اگر بدانیم امپریالیزم چیست، وضعیت امروزی کشور برای ما قابل فهم میشود
گفت و گو با استاد نادر نورزایی – پژوهشگر جامعه و سیاست
از یک دید وضعیت کنونی را با کلمات “ناامیدی، درماندگی و بیاعتمادی و بیچارگی” میتوان وصف نمود. حدود 13 سال پیش که به وطن برگشتم، فی الفور وضعیت را این گونه دریافتم که همه سازها اجتماعی- انسانی و سیاسی روی حباب و سراب بنا شده و همگان دارند چنین سازهایی را سامان میبخشند، برایم پرسش پیش آمد که ستونهای که روی کف آب بنا شده تا کی دوام خواهد کرد و چرا فعالان و فرهنگیان و چیزفهمان به نحویی با این روندها همسویی دارند و بدون کدام انتقاد جدی تلاش دارند سهمی در آن بگیرند.
اکنون که در تاریخ 2021 قرار داریم دارم به صورت واضح میبیینم که ستونهای روی حباب ساخته شده چگونه به لغزش افتادهاند و یکی پشت سردیگری دارند به زمین افتاده و ویران میگردد.اینجاست که ذهن آدمی قفل میکند، و اگر کسی بپرسد که حالا چه باید کرد ذهن ابا دارد که بخواهد سراغ راه حلی را بگیرد، ذهن ما تصور میکند که یک موجود ناکام و ناتوان است و هرچه فکر میکرده و امید میبسته بیبنیاد بوده است.
برای درک چیستی و چرایی این وضعیت شکل گرفته آقای ضیاالدین صدر مدیر مسول هفتهنامه نننی افغانستان به سراغ استاد نورزایی پژوهشگر امور اجتماع و سیاست رفته، سوالاتی را با ایشان در میان گذاشته و پای پاسخهای شان نشسته که این مصاحبه خدمت عزیزان خواننده پیشکش میگردد.
ضیاء الدین صدر: جناب استاد روانهای سرشار از حس ناتوانی، سرخوردگی، بیچارگی و درماندگی که محصول ناکامی اجتماعی – سیاسی یک کشوری مثل افغانستان است چه کنند که بیشتر آسیب نبینند و از میان این مخروبه اوضاع دانههای امید و اعتماد را به هم پیوند بزنند؟
استاد نادر نورزایی: بلی، در اوایل هجوم امریکا و غرب در کشور تصور میرفت که “امریکا از افغانستان پاریس میسازد.” این حرف را من در سال 2002 که بعد از 25 سال دوری از وطن برای یک ماه، به هرات برگشته بودم از مردم میشنیدم. انتظارات بسیار بلند بود و موجی از آدمهای تحصیلکرده و نکرده به کشور برگشتند تا در پاریس ساختن افغانستان کمک کنند. اکنون که دو دهه از آن زمان میگذرد، همه ای امیدها و انتظارات به گِل نشسته است. از افغانستان نهتنها پاریس ساخته نشد که تار و پود جامعه بیشتر در معرض فروپاشی اخلاقی، سیاسی و اجتماعی قرار گرفت.
در چنین شرایطی، به همان اندازه که انتظارات آن زمان بلند بود، امروز به همان اندازه سرخوردگی و نا امیدی فزاینده است. از دست دادن کنترل به زندگی خویش بیچارگی و درماندگی ما را بیشتر کرده است. سرنوشت کشور امروز به دست امریکا و همسایهها است. بهترین پادزهر نا امیدی فعالیت در راستای اهداف معین، واقعی، قابل حصول در زمان معین است. سرخوردگی میتواند تبعات گوناگون داشته باشد از جمله “همسانی با خشونتگر”، انفعال و بیتفاوتی، امراض روانی و روانتنی و مواد مخدر. برای اینکه از این مسیرها دور شویم، لازم است تا از “منابع خودی” یعنی ظرفیتهای معنوی و مادی خویش قدمهای هرچه کوچک هم باشد را برداریم تا نا امیدی و نا توانی ما بیشتر نشود. لازم است تا با همکاری دیگران بسیج شویم و هر آنچه میتوانیم چه از نوع نوشتار، گفتار، گردهم آیی ها ، سهمگیری در پروژههای کمک به دیگران و بلند بردن دانش خود از تاریخ و روحیات مردم انجام دهیم تا در دام انفعال نیافتیم. در این صورت میتوانیم از آسیبدیدن بیشتر جلو گیری کنیم. حسرت خوردن و محکوم کردن دیگران و دشنام بر چرخ گردون کمکی نمیکند، بلکه نوعی گریز از مسئولیت است.
ضیا صدر: دیروز خانمی (فعال اجتماعی – و مدنی )با من تماس داشت که ما میخواهیم کنفرانسهایی را در کابل و دیگر ولایات سامان بدهیم تا در آنجا در باره صلح صحبت کنیم و بتوانیم از آن طریق روی صلح تأثیر گذاریم، نظر شما چیست و چگونه می توانیم موفق شویم؟ من ذهنم کاملا هنگ کرد، هیچ چیزی به ذهنم نیامد به ایشان بگویم. زیرا من شیوههای اثرناگذار زیادی را در این کشور دیدهام که منابع از آن طریق مصرف میشود ولی ذرهای تأثیر روی روندهای ملی و اخلاقی نداشت.
استاد نادر نورزایی: تا مناسبات حاکمیت با مردم تغییر اساسی و بنیادی نکند آیا فعالیتهای مدنی و مبارزات سیاسی نتیجهای در برخواهد داشت؟
پاسخ: مبارزات سیاسی و مدنی را باید با چشمانداز دراز مدت بنگریم. در کشوری که تاریخ استبدادی دارد، تمرین مبارزات سیاسی و مدنی خود یک هدف باید باشد. در این مبارزات نسلی باید تربیت شود تا در شرایط ممکن در آینده بتواند جامعه را در مسیر درست هدایت کند. در شرایط نا امیدی و درماندگی امروز مبارزهای مدنی و سیاسی یکی از راههای جلوگیری از آسیبدیدن نسلی است که میخواهد منفعل نماند. گرچه در شرایط حکومتداری و جامعهای امروز کشور، این مبارزات نتیجۀ فوری و عملی نداشته باشد، برای کسانی که در این مبارزات شرکت میکنند میتواند احساس توانایی ایجاد کند، به شرطی که تصور نشود که این مبارزات نتایج آنی در تغییر رفتار حاکمان خواهد داشت. این نوع مبارزات لا اقل انسجام عزت نفس فعالان سیاسی و مدنی را محتمل میکند. انفعال در چنین حالتی روحیات آدمها را به قهقرا میبرد.
ضیا صدر: این حالت سراسیمگی پیش آمده را چه طور نخست افراد در ذهن و سپس در محیط خودش به شکلی از اشکال مدیریت نماید؛ آیا امکانش است؟
استاد نادر نورزایی: ناهماهنگی ها، تضادها، سرخوردگی ها و سراسیمگیها را افراد به روشهای متنوعی مدیریت میکنند. این مدیریت بیشتر غیر شعوری صورت میگیرد. از انکار اینکه گویا مشکلی وجود دارد تا منطقتراشیهای بسیار پیچیده برای همآهنگ سازی شناختی-عاطفی تعارضها، طیف مکانیزمهای دفاعی است که آدمها از آنها استفاده میکنند.
نوع این مکانیزمها با ویژگیهای فردی ارتباط دارد که ما از کدام یک از تعداد زیادی از این مکانیزمها که روانشناسان به آن پرداخته اند استفاده میکنیم. بیماریهای روانی و روانتنی نوع دیگری از مدیریت سرخوردگیها میتواند باشد.
برای پاسخ کلی به این پرسش کلی میتوانیم بگوییم که:
یکی از فرمولهای کلی در روان انسان حفظ حالتی است که به آن “انسجام” (coherence) گفته می شود. مغز ما طوری تطور کرده که از بیانسجامی میگریزد و همیشه کوشش میکند حالت انسجام را ایجاد کند، گرچه این انسجام ارتباط واقعی به جهان واقعی هم نداشته باشد! تئوریهای ما در علم و فلسفه همه کوششی برای ایجاد این انسجام است.
انسجام روحی زمانی بهینه است که ما اول: فهمی از جهان خود داشته باشیم. دوم: جهان برای ما معنادار باشد. سوم: امکان دستکاری در جهان خویش را داشته باشیم (کنترل را کاملاً از دست نداده باشیم). در شرایط سراسیمگی این انسجام مختل شده است. برای احیای انسجام باید دوباره فهمی از جهان ایجاد کنیم، معنایی به جهان خویش بدهیم تا امکان کنترل در جهان خویش را دوباره به دست آوریم.
بناءً در شرایط سراسیمگی و ناامیدی امروزی، اول باید کوشش کنیم آنچه بر ما رفته است را ارزیابی کنیم که چه بوده است؟ وقتی به این پرسش پاسخی یافتیم که هرکس پاسخ خویش را میتواند داشته باشد، یعنی ما روایتی قابل قبول برای خویش ایجاد کردهایم. این روایت جهان ما را معنا دار میکند و امکان کنش ما را دوباره میسر میکند.
مثلاً اگر بفهمیم که امریکا و ناتو نیامده بودند افغانستان را پاریس بسازند و امیدهای ما به رهبران جهادی و تکنوکراتهای از غرب آمده بیمورد بوده است و اگر ما چنین باوری داشتهایم اشتباه بوده است و انسان هم اشتباه میکند، میتوانیم خود را ببخشیم. و اگر بدانیم که امپریالیزم چیست (مهم ترین پرسش)، وضعیت امروزی کشور برای ما قابل فهم میشود. این فهم آنچه به ما رفته است را معنا دار میکند و امکان کنش ما، یعنی مبارزهای سیاسی و مدنی برای کشوری بهتر را میسر میسازد.
ضیا صدر: جناب استاد! شما میدانید که گنگسی و پریشانی و درماندگی عجیبی چه در بین نخبگان و چه مردم عادی پیش آمده است، در این میان زیاد پرسان میشود که چه خواهد شد و چه باید کرد! اما به دلیل بیاعتمادی و ناامیدی فراگیر ذهن را یارای پاسخ گویی نیست. به نظر شما آیا این پرسش درست است که چه خواهد شد؟ و چه باید کرد؟
استاد نادر نورزایی: این امر کاملاً طبیعی است که انسانها بعد از انتظارات زیاد و ناکامی و سرخوردگی از خویش بپرسند که چرا انتظارات شان بر آورده نشده است. از طرفی لازم است که پرسیده شود که چه باید کرد؟ چه باید کرد البته نیاز به تحلیل و تجزیه از ناکامیها است. زمانی که ما به آنها روایتی منسجم یافتیم، آنگاه چه باید کرد واضح خواهد شد. چه خواهد شد البته وابستگی به چه باید کرد دارد. یعنی وقتی ما یکی از متغیرهای معادله باشیم، رفتار و کنش جمعی ما بخشی از چه خواهد شد را میسازد. قبول میکنیم که ما تنها متغیر در معادله آیندهای کشور نیستیم. این معادله به گفته ای ریاضیدان ها “غیر خطی” است و تعداد متغیرها هم بیشمار، ولی در هر صورت ما یکی از این متغیرها میباشیم و کنش ما میتواند مسیر و مقدار ویکتور نهایی را رقم زند. تصادفات (contingencies) هم در این معادله میتوانند نقش بزرگی بازی کنند. این تصادفات در اختیار شعوری هیچ یک از بازیکنان این بازی نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر