۱۴۰۲ شهریور ۱۴, سه‌شنبه

   خاطره یک سفر ؛ 

  پیداست که  زندگی برای زیستن تنها در یک نقطه نیست  و گفته می شود دنیا شبه یک کتاب است  و کسانی که به سفر نمی روند تنها یک صفحه انر خوانده اند . 

     از بسکه بار فراق عزیزان  بر دل نشسته بود ، امسال عزم را جزم کردیم در اویل ماه اگست «‌ماه اسد »  راهی سفر کانادا و از انجا رهسپار  امریکا  شدیم - 

هواپیمای ما بعد از پرواز از فرانکفورت  سقف اسمان  ابر پوش را شگافت بر فراز اوقیانوس مدت « هشت ساعت » بال زد  و ما را  به منزل مقصود شهر تورنتوی کانادا رسانید  ، و نخستین بار بعد از سالها دوری  با برادرجوان  اقا سید جمال و خانواده گرامی اش روی  یک سفره   نشستیم ، دلتنگی های و دوری چندین ساله  را با  دیدن یکدیگرو خانواده ها و قصه های  سالهای دور جبران نمودیم  . راست اش هیچ کلمهء وواژه ء  نمی یابم که خلوص نیت  پذیرایی ها و   قدردانی های  گسترده ء خانوادهء  برادر جمال اقا  ،و برادر زاده ها سید تواب بهارک و سید شهنواز و سید ولی  را بیان نمایم  ، واژه ها در بیان این همه پذیرایی ها ناتوان اند . ازعزیزان   و خانواده هایشان هزارا ن بار تشکر.

   در نخسین هفته  با جمع خانوادها   به دیدن ابشار نیاگارا که یک  سمت ان به کانادا و سمت مقابل ان به امریکا متصل است    رفتیم   محیط از گلهای گونه گون و نیلو فر کبود پوشیده شده بود  درختان مجنون بید  سرفرود اورده گویی   موج های کف الود را  می بوسیدند  ، ابشار سر شار از شور ومستی که هزاران نفر به تماشای ان شتافته بود و  از ارتفاع پنجاه متری خود را  به پایین  می انداخت و برسات ان محیط  پیرامون را  که برفراز ان   قوس قزح منظرهء  چشم نوازی تشکیل  داده بود  مرطوب میکرد .  


      با این حال با دیدن ابشار نیاگارا  پای شوق ما از حرکت نمانده بود  انروز با گذشتن از مرز   وارد خاک امریکا شدیم ، اشتیاق اصلی تنها بازدید از سرزمین امریکا نبود بلکه  هدف اصلی   دیدار دوست گرانمایه و رفیق روزگاران دیرین جناب منشی عبدالقدوس پامیری بود که با پافشاری های محکم  از ما جهت بازدید  از امریکا دعوت نموده بود   و ما  با  هفت ساعت موتر  راندن هنگامیکه خورشید شامگاهی اسمان را ترک میکرد   به منزل ایشان که در  نواحی مرکزی ایالت پنسلوانیا موقعیت دارد وارد شده بودیم  .  قدردانی  جناب منشی  پامیری از ما  در سخن وواژه ها نمیگنجد اگر حرفی از خروار و مشتی از هزار بیاورم  انست که چون   نقش جاودانه در خاطرات ما باقی است . 
  فردای ان  به رهنمایی جناب  پامیری و فرزند جوان اش « پدر جان » بشمول خانواده انجنیر نادر جان  حوالی چاشت به شهر نیویارک رسیده بودیم   -  نیویورک شهر ساحلی در ازدحام بلندمنزل ها که سر به اسمان می سایدند  و ادم هایکه در  سرک ها و کوچه ها  که  محیط ازعطر حشیش انباشته بود  در گشت و گذار بودند فرورفته بود . ما با مشاهده  برخی جاهایی دیدنی مثل قاعدهء  ان  دوبرج مرکز تجارتی امریکا که  توسط القاعده  در سال  دوهزار میلادی منهدم گردیده بود و غیره جا  ها وصرف  ضیافت شب در یک رستوران اوزبیکی ،  حوالی ساعت ۱۱ شب به منزل جناب منشی بر گشتیم  .

   روزهای اقامت ما در امریکا که مهمان خانواده ء  دوست گرانقدر مان  منشی پامیری  بودیم  بایستی اعتراف کنم  که کلمات وواژه ها  برای ادای قدردانی ما از یار دوران دیرین و شخصیت مهربان  و خانوادهء منشی  ناتوان هستند هیچ کلمه وواژه ء نمیتواند  سپاسگذاری و احساسات قلبی ما را ترجمانی نماید   سزاوار است  که  از مهمانوازی و پذیرایی  جناب منشی ملیونها بار سپاسگذاری نماییم . با جمع خانواده سلامت بمانید دوست و رفیق  گرانمایه جناب  منشی . 

 ازدوستان ورجاوند  اقایان جناب پهلوان قیام ، صبورجان راقم  ،شاه عبدالله واسوخت ،    عزیز ناخوان ، و خانواده هایشان  که با ضیافت ها و صفره های  با کیفیت   از ما استقبال نمودند صمیمانه ابراز ممنونیت بجا می اوریم .  سلامتی وکامیابی یار ویاور تان باد  عزیزان  .  



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر