۱۴۰۴ آبان ۸, پنجشنبه

 بازگشت پاکستان به عنوان برادر کوچک و فرمانبردار امریکا

احیای روابط اقتصادی و راهبردی، نویدبخش منافع متقابل است اما خطر تکرار الگوهای ناسالم گذشته را در پی دارد
نوشته: سلیمان ضیا
منبع: آسیا تایمز
۳۰ اکتوبر ۲۰۲۵
——————
زمانی که رئیس‌جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، به‌تازگی از رئیس ستاد ارتش پاکستان، فیلد مارشال عاصم منیر، به عنوان «فیلد مارشال مورد علاقه‌ام» یاد کرد، این تنها یک اظهار نظر تصادفی نبود.
این سخن اندکی پس از آن بیان شد که واشنگتن در میانجیگری جنگ مرزی ده‌روزه میان پاکستان و هند نقش کلیدی ایفا کرد؛ جنگی که بلافاصله با درگیری‌هایی در امتداد مرز افغانستان دنبال شد.
آتش‌بسی که پس از آن برقرار گردید، نقش تازه‌ی ایالات متحده را به‌عنوان شریکِ محتاط اما ناگزیر پاکستان برجسته ساخت — نقشی آشنا که به نظر می‌رسد هر دو کشور دوباره در آن جای گرفته‌اند.
روابط میان ایالات متحده و پاکستان از گذشته بر مصلحت‌گرایی استوار بوده، نه بر اعتماد. پس از چند سال سردی و فاصلهٔ دیپلماتیک، تشدید تنش‌های اخیر سبب شد دو طرف در روابط خویش بازنگری کنند.
برای واشنگتن، پاکستان اهرم نفوذی در منطقه است در زمانی که امنیت افغانستان هنوز در ابهام باقی مانده و جسارت روزافزون هند توازن راهبردی را پیچیده‌تر ساخته است. برای اسلام‌آباد، میانجیگری امریکا در زمانی از بی‌ثباتی سیاسی و بحران اقتصادی، تا حدی مشروعیت بین‌المللی از دست‌رفته را بازگردانده است.
زمانی که عاصم منیر در اواخر سال ۲۰۲۲ فرماندهی ارتش را بر عهده گرفت، پاکستان در میانه‌ی بحرانی سیاسی قرار داشت. برکناری نخست‌وزیر عمران خان موجی از اعتراضات گسترده و شکاف‌های عمیق در میان طبقهٔ سیاسی را به‌دنبال داشت.
نارضایتی عمومی از ارتش رو به افزایش بود و مفهوم «حکومت هیبریدی» — مدلی که در آن اقتدار ملکی و نظارت نظامی در کنار هم وجود دارد — به نماد تلاش پاکستان برای حفظ ثبات از راه مصالحه بدل شده بود. انتصاب منیر در زمانی صورت گرفت که نقش سیاسی ارتش هم حیاتی بود و هم به‌شدت مورد مناقشه.
اکنون، بیش از دو سال بعد، این الگو همچنان دوام آورده است. در سایهٔ آنچه بسیاری آن را «توازن دقیق قدرت» می‌نامند، پاکستان از فروپاشی نهادی بیشتر جلوگیری کرده است.
اگرچه حکومت ملکی هنوز در محدودیت عمل می‌کند، تداوم رهبری نظامی توانسته حداقلی از نظم را در میان بحران‌ها حفظ کند. هم‌زمان، تمرکز آرام و تدریجی ارتش نیز منافع راهبردی مشخصی در پی داشته است.
آتش‌بس‌های اخیر با هند و افغانستان بیانگر منطقی ژرف‌تر است: پاکستان می‌کوشد جایگاه خود را در چارچوب منطقه‌ای بازتعریف کند که بار دیگر با منافع راهبردی امریکا همسو شده است. دولت ترامپ نیز با افتخار اعلام کرده که «آرامش را به آسیای جنوبی بازگردانده است»، در حالی که از احیای شراکت امنیتی دیرینه با اسلام‌آباد سخن می‌گوید — شراکتی که هرگز کاملاً پایان نیافته بود.
با این حال، چالش‌های منیر فراتر از دیپلماسی است. میراثی که او به ارث برده، میراثی از خستگی نهادی است. از زمان استقلال، ارتش پاکستان نزدیک به چهار دهه میان حکومت مستقیم و قیمومت غیرمستقیم در نوسان بوده است. این تداوم، بقای ملی را تضمین کرده اما بلوغ سیاسی را محدود ساخته است. نظام هیبریدی‌ای که ثبات را حفظ می‌کند، در عین حال مانع اصلاحات نیز می‌شود.
هیچ‌جا این تنش به اندازهٔ مرزهای غربی پاکستان آشکار نیست. روابط اسلام‌آباد با رژیم طالبان از اواخر ۲۰۲۳ رو به وخامت گذاشته و حملات مکرر تحریک طالبان پاکستان (TTP) سبب شد دولت پاکستان هزاران مهاجر غیرقانونی افغان را به کشورشان بازگرداند.
این اقدام، که از سوی نهادهای حقوق بشری مورد انتقاد قرار گرفت، بازتابی از ناامیدی اسلام‌آباد از ناتوانی کابل در مهار گروه‌های تندرو بود. آتش‌بس اخیر هرچند از سوی واشنگتن استقبال شد، اما بی‌اعتمادی بنیادین را از میان نبرده است.
در شرق نیز وضعیت به همان اندازه حساس است. درگیری کوتاه اما شدید با هند در اوایل سال جاری نشان داد که دشمنی‌های خاموش تا چه اندازه می‌تواند به‌سرعت شعله‌ور شود. هرچند دو طرف بار دیگر بر توافق خط کنترول ۲۰۲۱ تأکید کردند، اعتماد همچنان شکننده باقی مانده است. اکنون رهبری پاکستان باید بازدارندگی را حفظ کند بدون آن‌که هزینه‌های اقتصادی و دیپلماتیک ناشی از تنش مداوم، کشور را بیشتر تحت فشار قرار دهد.
‌ اقتصادی همچنان محدودکننده‌ترین عامل پاکستان است. نرخ تورم بالاتر از ۲۲ درصد، ذخایر ارزی اندک و کمبود انرژی، با وجود حمایت صندوق بین‌المللی پول، ادامه دارد. در این میان، از سرگیری تعامل با امریکا امید محتاطانه‌ای را زنده کرده است. بازگشایی کانال‌های همکاری دفاعی و گفت‌وگوها در زمینهٔ سرمایه‌گذاری در انرژی‌های تجدیدپذیر و فناوری، نشانه‌ای از تغییر تدریجی است.
یکی از تحولات کلیدی در آگست ۲۰۲۵ رخ داد؛ زمانی که پاکستان قراردادهایی به ارزش نزدیک به ۲۰ میلیارد دالر برای اکتشاف معادن با کنسرسیومی شامل چند شرکت امریکایی امضا کرد.
این قراردادها عمدتاً بر استخراج مس و لیتیم در بلوچستان تمرکز دارند و پاکستان را به عنوان تأمین‌کننده‌ای بالقوه در بازار جهانی انرژی پاک مطرح ساخته‌اند. برای واشنگتن، این اقدام گزینه‌ای جایگزین در برابر زنجیره‌های تأمین چینی است؛ و برای اسلام‌آباد، تنفسی اقتصادی و فرصتی برای تنوع‌بخشی فراتر از مدار چین.
این تغییر اقتصادی، پیامدهای ژئوپولیتیکی گسترده‌تری نیز دارد. «دهلیز اقتصادی چین-پاکستان» که زمانی نماد طرح «یک کمربند، یک راه» پکن بود، اکنون به دلیل تأخیرها و اختلافات مالی کند شده است.
هرچند پروژه‌های چینی همچنان ادامه دارد، تلاش پاکستان برای جذب سرمایه از امریکا و کشورهای خلیج نشانگر گذار تدریجی به سوی راهبرد اقتصادی چندقطبی‌تر است — تغییری که رویکرد عمل‌گرایانهٔ منیر را بازتاب می‌دهد: «توازن» به جای «وابستگی».
تحسین ترامپ از منیر شاید رنگ‌وبوی شخصی داشته باشد، اما در اصل تصمیمی سیاسی است. دولت ترامپ به شرکای پیش‌بینی‌پذیر و منضبطی نیاز دارد که توانایی حفظ نظم در مناطق ناپایدار را داشته باشند. تصویر منیر به عنوان نظامی منظم و غیرسیاسی، دقیقاً در این چارچوب می‌گنجد. برای پاکستان، تأیید امریکا نه تنها نمادین، بلکه حامل منافع مادی و دیپلماتیک است — از اعتماد سرمایه‌گذاران گرفته تا اهرم‌های بین‌المللی.
اما این شراکت تازه، خطرهای خود را نیز دارد. اتکای بیش از حد به میانجی‌گری امریکا می‌تواند روابط با پکن را تیره سازد؛ روابطی که هنوز برای همکاری‌های مالی و دفاعی حیاتی است. همچنین، این وابستگی می‌تواند چرخهٔ تاریخی پاکستان را تکرار کند — چرخه‌ای که در آن هر اتحاد خارجی، اصلاحات داخلی را به تعویق می‌اندازد. آزمون واقعی منیر در آن است که آیا می‌تواند میان این فشارهای متضاد تعادل برقرار کند و در عین حال، بی‌ثباتی داخلی را مهار نماید یا نه.
در عین زمان، معضل امنیتی پاکستان همچنان حل‌ناشده باقی مانده است. تنش‌های مذهبی ادامه دارد، شبکه‌های تندرو فعال‌اند و پراکندگی سیاسی، ادارهٔ کشور را تضعیف کرده است. کنترل نهادهای امنیتی شاید در کوتاه‌مدت نظم را حفظ کند، اما ثبات پایدار در گرو ایجاد نهادهای فراگیرتر است.
در سوی دیگر، ایالات متحده نیز با تناقض خود روبه‌رو است. واشنگتن می‌خواهد پاکستان را باثبات سازد بدون آن‌که در سیاست داخلی آن گرفتار شود، اما حمایت امریکا به‌گونه‌ای ناگزیر، ساختارهایی را تقویت می‌کند که مانع رشد دموکراتیک می‌شوند. نتیجه، شراکتی از روی مصلحت است — مقاوم، اما به ندرت دگرگون‌ساز.
پاکستان، در حالی‌که در جهانی چندقطبی در حال بازتعریف ائتلاف‌هایش است، بار دیگر در چهارراهی سرنوشت‌ساز ایستاده است. این شراکت دوباره با «برادر بزرگ امریکایی» شاید بحران‌های فوری را مهار کند، اما خطر آن وجود دارد که تاریخ بار دیگر تکرار شود. امید آن است که هر دو طرف از گذشته به اندازهٔ کافی آموخته باشند تا نگذارند آینده، تکرار پیش‌بینی‌پذیر همان گذشته گردد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر