۱۴۰۴ آبان ۲۲, پنجشنبه

« در سوگ جنرال محمد رفیع معاون نظامی ریس جمهور داکتر نجیب الله



 
اشتراک‌گذاری با عمومی
« در سوگ جنرال محمد رفیع معاون نظامی ریس جمهور داکتر نجیب الله »
با تاثر و تالم ستر جنرال ارکانحرب محمد رفیع بتاریخ نهم ماه نوامبر 2025 م « ۱۸ عقرب ۱۴۰۴ خ » در دیار غربت، جایی که زمین از مهربانی تهی و آسمان از همدلی خالی است ، او که با دست‌های خالی و دلی پرامید، روزگار می‌گذراند، حال در سکوت بی‌انتها آرام گرفته به ابدیت پیوست افرید گار رحمان رحمتش کند .
این مصیبت سنگین را به جمع خانوادهء جلیل القدرشان ، اقارب ، رفقا و دوستان تسلیت ابراز می نماییم . روحش را شاد و یادش را گرامی میداریم .
جنرال رفیع درطول مدت ۱۲ سال قدرت در بلندای اختیار ایستاده بود ، در سالهای دفاع مستقلانه بحیث معاون نظامی ریس جمهور فقید داکتر نجیب الله موفقانه ایفای خدمت کرد اما غبار قدرت او را هر گز آلوده نکرد. نه وسوسهء پول نه طمع قدرت هیچکدام نتوانستند تفکر او را از مسیر صداقت و وفاداری بمردم منحرف نمایند .
ما نظامیان در انبرهه در اواسط دهه شصت خورشیدی در وزارت دفاع نه تنها او را بعنوان یک وزیر و یک امر بلکه بعنوان افسری دارای دسپلین وکرکتر عالی ، میهن دوست اتشین ، وفادار به اصول و ارزشها ی دموکراتیک و عدالت اجتماعی مورد احترام قرا رمیدادیم .
همچنان او را بعنوان نمادی از تعهد و فدا کاری برای تقویت اردو در دفاع از تمامیت ارضی و تقابل با دشمان وطن می پنداشتیم ، از همین رو او در دوره تصدی اش بعنوان وزیر دفاع نتنها در عرصه سازماندهی و تجهیز اردو بلکه در تربیت کادرهای نظامی در اموزشگاها دانشگاها ی داخلی و خارجی نقش ویژه ایفا کرد .
او زیر سایبان قدرت هیچگاهی در گرداب منافع شخصی گم نشد هرگز به سود خویش نیندیشید، وبا کرسی پرستی ، قدرت نمایی و تکبر اصلا سازش نداشت بیاد د ارم اوانیکه در پرتو مشی مصالحه ملی و حل قضیه کشور از سوی فقید داکتر نجیب الله کرسی وزارت دفاع که « در انبرهه انرا جنرال رفیع به عهده داشت »‌ به احمد شاه مسعود فرمانده جهادی دره پنجشیر پیشنهاد گردیده بود که بکابل بیاید و انرا اشغال نماید ،‌ جنرال رفیع در جلسه رهبری دولتی که این مسله بررسی میگردید دست بلند میکند و صریحا بیان میکند که من حاضرم از کرسی وزارت دفاع کنار روم و انرا برای احمد شاه مسعود واگذار نموده از او حمایت بعمل اورم .
نکته دیگر انکه در بهار سال ۷۱خ اوانیکه اشوب شمال با توطیه کودتا عملیه صلح ملل متحد را به شکست مواجه و کشور را در گرداب جنگهای داخلی پرتاب نموده و امنیت شخصی و خانوادگی او به مخاطره مواجه میگردد وی علی الرغم تمول خانواده گی که پدرش تحصیل یافته فرانسه و جنرال دوران شاهی بود اما برای ترک اجباری کابل بنابر گرفتاری در دام تنگدستی هزینهء مصارف مهاجرت را با خود نداشته است . در چنین یک حالی یکی از فرماندهان مجاهدین پغمان بنام ملا عزت که از واقعیت های زندگی او اگاه بوده بکمک او می شتابد ، نخست او را به پغمان منتقل نموده مدتی چند ماه بعنوان مهمان مورد احترام قرار میدهد و سپس مسایل خروج او را از کشور سازمان میدهد . چنین فاکتو.ر های تداعی می نماید که پاک زیستن، خادم مدافعه میهن بودند ارزشمندتر از هر مقام و منصبی است، و صداقت، سرمایه‌ای است که حتی به تمکین مخالف مواجه گردیده و مرگ هم نمی‌تواند انرا زایل نماید .
هر باریکه نامش را در سکوت ذهنم صدا می زنم بیاد اخرین دیدارمان در ماه ثور سال ۷۱ خ در شهر کابل می افتم . ان خاطره را درهمین جا می اورم :
روزهای اوایل ماه ثور سال ۷۱ خ در کابل که نیروهای جهادی و ملیشه ی ضد عملیه صلح ملل متحد در یک پراتیک کودتای خزنده بکابل اورده شده بودند روز های بودند که هر ثانیه ان بوی اضطراب و در گیری های جنگی در شهر کابل را تبین میکرد .
انروز ۲۸ حمل ۷۱خ ، که در جریان شب داکتر نجیب الله موفق گردیده بود از منجلاب توطیه کودتا جان بسلامت برده در خانهء ملل متحد تحصن اختیار نماید ، تازه حوالی ساعت دوازده چاشت اطلاع یافته بودم که هییت اجراییه حزب وطن بشمول نماینده ملل متحد بینین سیوان « در اطاق جلسات شورای مرکزی » که دفتر کار،‌ ما نیز در ان موقعیت داشت ، تشکیل جلسه داده ،‌تصمیم گرفته بودند که دونفر اعضای هییت اجراییه ، یکی جنرال محمد رفیع را نزد حکمتیار به لوگر و دیگری عبدالوکیل وزیر خارجه را نزد احمد شاه مسعود به چهاریکار بفرستند و از ایشان خواهش بعمل اورند که از دخول گروهای مسلح شان به شهر کابل ومناطق تحت کنترول پوسته های دولتی جلوگیری بعمل اورده و حکومت خود را معرفی نمایند تا عنان دولت جمهوری بانها تسلیم داده شود .
در چنین یک حالی از دفتر بسمت خانه در چهار راه صحت عامه در میدانچه مقابل بلاک 101 ، انجا با فقید جنرال رفیع که ملبس به لباس محلی بود در واقع ما با هم همسایه بودیم مقابل گردیده باهم دست دادیم ، گفت شما خبر دارید ، بنابر تصمیم هییت اجراییه به لوگر نزد حکمتیار می روم ،‌ باید رفیق وطنجار می رفت اما معذرت خواست ، وظیفه بمن محول گردید ،‌ انجا در میدانچه زرهپوش و موتر های جیپ اماده حرکت بودند ، من گفتم اماده ام همرای تان بیایم گفت تشکر، باید شخصن تنها بروم . اما در مسیر حرکت از انجاییکه کابل زیر چمبر محاصره قوای ملیشه یی رشید دوستم قرار داشت در ساحه بینی حصار و چهاراسیاب وسایط حامی جنرال رفیع را زیر ضربات سنگین اتش ها قرار میدهند و بدین ترتیب ناگزیر بر گشت میکند اما بار ثانی در همان روز توسط هلی کوپترها به لوگر نزد حکمتیار می رود .
حکمتیار داستان ملاقاتش با جناب جنرال محمد رفیع را در کتابش « دسایس پنهان و چهره های عریان » توضیح داده است . فقید جنرال رفیع صریحا به حکمتیار گفته بود ما پیشنهاد می نماییم به کابل دخول اجرا نکنید زیرا در انصورت جنگ و درگیری میان گروهای رقیب مجاهدین را نمی توان منتفی تصور کرد . پوسته های دولتی را بگذارید بوظایف شان تداوم بخشند ، تا انگیزه فروپاشی قوتهای مسلح مهیا نگردد ، تلاش ما مبنی بر این است که قوتهای مسلح کشور حفظ گردیده تحت فرمان حکومت اینده قرار گیرد . شما جمع تنظیم های مجاهدین حکومت خود را معرفی نمایید تا ما قدرت را با انها تسلیم دهیم . اما حکمتیار گفته بود همین لحظه که شما اینجا هستید افراد شورای نظار و دوستم بخش های از شهر را تحت تصرف در اورده اند. ما نمی توانیم تما شا بین قضیه بوده ومتوقف گردیم . داستان مفصل این هردو ملاقات در « کتاب جنگهای داخلی »‌ از این قلم با مشخصات ان تذکار یافته است .
اگر انروز یکجا با فقید جنرال رفیع در انتقال پیام « هییت اجراییه حزب وطن » به حکمتیار به لوگر می رفتم انگاه اسم من نیز از سوی مخالفان و کودتا چیان در راس ای اس ای که با توصل به طرفندهای زبانی و قومی اختلافات را تشدید وواقعیت های تاریخ را وارونه جلوه میدهند ریکلام می نمودند که این دو نفر میخواستند قدرت کابل را به حکمتیار تسلیم نمایند .
روانش آرام و یادش گرامی باد . ختم«

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر