۱۳۹۳ بهمن ۲۷, دوشنبه

مرز میان جهاد و جاسوسی



بین جهاد و جاسوسی مرزی نیست

 سیاف با جنرال حمید گل در دارانصار... دندان های جهاد ریخته است و دیگر قادر نیست کسی را و حتی لقمه های غنیمت را گاز بزند! 





گزارشنامه افغانستان : برای ملت از دست متولیان دین هیچ چیزی نمانده است که بازهم سر درگریبان محافظه کاری فرو کنیم. این ها زمانی می گفتند اسلام هرگز مرز ندارد. نمی گویند در چی اموری مرز ندارد. عین شعار را داعش سرمی دهد و قرینۀ همین احکام از زبان طالب شنیده می شود.
حالا در برابر اسلام عرب، داعش و طالب مرز می کشند و میگویند که مال آنان اسلام نیست. ازمتاع حلال خود فقط میگویند که اسلام ما «عزیز» است  ولی مردم، فقط هیکل سراسر حرام آن عزیز را مشاهده کردند. صدای گلبدین ( درمخابره) را که با هر ضربۀ راکت بر زنده گی مردم مسلمان، «الله اکبر» میگفت وآه می کشید؛ بسیاری ها به یاد دارند. مردم به یاد دارند که جهادی ها چشمان زخمی های جهاد گران دیگر تنظیم ها را با نوک برچه از کاسه در می آوردند.قتل عام کابل ازخاطره هیچ کسی روفته نشده است. درطول تاریخ افغانستان تا به این اندازه، بالای زنان، کودکان دختر وپسر و حتی زنان باردار تجاوز حشری نشده است که از دست اهالی جهاد یا تحت الحمایه های شان شده است. قیادی ها یک بار به خیابان های کابل پیاده گردش کنند که لشکر های ژولیده مو و جنده لباس و خلایق گرسنه و درهم شکسته، ازکودک وزن وپیره مرد ها بازمانده های چه کسانی هستند؟ آیا برچشم های ما پرده افتاده است یا قلوبِ قیادی ها مُهرشده است؟استاد سياف این بار شمشیر تکفیر، دو باره تیز کرد وگفت هرکسی مجاهد وغیرمجاهد را مساوی بداند؛ از دایرۀ اسلام خارج است. وی شمشیر کهنه را علیه دکترعبدالله به شکل دیگری چرخانید: اگر جهاد معيار نيست؛ جاسوسي و وطن فروشي معيار است؟!مي گويند، تعهد معيار است، مگر كسي كه براي آزادي تو درس و تعليم را ايلا كرد و جهاد كرد، متعهد نيست؟! سیاف نگفت که کدام آزادی؟ این کشوری که با مدیریت پاکستان و امریکا وانگلیس توته توته شد، غیر از آن که به بهشت تکفیری ها تبدیل شده چه دست آوردی دارد؟ اگر آزادی در دزدی و غارت و بی پرسانی، تجاوز به محرم و نامحرم و... است؛ حقا که آزاد ترین مردمان جهان هستیم. اما اگر آزادی از حیث اقتدار، انسانیت، رحم و عدالت و ارزش های جاودانه هستی و روح انسان تعریف شود؛ بگو آقای سیاف که افغانستان از چه نگاه «آزادی» دارد؟استاد سیاف، 14 سال زیرسقف پارلمان، با انواع جواسیس شانه به شانه نشست و راز گفت و حتی دستان ظاهرخان را به چشم کشید بر خلوتِ وزیران جاسوس نشست و از یک کاسه لقمه برگرفت. او بهتر از هرکسی، از مزیت آزادی در انارشیزم فیض برده است.عبدرب الرسول سیاف افزود که داعش کدام معجزه نیست، دکترش یک دکتر است؛ اما نسخه را تغییر می دهد، گاهی می نویسد، طالب و گاهی هم می نویسد، داعش... وی نگفت که پروژه جهاد هم معجزه نبود. وی نگفت که زمانی هم دکتر جهاد نوشته بود: مجاهدین سربکف!همان منابعی که داعش وطالب را طراحی کردند، گروه های مجاهدین را نیز در پاکستان طراحی کردند. سیاف؛ مسأله صلح و جنگ و مسأله تغییر در روابط با کشور های همسایه را بدون مشوره با ملت حرام خواند. ایشان فراموش کرده است که این گونه سخن وری ها زمانی در کمپ «ببو» یا «شمشتو»چلش داشت وسپس با فتح کابل همه چیز با جهنم کامل برای مردم ضرب خورد.  اگربیانیه های ملاعمر در زیر ریش شما نوشته میشود؛ حتماً درآن شریک هستید که تا حال خموشی پیشه کرده اید. پاکستان، کشوری که دیروز جهاد را مدیریت میکرد، امروز طالب و ملاعمر رامدیریت میکند. فردا ممکن اوضاعی پیش آید که خیمه بی تیرک جهادی ها را بازهم بر افرازد.

 سیاف جرئت رهبری دسته جات بی سرنوشت مجاهدین را ندارد. او هشیار تر از دیگران است. وی همیشه نیاز دارد در پناه یک قدرتمندی دیگر، با صدای بلند صحبت کند. اما چنین آدمی قدرتمند دیگر وجود ندارد. استاد سیاف اگرچه هنوز ریزرف عرب و امریکا به شمار میرود؛ به عنوان یک گزینۀ شریک درقدرت مطرح نیست.

اصغراشراق نوشت:از آدرس پارلمان نان می خورند و مرگ بر دموکراسی می گویند و در زیر سقفی که کمونیزم ساخته، مرگ بر کمونیزم می‌گویند! نمی دانم چشم بینا و گوش شنوای سیاسیون مدعی جهاد افغانستان چگونه است که در چهار طرف خود هیچ چیزی را نمی بینند و هیچ چیزی را هم نمی شنوند!


پول کفار، حلال است


توزیع پول به وسیلۀ گری شرون ازمدیران سی آی ای به استاد سیاف 
... یک بسته‌ی صد هزاردالری از کوله‌پشتی‌ام بیرون آورده و روی میز مقابل استاد سیاف گذاشتم و او هم به طور غیرارادی آن را برداشت. برخلاف پولی که به ایتلاف شمال پرداختم، این پول را در بسته‌بندی اصلی آن در پلاستیک بی‌رنگ تحویل وی دادم، تا سیاف بتواند محتوای آن را ببیند. سیاف بسته را یکی دو ثانیه نگه داشت و به آن نگاه کرد، گویا سردرگم بود که چیزی را در دست خود دارد. سپس چشم‌هایش فراخ شد و به سوی دستیار عظیم‌الجثه خود رو کرد. او بسته پول را تقریبا به سوی مرد پرتاب کرد، گویا یک کچالوی داغ را دور می‌اندازد. سپس چشمانش تنگ شده و به سوی من نگاه کرد:
«این اولین بار است که من پول نقد را به صورت مستقیم از کسی قبول کرده‌ام.» سر خود را به گونه‌یی حرکت داد که گویا فریب خورده است، و در حالی که لبخند کم‌رنگی بر لب داشت، مرا به دقت نگاه کرد. ما برخواستیم و از او برای این‌که قبول کرده بود به دولت امریکا کمک کند، تشکر کردیم و هر کدام ما برای خداحافظی دست وی را فشردیم ....
از کتاب ماموریت سقوط، نوشته گری شرون، ترجمه اسدالله شفایی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر