ناصر خسرو یکی از مفاخرعلمی وادبی وسیماهای درخشان افغانستان در قرن پنجم هجری است اوبر چکاد بلند اندیشه وخرد استاده است ٬ دره ی یمگان بدخشان گه مملو ازجبال و صخره های لاجورد ی است ارمگاه ناصر خسرو را در اغوش خود فشرده است . سروده ای زیرین از اوست :
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت:
امروز همه روی زمین زیر پر ماست
بـر اوج فلک چون بپرم از نظـر تــیز
میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست
گر بر سر خـاشاک یکی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست
بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست
ناگـه ز کـمینگاه یکی سـخت کمانی
تیری ز قضاو قدر انداخت بر او راست
بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست
بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست
گفتا عجبست اینکه ز چوبست و ز آهن
این تیزی و تندی و پریدنش کجا خاست
چون نیک نگهکرد ، پر خویش بر او دید
گفتا: ز که نالیم که از ماست که بر ماست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر