۱۳۹۳ بهمن ۲, پنجشنبه

بخش پایانی صحبت اوسکار لا فونتین ٬ از خاک المان نباید جنگ بر بخیزد

از خاک آلمان

هرگز نباید جنگ برخیزد!

بخش پایانی سخنرانی لافونتنیونگه ولت – گزینش و ترجمه رضا نافعی


 

آلمان کشور مستقلی نیست

امروز دیگر تسخیر خاک مطرح نیست، آنچه مطرح است تسخیر بازارهاست. باید نگاهی به اوکرائین انداخت و دید که تا امروز کدام کنسرن ها در آنجا موفق به امضای قرارداد شده اند. هنوز هم حکم معتبر اینست: سیاست خارجی چیزی نیست مگر نبردی دائمی برای دست یافتن به مواد خام و بازار. ولی ما به آن نیازی نداریم- نه با وسائل جنگی و نه باصطلاح سرمایه گذاری. داد و ستد منصفانه و آزاد هم ممکن است، اگر نخواهیم دیگران را به زانو درآوریم.

چندی پیش این افتخار را داشتم که در یک بحث تلویزیونی با خانم » گورینگ- اکهارد، سیاستمداری از حزب سبزها گفتگو کنم. از او پرسیدم نظرش در باره جنگ پهبادی (هواپیماهای بی سرنشین) چیست، جنگهائی که از خاک آلمان هم صورت می گیرد؟ او دائم از زیر این سوال در می رفت. اگر نخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم، چطور می توانیم در باره سیاست خارجی بحث کنیم؟ چطور می توانیم نسبت به تروریسم ابراز خشم کنیم، در حالی که هزاران نفر بدون هیچ مجوز حقوقی، صاف و ساده، با پهباد ها بقتل می رسند، از جمله از خاک آلمان و ما خیلی راحت بحث در باره آن را کنار می گذاریم؟ ما اصلا چطور می توانیم برای آن توجیه اخلاقی داشته باشیم؟ پیش از آن که ما انگشت بسوی دیگران بلند کنیم و آنها را نشان دهیم، باید از خودمان شروع کنیم و دیگرخاک خود را برای قتل های پهبادی در سراسر جهان، دراختیار نگذاریم. کسی که در این مورد سکوت می کند بهتر است اصلا در بحث جاری در این مورد وارد نشود، برای این که او با وضوح تمام با معیار دوگانه قضاوت می کند. از این رو من از «ویلی ویمر» سپاسگذارم که چندی پیش در روزنامه یونگه ولت این موضوع را مطرح ساخت و نوشت باید در نظر مجسم کرد حال کسانی را که با این قتل های پهبادی کل خانواده خود را، تمام خویشاوندان خود را از دست می دهند. این یعنی تروریسم عریان و آشکار. ما فقط در صورتی می توانیم علیه آنها به مبارزه ای جهانی برخیزیم که نخست با تروریسم خودمان مبارزه کنیم.

اشاره ای بکنم به تکنیک شنود. طبق قانون اساسی دولت موظف است آزادی اتباع خود را تضمین کند، اما وقتی دولتی قادر نیست به همپیمان خود بگوید «نباید تمام مردم ما را شنود کنید و همه را مورد جاسوسی قرار دهید» چه نامی شایسته این دولت است؟ واژه های دست نشانده و خراج پرداز، واژه های بسیار رقیقی هستند. یک قدرت همپیمان بر کل حریم خصوصی افراد خط بطلان می کشد، این پذیرفته می شود و در عمل هیچ گامی علیه آن برداشته نمی شود، این است معنی آزادی؟

سیاست صدور اسلحه را باید فورا عوض کنیم. گام اول ، فوری و بی بازگشت باید منع صدور اسلحه به مناطق متشنج باشد. صدراعظم مرکل در سال گذشته سخنی گفت که من آنرا دوبار خواندم. او گفت عربستان سعودی یک همکار مهم ما در مبارزه با تروریسم است، و حالا شما از جنایات داعش برآشفته می شوید! این درست است که باید از آن اعمال خشگین شد، اما سر بریدن و سنگباران کردن و غیره در عربستان سعودی نیز رخ می دهد، عربستان سعوی خود یک حکومت خودکامه است که مردم خود را هم ترور می کند و به همین دلیل چنین کشوری نمی تواند مهمترین همپیمان ما در مبارزه با تروریسم باشد. این است آن معیار دوگانه که سبب می شود جهان پیوسته ناآرام بماند.

در تمام تلاش هائی که برای جا انداختن بیشتر این سیاست در آلمان صورت می گیرد، همیشه یک استدلال انساندوستانه را علم می کنند تا ثابت کنند که در پیش گرفتن این سیاست ضرورت دارد. همیشه وقتی در جائی جنایتی رخ می دهد، آخرین بار چالشی بود میان داعش و کردها، آنوقت گفته می شود، حالا دیگر باید دخالت نظامی بکنیم، وجدان انسانی حکم می کند که دخالت کنیم و همیشه کسانی هستند از جمله در میان چپ ها، اتحادیه های کارگری، در کلیسا ها و غیره که در دام این استدلال می افتند. ولفگانگ هوبر اسقف پرتستان، در روزنامه فرانکفورتر مقاله ای منتشرکرده می نویسد و فرمان مسیحیت این است که «تو نباید بکشی» اما این فرمان هم هست که » تو نباید بگذاری بکشند». بعبارت دیگر «وقتی جائی چالشی باشد تو باید دخالت نظامی کنی». این شیوه بکار میرود و این استدلال همیشه مطرح می شود و بسیاری هم فریب آن را می خورند. یک استدلال ساده هم هست که میتوان در برابر آن استدلال گذاشت. وقتی من امکان انتخاب داشته باشم در میان چالش های بیشمار این جهان برای نجات زندگی انسان ها .

در میان چالش ها بیشمار این جهان هستند چالش هائی که من می توانم جان هزار نفر را نجات دهم بدون آن که مجبور باشم کسی را بکشم، چالش های دیگر هم هستند که من میتوانم کمک کنم ولی در عین حال باید صد ها نفر را هم بکشم، انتخاب بین این دو حالت برای کمک کردن کار دشواری نیست. اما آنچه ناهنجار است این است که انساندوستی این آدمها فقط وقتی گل می کند که بتوانند دست به اسلحه ببرند، ولی هیچگاه حاضر به کمک نیستند. اگر کشت و کشتاری در میان نباشد. درنده خوئی این بحث در اینجا آشکار میشود. نشان بیماری جامعه ما این است: مبلغی که برای کمک به تغذیه آوارگان صرف می شود کمتر از مبلغی است که برای ارسال اسلحه هزینه می شود.

جمعبندی می کنم: وینستون چرچیل که زبانی نیشدار و گزنده داشت، یک بار گفت در جنگ، حقیقت آنچنان گرانقدر است که پیوسته باید در محاصره محافظان فراوانی باشد که دروغ نام دارند. این کلبی مذهبی معرف خصلت مجموعه سیاست خارجی است. از مقولات شروع می شود. از یونگه ولت که بگذریم هیچکس در پی ریشه کاوی نیست. مثلا می گویند وزیر دفاع آمریکا، بودجه دفاعی ایالات متحده آمریکا و غیره. مثل این که آمریکا قصد دارد در برابر کسی از خود دفاع کند، این یک دروغ محض است. کل سیاست خارجی آمریکا، از صدر تا ذیل دروغ است و اگر می خواهیم به یک سیاست صلح جویانه دست یابیم وظیفه ماست که این دروغ را برملا کنیم . دوستان عزیز.

کل مطلب را در یک جمله بیان می کنم: ما هم تاریخ خود را داریم و ما باید از تاریخ خود بیاموزیم، از جنگ جهانی، از فاشیسم. از این تاریخ باید تکانه ای برخیزد که بگوید ما باید با تمام توان بکوشیم، پس از آن همه مصیبت ها که روی داد، جهان را آرامتر سازیم. پس از جنگ جمله گفته ای شد که باید قطبنمای همه ما باشد – این را برغم تمام شکاکان می گویم که من نمیتوانم جز این از سیاست دیگری پیروی کنم- آن جمله این بود :» دیگر هرگز نباید از خاک آلمان جنگی آغاز شود!»



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر