بانو نیلاب موج سلام : در بزرگداشت از داکتر ببرک ارغند
.
نیلاب موج سلام :
(سخنرانی در همایش بزرگداشت از کارکردهای علمی و ادبی داکتر ببرک ارغند )
به داکتر ببرک ارغند به بهانه شصت و پنجمین سالروز تولد ایشان درود به دانشوران و فرزانگان،
خوشوقت استم که در برنامه نکوداشت از شخصیت و کارکردهای رماننویس اندیشمند، متعهد و گردن فراز داکتر ببرک ارغند استم و صحبت میکنم.
باور دارم، دوستانی که امشب اینجا حضور دارند، کمتر از من با قلم و آثار داکتر ببرک ارغند آشنایی ندارند. نخستین بار با قلم جادویی ایشان از راه رمان "پهلوان مراد و اسپی که اصیل نبود" آشنا شدم. برای من که در دهه فرجامین بیشتر آثار را به زبان غیر فارسی دری خوانده ام، "پهلوان مراد و اسپی که اصیل نبود" نه تنها در حوزه ادبیات داستانی زبان فارسی دری بلکه در حوزه ادبیات داستانی جهانی یکی از برازنده ترین رمانهاست. سوژه ناب، زبان نگارشی جذاب و در کل بافتار و ساختار رمان تکرار ناشدنی است. چهار سال و اندی از خواندن آن میگذرد. هنوز تمنا میکنم کاش مراد دلکش سمند سرکش را رهانیده و سوار بر آن تا ناکجاها تاخته بود. از اینجا میتوان زبردستی نویسنده را دریافت که چگونه خواننده را در بند رمانهایش میکشد.
لبخند شیطان ـ رمان بلند تاریخی است که بجا در پیرامونش نقدهای پرمایه به نوشت آمده اند.
در پرواز پرندگان بیبال، نویسنده واقعیت را با خیال در هم می آمیزد. صحنه های سورریالیستی می آفریند و به کمک آن در ستیز با پلیدی و پلشتی پرچم بر می افرازد. این رمان به ویژه، آنچه به سرگذشت اندوهناک زنان افغانستان برمیگردد، بیمانند است.
شراره یک گزینه داستانی نمونه است. سیزده داستان شراره چنانچه در معرفینامه نگاشته ام، چونان سیزده ستاره تابان در آسمان ادبیات داستانی کشور ما میدرخشد.
به خواندن فرجامین رمان ایشان ـ زنی از خوابگاه آغاز نموده و در نخستین برگها استم. این رمان گیرا به دیده ام صرفنظر از سبک نویسنده متمایز از دیگر رمانهای ایشان می آید. زیرا چنین فضایی و نقش کرکترها را به این گونه در رمانهای پیشین ایشان سراغ نداشته ام.
دوستان صحبتهای پرمایه داشتند و دوستان دیگر نیز صحبت خواهند نمود لذا فرصت اندک است. امشب جز اشاره های کوتاه به آثار بلورین نویسنده فراتر نمیتوان بدانها پرداخت. و اما به نظر من هر اثر داکتر ببرک ارغند سزاوار یک شب جداگانه معرفی، نقد و تحلیل میباشد. به این گونه نه تنها مسوولیت مان را در قبال ادبیات و فرهنگ پی میگیریم بلکه زمینه رسانش و ترویج فرهنگ رمانخوانی و رماننویسی، چیزی که در جامعه ادبی مان جلوه گر نیست را نیز میسر میسازیم.
چون امشب شخصیت داکتر ببرک ارغند را نکو میداریم، چندین نکته را در پیرامون گفتنی میدانم.
اگر بپذیریم که شخصیت مرکزی یا شخصیت کامل از شخصیتهای جانبی شکل میگیرد یا به بیان دیگر شخصیتهای جانبی سازنده شخصیت کامل مرکزی میباشند پس نمیتوانم با این نظر موافق باشم که در یک شخصیت ادبی، سیاسی، اجتماعی و امثالهم، تنها بعد ادبی، سیاسی، اجتماعی و امثالهم مورد کنکاش قرار بگیرد و روی دیگر ابعاد پرده کشیده شود. اگر قرار باشد چنین شود، پس بایستی بر جنایت هیتلر چشم پوشید و از کرانه هنریش از بابت مهارت در حوزه های نقاشی و نویسندگی تجلیل به عمل آورد؟ ویا از شاه شجاع که شعرهایش پخته و قوی اند؟ یا از قذافی که نویسنده زبردست بود؟
به یقین که پاسخ بیشتر فرزانگان "نه" است. زیرا هنر برای انسان خلق میشود. گیریم بزرگترین هنرمند انسان و حقوقش را پامال نماید، هنرش چه ارزش میتواند داشته باشد.
وقتی گونتر گراس رمان غوغابرانگیز پوست کردن پیاز را به نوشت آورد و بیرون داد سر و صدای بسیار بخاطر اعترافات ناوقت او ایجاد شد. نقدهای تند و خشن از سوی نقدنگاران و روزنامه نگاران متوجه گراس شدند. حتا دلبستگان آثارش از او روی گردان شدند. یولی تسیه ـ روزنامه نگار در همان روزها دلیل آنهمه هیاهو را در یک جمله ساده توضیح داد: "گراس یک چهره مردمی و آشکار است و چنین چهره های اجازه ندارند رازی داشته باشند."
این جمله را میتوان دنباله داد. شخصیتهای مردمی نه تنها به خود و خانواده شان بلکه به جامعه و سرزمین شان در کل به تمامی انسانها وابستگی دارند. بر این بنا، موقف اجتماعی، اندیشه و خط سیاسی، زندگی مورالی و اخلاقی و زوایای گونه گون کرکتر آنان شخصیت شانرا میسازند و سزاوار اهمیت اند.
اینهمه را گفته آمدم تا گفته باشم، داکتر ببرک ارغند را میتوان به صراحت از هر دیدگاه، شخصیت سزاوار بزرگداشت و نکوداشت دانست زیرا نه تنها قصه گوی ژرفنگر و والافرینش است بلکه اندیشه سیاسی ایشان نیز انسانی و مردمی بوده برای پشتیبانی از لایه های پایین جامعه ـ برای مردم ستمدیده و باشهامت افغانستان است. مورال قوی دارد و این مورال را از راه داستانهایش به خواننده انتقال میدهد. با خویش و قلمش صادق است. پس با خوانندگانش صادق است. و این کنه سخن است. در جامعه معامله گر، دروغگو و ریاکار فرهنگی ما (به استثنای بزرگواران و فرزانگان راستین جامعه ادبی که شمار شان بسیار نیست) کم نیستند شخصیتهای کاذب. باور دارم تا جایی حتا به آنچه می آفرینند بی باور اند ورنه اینهمه تغییر خط و اندیشه نمیدادند. در همچو جامعه یی داشتن یک داکتر ببرک ارغند غنیمت سترگ است.
و من خودم را خوشبخت میدانم که دوست بزرگ ـ داکتر ارغند را در کنارم دارم. ارچند از دیدگاه سن و سال، دانش و آگاهی خیلی بزرگتر از من استند.
در فرجام آفتاب تندرستی را نگهدار داکتر ببرک ارغند، بانو پری ارغند و خانواده ورجاوند ایشان میخواهم و از میزبانان این برنامه صمیمی و قشنگ بخاطر ابتکار و زحمات شان سپاسگزاری مینمایم.
نیلاب موج سلام
زوله ـ هالند، چهارم اکتوبر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر