوظ، قدرتمندان اصلی امروزی در کشور مان باید خوب بدانند که هرج و مرج، اختلافات، جنگ و وحشت در میان خلقهای مآنرا دامن زدن اصلأ در جغرافیای مان- کشور مان بی معنی و دور از منطق سیاسی و تعقل تاریخی است. ملت ما این مراحل را در قرن های گذشته نیز تحمل کرده است. اگرچه اینبار ظلم و ستم، بی نهایت وحشیانه و دور از قیاس انسانی است، با آنهم می توانم که با صراحت بگویم که ملت ما باز با قامت بلند و سر فراز از این بحران فاجعه بشری بیرون می آید و در تاریخ سیاسی کشور ما بازهم تکرارأ به خط زرین می نویسند که افغانستان – کشور غیر قابل تسلط بیگانگان و متضمن آزادی و رهائی بشریت از تهدید نیرو های مغایر صفات انسانی - اکستریمیست ها نیز می باشد.
واقعیت عینی دیگری اینست که:
در اطراف کشور مان تقریبأ نیم نفوس کره ارض زنده گی میکنند. اینها، همه وهمه از ترمینالوژی های "دیموکراسی" و "حقوق بشر"، " عدالت اجتماعی" و. . . برداشت های فلسفی و تاریخی دارند. اینها را نمیتوان بوسیله طالبان، القاعده و یا ساختار های مافیائی جنایت پیشه و قاچاقبران مواد مخدره افغانستان تهدید کرد و یا ترسانید ونسخه و یا مدل پر از فاجعه، بحران و هرج و مرج سیاسی و اجتماعی کشور مآنرا گویا بنام دست آورد های دیموکراسی جامعه جهانی در افغانستان بالای آنها به زور و فشار قبولاند و یا در صورت سرکشی به آنها فهماند که در آنصورت با سر و کله فرزندان شان پاکستانی ها فوتبال خواهند کرد!
غیر قابل باور و دور از عقل سلیم است که حتی انسان قیاس آنرا کرد که آیا قدرتمندان طالب ساز و حامیان جنایت پیشه گان، قطاع الطریقان و هیروئین فروشان میخواهند واقعأ با همین رکلام و مدل خود - درافغانستان - گویا نمونۀ "دیموکراسی"، "حقوق بشر "و" آزادی بیان" داخل جوامع انسانی آسیائی میانه شوند؟
و یا آیا میخواهند از راه کشمیر داخل جمهوری هند و یا از راه اورومچی داخل جمهوری مردم چین و یا بالاخره توسط طالبان و جانیان منافق هیروئین فروش در خیال آن هستند که سر زمین های قفقاز را فتح میکنند و یا در هوس و هوائی تجزیه و محو فیدراتیف روسیه از طریق آسیائی میانه هستند؟
جای تعجب است! اگر از قدرت و امکانیت های سوپرنظامی اتومی و اقتصادی کشورهای: چین ، هند و روسیه بگذریم، سوال دیگر پیدا میشود که آیا حداقل موسسات معیین استراتیژیکی امکانیت های نظامی، اقتصادی و سرمایه های انسانی و اجتماعی و حساسیت ها و اهمیت جغرافیای سیاسی کشور های آسیائی میانه برای روسیه و چین را ( در طرح این نوع ستراتیژی) مد نظر گرفته اند؟
نادیده نباید گرفته شود چیزیکه به افغانستان مربوط می شود آنست که حالا مطلقأ ثابت شده است که افغانستان نقطه حساس و محور واقعی تیوری"هارتلند" ای آقای مکیندر الفورد Halford Mackinder باید شاخته شود، زیرا سرنوشت افغانستان واقعأ به سرنوشت منطقه و جهان پیوند خورده است. و هم چنان باید امروز به گفته شاعر معروف اقبال لاهوری ارزش واقعی قایل شد که میگفت:
آسیا یک پیکر آب و گل است
ملت افغان در آن پیکر دل است
از فساد او فساد آسیا
در گشاد او گشاد آسیا
ستراتیژیست های قدرتهای بزرگ اگر واقعات عینی و حساسیت های جغرافیای سیاسی کشور ما را در نظر نگیرند نه تنها داخل یک بازی خونبار، احمقانه و پوچ محض در دهه دوم قرن بیست و یکم می شوند. بلکه منطقه و جهان را به خاک و خون یکسان میکنند.
یک مثال بسیار آموزنده تاریخی در جغرافیای انسانی مان موجود است، چنانچه حکایت شده است:
روزی چنگیز خان در بلخ با عالمی رو برو میشود و چنگیزخان از او می پرسد: که چه مدتی را در بر خواهد گرفت تا من سلطان جهان شوم؟ عالم میدانست که اگر واقیعت را بگوید و یا نگوید، او را چنگیز خان می کشد باز هم بدون ترس با کلمات بسیار ملایم برایش میگوید: که با تأسف، که شما هیچ وقت سلطان جهان، نمی شوید. چنگیز با عصبانیت و خشم بسوی عالم نگاه کرده، در حالیکه وحشتناک میخندید از عالم پرسید، که چرا اینطور فکر میکنی و با چه دلیل این را میگوی؟
عالم برایش میگوید: که شما واقعأ خان بزرگ و قدرتمندی هستید، اما شما انسانها را به قتل می رسانید، آبادی ها را ویران می کنید، حیوانات، پرنده گان، جنگلات و طعبیت را نابود می کنید، همه نشانه ها، دست آورد های تمدن بشری را تخریب و محو می کنید. پس شما خان بزرگ و توانمند، گاهی هم با خود اندیشیده اید، که شما سلطان کدام جهان می شوید؟
واقعأ، متأسفانه که کارپریشن های بزرگ انحصاری مالی قدرتمند جهان، امروز در منطقه ای مان آرزوی حاکم و سلطان شدن در منطقه را دارند و به همین ملحوظ از همان شیوه و میتود چنگیز خان، البته اینرا نیز باید گفت بی نهایت ظالمانه تر و وحشیانه تر استفاده میکنند.
اما امروز برای انستیتوت های بزرگ، سازمان های سیاسی و سازمانهای اجتماعی و هم چنان برای افراد مستقل با اتوریته و بشر پرور در جهان و خصوصأ منطقه مان لازم می افتد، که ماهیت مؤقتی این عمل ضد بشری را توضیح داده وحتی اضافتر از توان و کاپستی سعی، تلاش و روشنگری نمآیند تا نشود که خدای نا خواسته واقعأ جوی های خون و آتش در منطقه مان که پر از سلاح های مدرن کشتار جمعی است، جاری شود.
هم چنان باید تا آخرین حد و توان کوشید تا با مزیت های ترمنالوژی های "دیموکراسی"، "آزادی بیان"، " عدالت اجتماعی" و "حقوق بشر" با تصویری از افغانستان، نیم نفوس کره ارض که در اطراف کشور مان زیست دارند سر مخالفت را بلند نموده، حساسیت نشان داده و در انتها این ترمنالوژی ها را نهی اعلان بدارند! زیرا جامعه انسانی با قیمت رنج ها، فداکاریها و قربانی های فراوان در طول صد ها سال به این ارمان های بشری دسترسی پیدا کرده اند.
واما به این نکته نیز باید خوب توجه کرد که: اگر در افغانستان واقعأ تغییرات کیفی بوجود نیآید و جهان قدرت مند اشتباهات شآنرا برسی واقعی و دقیق نتوانند بنمآیند، و حالت و شرایط فعلی را در افغانستان تمدید نموده به ادامه آن بپردازند. در آنجاست که عواقب وخیم آن غیر قابل قیاس و پیش بینی است. زیرا وضعیت سیاسی و نظامی در منطقه مان چنان حساس شده میرود که فاجعه بشری اجتناب نا پزیر میگردد. بنأ ازعواقب وتاثیرات آن هیچ نقطه ای در کره ارض مصئون نخواهد ماند. این واقعأ دور از اخلاق، وجدان و کرامت انسانی می میباشد که باری دیگر جهان بشری را آگاهانه به تضاد ها، بد بینی ها، کدورت ها و دشمنی های تباه کننده کشانید!
و هم چنان به افغانان وطنپرست و ملت پرور لازم است که به حالت فجیع و وحشتناک کشور خود، خود متوجه شوند، و تصامیم معقول و عاقلانه بگیرند ببینید، قسمیکه:
◄ 8 میلیون انسان وطن در خارج از کشورجبرأ فرار داده شده است. که اکثریت مطلق ایشان دربدر در ایران، پاکستان، اتحادیه اروپا، ایالات متحده آمریکا، کانادا، آسترلیا و کشور های اتحاد شوروی سابق و غیره وغیره زنده گی بسر میبرند؛
◄ 5. 1 ملیون انسان وطن معتاد به مواد مخدره: تریاک، چرس و هیروئین شده اند. و اگر حد متوسط یک فامیل افغان را 4 نفر در نظر بگیریم 6 ملیون انسان در کشور اصلأ زنده گی نورمال انسانی ندارند؛
◄ 2 ملیون بیجا شده گان در داخل کشور سرگردان و آواره اند، که اکثریت شان از امكانات اوليه ای زنده گی محروم می باشند.
◄ 3 ملیون انسان در کار مشقت آمیز و شرایط برده گی در کشت، محافظت و جمع آوری تریاک و تیار نمودن چرس مشغول اند؛
و تعداد زنان بیوه، یتیمان، معلولین و معیوبین، فقرا، گرسنه گان را اگر آگاهانه هم شمار نکنیم. و هم چنان ازتمام جنایاتی که در جامعه جریان دارد، خصوصأ خود سوزی، سرکوب و فحشای زنان، بچه بازی و تجاوز به اطفال و نوجوانان کشور چیزی نگویم و نادیده بگیریم که چه تعداد انسان وطن بدبخت شده میروند.بازهم تقریبأ 19 ملیون انسان کشور در قهقرا، بیچاره گی مطلق، برده گی و غربت به سر می برند. و در زنده گی سیاسی و اجتماعی کشور اصلأ سهمی گرفته نمی توانند- یعنی بیشتر از 68% نفوس کشور( نسبت احصایۀ بی بنیاد سازمان جمیله ملل متحد گویا 28 ملیون نفوس کشور افغانستان).
و هم چنان بدبختانه 90 الی 95 فیصد روشنفکران، بزرگان ملی و سیاسی، متخصصین و تکنوکراتهای افغانستان در غربت و مهاجرت زنده گی بسر می برند.
آیا می توان تنها با این وضعیت اجتماع مان (بدون در نظر گرفتن موقف افغانستان نسبت چند شاخص و اندکس های مشخص که سازمانهای بین المللی آنرا ارائه داشته اند که در بالا از آنها یاد کردم) از کدام دیمو کراسی و دست آورد این حاکمیت در این سیزده سال نام ببریم؟ آیا جای شرم نیست که جوانان و روشنفکران افغان را با وقاحت و دیده درآئی بینظیریک تعدادی محدودی منافق بازی بدهند؟
وطنداران و خصوصأ جوانان عزیز وطن باید بدین فریب نخورند که از طریق تلویزیون ها، شبکه های ستلاید، رادیو ها و همه اخبار، مجله وشبکه های انترنتی امروز که در کشور فعالیت دارند فقط یک صدا را می شنوند، که پروسه انتخابات ریاست جمهوری بدون الترناتیف می باشد، آیا سوال ساده، عادی و معمولی نزد شما پیدا نمیشود که چرا؟ و به چه دلیل؟
برخلاف باید بجواب آنها، بسیار ساده گفت: که انتخابات خود الترناتیف است.
این دستگاه های تبلیغاتی و پروپاگندچیان شان اصلاً چیزی دیگری را میخواهند که به شما وطنداران بگویند که او اینست که: شما بجز از همین اشخاص مفسد و قطاع الطریق دیگر الترناتیف برای انتخاب کردن ندارید. و برای شما این حق هم داده نشده و نمیشود که کدام انتخابی دیگری داشته باشید، بناً باید از بین همین (...) یکی را انتخاب کنید؟
در حالیکه شما اینرا هم میدانید:
1. که این انتخابات بجز یک تمثیل جاهلانه و مسخره چیزی دیگری بوده نمیتواند؛ زیرا اکثریت مطلق مردم در آن نسبت بی امنی شرکت کرده نمی توانند و این بیانگر آنست که رکن اصلی که قانون اساسی کشور برای برگزاری انتخابات قید نموده است و آن اصل سرتاسری بودن انتخابات است دراین انتخابات ریاست جمهوری نقض خواهد شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر