۱۴۰۱ دی ۲۱, چهارشنبه


 آداب گفتگو را بیاموزیم 


اگر آداب گفتگو را نیاموزیم دریچه های تفاهم برای همیشه مسدود خواهند ماند، پلهای همکاری فرو خواهند ریخت م هر قوم پراکنده و هر ملت از هم پاشیده م ما، مانند سرانجا و زمینه های همبستگی از میان خواهند رفت، و سرانجا تداوم شکست و استمرار زبونی خواهد بود. آداب گفتگو یعنی با مهار احساسات خود، از تیزی و زنندگیاش کاستن و آن را با نزاکت آراستن. ادب واژه سنگینوزن و پرمهابتی است که میان انسانیت و حیوانیت مرز میکشد و پختگی جان و روان انسانها را به نمایش میگذارد. ادب در هر سطحی ارزش دارد، از خانه تا بازار، و از مسجد تا مکتب، اما وقتی نوبت به رسانهها و شبکه های اجتماعی میرسد اهمیت آن دو چندان میشود. بیشترین جایی که ادب متجلی میشود در عرصه سخن گفتن است، سنجیده سخن گفتن، بامعنا سخن گفتن، نیکو سخن گفتن، و سودمند سخن گفتن. اگر کسی ادب سخن گفتن را نیاموخته باشد، و به شیوه نیکو گفتگو کردن خو نگرفته باشد و نتواند زبانی شسته و پاکیزه برای گفتگو برگزیند، آن هم با کسانی که قرار است همرکاب و همسفرش باشند، چنین کسی مصداق درستی از شعر موالناست که گفت:

 بی ادب تنها نه خود را داشت بد    بلکه آتش در همه آفاق زد 

آتشی که در آفاق سرزمین ما زبانه میکشد از دور هویداست. سطح ادب و نزاکت گفتاری در جامعه افغانستان، حتی در میان بسیاری از به اصطالح نخبگان فرهنگی، سقوط کرده است، و به خوبی نشان میدهد که از جامعهای تباه شده میآیند. این بیماری در یک و نیم سال اخیر، با شکست سختی که استخوان همه را لرزاند، چندین برابر شده، و بسیاری را واداشته است به جای سخن گفتن نیش بزنند و زهر بپاشند. کافی است که کوچکترین نظری خالف دیدگاهشان گفته شود، بیمحابا حمله میکنند، و از زرادخانه غنی دشنامهای شان بازاریترین تعبیراتی را که اندوختهاند به کار میگیرند. مهم نیست که سخن گفتن در باره دین باشد یا سیاست یا فلسفه یا هنر یا اجتماع یا قومیت یا هر موضوع همگانی دیگری. بسیاری در شبکههای اجتماعی عادت کردهاند که به محض افتادن چشمشان بر عبارتی که نمی پسندند، حتی پیش از دانستن معنای سخن و مقصود گوینده دهانه انبانشان باز و همه انباشته  هایشان سرازیر میشود. این در شرایطی است که گروهی تروریستی بر کشور مسلط شده و زندگی را بر مردم جهنم ساخته است، و از پیش شرطهای گریزناپذیر رهایی از این وضعیت، همگرایی و همبستگی است، که بدون گفتگو و تفاهم امکانپذیر نیست. در چنین شرایطی تاختن بر یکدیگر و زدن بر سر و صورت همدیگر، با زشتترین عبارات و گزندهترین کلمات، نشانه چه میتواند باشد جز بیگانگی با نجابت و شرافتی که دیری است از این دیار جنگزده و طاعوندیده رخت بربسته است. این آفت بیش از همه در میان قلم بدستان فارسیزبان افغانستان رو به همه گیری است، کسانی که خود را وارثان فردوسی و موالنا و بیدل میانگارند، اما بر سر کوچکترین مسایل دعوا به راه میاندازند و دعواهای پوچشان تا به سطح قریههایشان تنزل میکند، بی تفکیکی میان دوست از دشمن. جهادیاش با چپی، فدرالخواهش با ملیگرا، سکوالرش با مذهبی، حتی ساکنان محله پاییننش با ساکنان محله باال توان گفتگو با زبانی پاکیزه و مودبانه را از دست داده است. شماری از آنان سخنزدن را مرادف نیشزدن میدانند و با دشنام و زشتگویی پیوندی هستی شناختی پیدا کردهاند که: من دشنام میدهم پس هستم!   « محمد محق »

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر