س. ح. روغ 27/01/2015
سیاهۀ هراسان بر سایۀ خراسان!
مسوولانه بنویسیم!
اخیراً چند نوشته از قلم عزتمندانِ ما، در بارۀ "کله کان" و "کابل" و "خراسان" در سایت وزین افغان جرمن انلاین توجهم را جلب کرد، که در اخیر با قیدِ «هرگز» مزین شده بودند. در حاشیۀ این گویا «مباحثۀ هرگز زده!» چند تذکر ناگزیر می افتد:
اول این که در نسبت میان دو نام "کله کان" و"خراسان"، هیچ "بحثی" دایر نیست؛ نه به دربست و نه به در نبست! کله کان یک «فراکتالِ» خراسان، نیست.
دوم این که «کابل» یکی از هسته های تمدنی حوزۀ ما بوده است، که سوابق تأسیسی آن را کم از کم تا 3200 سال قبل از میلاد می باید عقب برد؛ اگر نه بیشتر از آن.
بحث در این زمینه به تفصیلی نیاز دارد که در این کوتاه نمی گنجد. و اما در این رابطه یک صراحت لازمی است:
هرگاه در برخی تذکره ها ذکری از نام کابل نیامده، این دلیل بر رد پیوند کابل با خراسان نیست، بل دلیل بر این است که کابل در اکثر دوره ها در ضمیمۀ «واحد های کلان تر» آمده است؛ کابل گاهی با "باکتیریا" یکجا بوده است؛ گاهی با "تخار"؛ گاهی با "بنجهارا"؛ گاهی با "گندهارا"؛ گاهی با "زابل"؛ گاهی با "غزنی" و "بامیان"؛ ولی از قرن ششم میلادی می دانیم که کابل جداگانه و در مقام یک واحد سیاسی ظاهر می شود.
سوم ایـن که «خراسان» نام یک «خـطـه» بـوده است؛ و نه نام یک واحـد تقسیمات ملکی و اداری.
این تقسیمات بسیار بعد ها، و از جمله در دورۀ اسلامی، بالای خراسان نصب شده است؛ و از این تقسیمات، با هیچ کوششی نمی توان به بحث در بارۀ نسبت در میان کابل و خراسان عبور کرد.
این که در منابع دورۀ اسلامی از "کابل" در ترکیب "خراسان" ذکری نیست، دلیل در این دارد که عرب از سیستان و هرات به سوی شمال و ماورآألنهر عبور کرد؛ و به سوی جنوب روی نکرد. کوشش عرب برای تسخیر کابل شکست خورد؛ و کابل را یعقوب صفار در قرن 9 گشود.
چارم این که یک بحث جدی دربارۀ «خراسان» با مراجعه به منابع دورۀ اسلامی و تاریخ دورۀ خلافت، خلاف است؛ خراسان پیش از دورۀ اسلامی موجود بوده است؛نه تنها درمنابع دورۀ ساسانی، بل پیش تر از آن نیز از خراسان یاد شده است. درین زمینه کتاب "ارانشهر"موسی خورنقی که پروفیسور مارکوارت برآن یک شرح بی بدیل نوشته است؛ و منابع یونانی، و منابع آسوری، و کتیبه های ماری و کتیبه های هیتیتی و منابع مصری، خاصتاً کتیبه های اخیتاتون، و ازاینها همه فراتر تاریخ مردمان قدیم اور- آسیا، چه می گویند؟ همۀ این منابع باید به دقتِ بسیار مرورشوند و مورد بازبینی دقیق و بازسنجی قرار داده شوند. تاریخنگاری، امروز و اکنون، چنین وظایفی در برابر خود قرار می دهد.
پنجم این که همۀ این دانشمندانِ زبردست ما این سؤال اصلی را زیرِ دست زده اند که چرا این خطه خاصتاً «خراسان» نامیده شده است؟ آیا همان گپ رودکی جا دارد که از اینجا خورشید سوی خاور می شتافت؟ اما این شتافتنِ خورشید به سوی خاور از نظر کدام ناظر؟ چنین نظری را فقط می توانسته یک ناظر عربی در این بارۀ داشته باشد، چون برای وی خورشید از سوی خراسان بر می خاسته است. اما به تحقیق و به تسلیم می دانیم که خراسان یک نام عربی نیست.
پس چرا این خطه "خراسان" نامیده شده است؟ آیا این خطه نام های قدیمِ دیگری هم داشته است؟ در منابع یونانی و هخامنیدی چرااین خطه،«خطۀ سکیت ها- Skythien» نامیده شده است؟ چرا می باید نشان بدهیم که نام خراسان، می باید قدیمتر از نام«خطۀ سکیت ها» بوده باشد ؟ چرا غبار و حبیبی به حوالۀ حدودالعالم جوزجانی می نویسند که خراسان در آغاز نام یک جناح در غرب حوزۀ ما بوده است؟«غربِ» حوزۀ ما چرا درینجا نشانی شده است؟و این نشانی با تاریخ حوزۀ ما و با نام خراسان چه ربطی دارد؟
یک بحث جدی در بارۀ خراسان از این راه می گذرد.
•
بی نیاز از هر گونه تکرار و تأکید است که ما افغان ها از تاریک ترین باریکۀ تاریخ معاصرِ خود می گذریم. هر لحظه یی که می گذرد، تندیسِ شکسته ای است که از شانس های در سراب نشستۀ ما می گزارد.
در چنین دوران هراسناکی، دانشمندِ ما چرا در چُرتِ سیب و ناک، مسواک می زند؟
آیا شما می خواهید که مردمِ ما رخت به زیرِ درختِ آرامی بکَشند؛ و یا شما می خواهید که افغان ها تا بی نهایت یکدیگر را بکُشند؟؟
اگر ما مردم کدام تاریخ داریم؛ پس شما عزتمندان که دانشمندان ما هستید، لطفاً این تاریخ را دقیق بسازید؛ و اگر دقیق ساخته نمی توانید، خوب؛ پس ما را ممنون و سپاسگزار بسازید، و ننویسید، عزیزان !
در تاریخنگاری، تاریخ نگر باشیم؛
مسؤولانه بنویسیم.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر