منبع: Nachdenkseiten عدالت
س: « خانم واگنکنشت » یونان در مقابل دستورات ترویکا زانو زد یا بهتر بگویم مجبور شد زانو بزند. برداشت شما قیل از هر چیز در مورد وضعیت احتماعی یونان چیست؟ وضعیت مردم چگونه است و اگر راهی را که اکنون یونان انتخاب کرده، ادامه داده شود، به کجا خواهد انجامید؟
ج: وضعیت اجتماعی در یونان یک فاجعه است و این فاجعه در صورت ادامه سیاست مضحک ریاضتی روزبهروز فاجعهبارتر میگردد. در پس ارقام خشک مثلاً تلاشی یکچهارم توان اقتصادی یونان در عرض ۵ سال گذشته، تراژدیهای انسانی مخفی است. Theano Fotiou معاون وزیر در مورد مسايل همبستگی اجتماعی چند هفته قبل از «توافق» تحمیلی در بروکسل، در مذاکرات خصوصی خود با من در برلین گفت که در حال حاضر تعدادی زیاد از کودکان در چنان فقری به سر میبرند که از فرط گرسنگی در مدرسه مدهوش میشوند. یکسوم جمعیت یونان از بیمه درمانی برخوردار نیست. بیماران سرطانی میمیرند، زیرا یا دیر و یا اصلاً تحت مداوا قرار نمیگیرند. مرگ و میر نوزادان به شدت رشد کرده. او میگفت: اغراق نیست اگر بگويیم خواست سیریسا در مورد پایان بخشیدن به دستورات ریاضتی، برای ایجاد یک برنامه مدون سرمایهگذاری و برای قطع بازپرداخت بدهیها یک برنامه صریحاً چپ نبود. این برنامه، تنها برنامهای برای ادامه بقاء بود. ولی طلبکاران به عنوان پیششرط آغاز مجدد مذاکرات اعتباری، اکنون پارلمان یونان را مجبور کردند باز به کوتاه کردن حقوق بازنشستگان، و افزایش مالیات بر ارزش اضافه تن دردهد. این عمل واقعاً عملی پوچ است. آنچه که یونان واقعاً به آن نیاز ندارد، صرفهجويیهای بیشتر و بدهیهای جدیدتر است. روشن است که بحران اقتصادی یونان با این اقدامات عمیقتر خواهد شد و به دنبال آن بدهیهای این کشور به ۲۰۰ برابر توان سالانه اقتصادی این کشور خواهد رسید. این اقدام به عنوان جنون محض راه خود را به کتابهای تاریخ خواهد یافت، که خبرگان حاکم در اروپا به کشوری که بیش از ۵۰ درصد جوانانش بیکارند، اخراجهای تودهای تحمیل کرد. س: آیا آنچه که امروز تجربه میکنیم، آنچه که موجود است و ظاهراً بدتر نیز میشود، همان چیزی است که صدراعظم آلمان در سخنرانیهای خود «دمکراسی سازگار با بازار» مینامد؟ به نظر من قبل از هر چیز این رویکرد نوعی از «دیکتاتوری سرمایه است.»ج: در هر حال در یونان خبری از دمکراسی نیست. مجلس منتخبه از این به بعد اجازه تصمیمگیری ندارد و تنها این وظیفه برایش باقی مانده که برنامههای دستوری از خارج را تأيید کند. یعنی کشورهای عضو اتحادیه میتوانند خیلی راحتتر برای اجرای سیاستهای ریاضتی یونان را بالکل منحل کنند.
و همینطور چگونگی رسیدن به توافق بروکسل هیچ ارتباطی با دمکراسی نداشت. بانک مرکزی اتحادیه اروپايی درست در بزنگاه تأملات، امکان تأمین پولی بانکهای یونانی را قطع کرد و کارد را بر گلوی سیپراس فشرد. در پایان دولت یونان اقداماتی را پذیرفت که از طرف خود او و اکثریت مردم یونان (همانطور که «نه» ۶۰ درصدی رافراندوم ثابت کرد) مردود اعلام شده بود. سلطه بر ارز کشور به شکل مؤثری مانند سلاح کودتا، مثل تانکهای سرهنگان در گذشته، به کار گرفته شد. به همت مرکل، شویبله و دراگی (عضو هیات ريیسه سابق بانک گولدمان ساکس) ایده اولیه یک اروپای همبسته و متحد به یک رؤیای وحشتناک مبدل گردید.
س: آیا برداشت من درست است که اگر وضعیت یونان روزبهروز بدتر شود، دودش نیز بیشتر به چشم آلمان و مناسبات اجتماعی آن خواهد رفت؟ و اگر جواب مثبت است، چگونه؟بدیهی است. در اقتصادهای باز امکان دیگری وجود ندارد. بازارشکنی دستمزدها و بازارشکنی اجتماعی در یک کشور عضو سیستم ارزی یورو، رقابتپذیری قیمتها را به ضرر کشورهای دیگر بهبود میبخشد. رقابتپذیری همیشه نسبی است. در نتیجه، این سیاست به طور معمول تبعات منفی برای حجم فروش دیگر کشورهای اتحادیه خواهد داشت. آنچه که مربوط به سطح دستمزدها، شرایط کار و تأمین اجتماعی میشود ما درست در گرماگرم رقابت به سمت پايین هستیم. این روند منفی زیر عنوان برنامه کار ۲۰۱۰ به رهبری دولت سوسیال-دمکرات/سبز در سالهای آغازین وحدت ارزی با بازارشکنی دستمزدها، مالیاتها و امور اجتماعی شروع شد. این اقدامات به ضرر سطح زندگی زحمتکشان آلمان، برای کنسرنهای آلمان درآمدهای بیشتری فراهم کرد. از این طریق در اولین دهه تأسیس منطقه یورو عدم تعادل عظیمی در تبادل کالا و خدمات بین آلمان و دیگر کشورهای عضو اتحادیه به وجود آمد. این عدم تعادل به نوبه خود دلیلی شد تا در چارچوب اعمال اقدامات ریاضتی، سطح دستمزدها در کشورهای بحرانزده بیشتر کاهش یابد. اکنون باز کارفرمایان در آلمان با دم خود گردو میشکنند. اکنون آنها برای اینکه در آلمان جو اجتماعی را برای دور بعدی کاهش دستمزدها آماده سازند، باز به استدلال جدیدی دست یافته اند، که سطح دستمزدها در آلمان به طور محسوسی بالاتر از سطح متوسط دستمزدها در اتحادیه اروپايی است. به زعم آنها این بازی میتواند تا ابد همینطور ادامه پیدا کند و به نفع آنها نیز هست و افزایش سود کنسرنهای بزرگ در سطح اروپا در سالهای اخیر، مبین این امر است. در بین این کنسرنها مدتهاست که از بحران اثری نیست. از نظر اقتصادی و اجتماعی این سیاستی است که تنها ثروتمندترین یک درصد جمعیت از آن بهره میبرد. س: یعنی که در حال حاضر برای ابراز همبستگی شدید با یونان باید بیش از همیشه برای بهبود مناسبات اجتماعی، افزایش دستمزدها و غیره در کشور خود مبارزه کرد؟بله، مسأله طبقاتی است و به منافع مختلف ملی ربطی ندارد. چهگوارا گفت: «همبستگی محبت خلقهاست.» ولی در وضعیت اخیر اروپا، همبستگی علاوه بر آن یک لزوم ملی است. همه زحمتکشان در فضای ارزی مشترک در یک قایق نشسته اند. آنها تنها میتوانند با مبارزه مشترک به پیروزی دست یابند. به ویژه در آلمان باید مقاومت علیه سیاست ویرانگر نئولیبرالی را تشدید گردد. حزب سوسیال-دمکرات باید بیاندیشد که آیا میخواهد همراه با مرکل گورکن اروپا شود و یا بالاخره تصمیم خواهد گرفت برای تحول اجتماعی در آلمان مبارزه کند. یک هدف ارزشمند برای یک حزب، بهترین نوشدارو برای از خود بریدن است. هیچکس به حزب سوسیال-دمکرات، به عنوان انجمن انتخاباتی مرکل نیازی ندارد. در چنین حالتی بهتر است که بنا بر «یاکوب آئوگشتاین»، حزب واقعاً خود را منحل کند و جناح کارگری حزب دمکرات-مسيحی را تشکیل دهد. س: و اکنون باز بپردازیم به یونان ... اینطور که به نظر میرسد، در بین چپهای آلمان در این هنگام شکاف عظیمی پدیدار شده است: بسیاری از چپها استدلال میکنند سیپراس «نمیتوانست» کار دیگری انجام دهد، از این رو باید او را «درک» کرد و مورد «پشتیبانی» قرار داد. برعکس، برخی دیگر که به نظر من جزو چپهای چپ هستند، میتوانند کاپیتولاسیون سیپراس را در مقابل ترویکا درک کنند ولی کوششهای او را که برخلاف کلیه وعدههای انتخاباتی در جهت ادامه سیاستهای ریاضتی است، «خیانت» به خلق برآورد میکنند. این برداشت دوگانه را چگونه میبینید؟ و آیا اینطور که از طرف رسانهها و در حال حاضر به ویژه چپها گفته میشود، به جز گردن نهادن به دستورات ترویکا واقعاً راه دیگری موجود نیست؟اگر امروز چپها نیز مبلغ «بیبدیل بودن» مارک مرکل شوند، خیلی افتضاح خواهد بود. همیشه بدیلی وجود دارد و این منطق خیلی خطرناک است که انسان باید فاجعه را بپذیرد، چون بدیل بعدی، یک فاجعه بزرگتر خواهد بود. بنابر این منطق رؤسای دولتهای پیشین احزاب فاسد نئهآدمکراتیا و پازوک کاملاً درست عمل کرده بودند. آنها کشور را با سیاست ریاضتی خشن به کام فقر کشیدند ولی در عوض کشور را در جامعه یورو نگه داشتند. باید یادآوری کرد که درست مخالفت جدی و باورپذیر علیه این سیاست بود که سیریسا را بزرگ کرد. هرکس که میگوید بدیلی در مقابل پذیرش دستورات ریاضتی اقتصادی و اجتماعی ویرانگر موجود نیست، در واقع میگوید صعود سیریسا تنها بر پایه یک اشتباه لپی رخ داده است. طبیعی است که بهتر میبود اگر در سال ۲۰۱۰ این به اصطلاح برنامه امدادی سفیهانه پذیرفته نمیشد، بلکه یک راه مستقل بر پایه قطع بازپرداخت بدهیها، تغییر ساختاری بانکها و یک برنامه اقتصادی انتخاب میگردید، یعنی تقریباً همان راهی که ایسلند انتخاب کرد و امروز تقریباً بحران را پشت سر نهاده. احتمالاً این اقدام در همان زمان نیز خارج از حیطه یورو مقدور بود. اما ایسلند نیز مجبور شد کاهش ۵۰ درصدی ارزش ارز ملی خود را پذیرا شود، که آثار منفی آن به کمک کنترل جریان سرمایه تا اندازهای تخفیف پیدا کرد. وضعیت امروز یونان بسیار بغرنجتر از سال ۲۰۱۰ است، زیرا به دنبال سیاست ریاضتی، اقتصاد کشور ویران گردیده است. لذا امروز Grexit (خروج یونان از منطقه ارزی یورو) بسیار سختتر از گذشته قابل تحمل خواهد بود. ولی نمیدانم که آیا این استدلال قانع کنندهای برای ادامه این سیاست ویرانگر است که بعد پس از یک یا دو سال یونان با وضعیت بازهم بدتری روبهرو باشد. برای راهی که اکنون انتخاب شده نه آیندهای وجود دارد و نه امیدی، مگر اینکه تناسب قدرت در اروپا از پایه متحول شود. ولی متأسفانه فعلاً شواهدی در تأيید این امکان به چشم نمیخورد و طبیعی است که دولت یونان در وضعیت دشواری قرار گرفته است. اکثریت مردم خواستار پایان بخشیدن به اقتصاد ریاضتی و در عین حال، اکثراً خواستار باقی ماندن در منطقه یورو هستند. ولی در رابطه با تناسب قوای موجود در منطقه یورو هر دوی این خواستها درآن واحد عملی نیست. اما مسأله اصلی اینجاست که آیا برنامه ریاضتی خشن جدید اصلاً از Grexit جلوگیری میکند و یا اینکه تنها آن را به تعویق میافکند. و هرچه وضعیت اقتصادی یونان در هنگام خروج بدتر باشد، خروج سختتر خواهد بود. س: به نظر شما آن دولت یونانی که بنا نداشته باشد از زحمتکشان و مردم فقیر کشور بخواهد کمربندهای خود را (که دیگر صاحب نیستند) سفتتر ببندند، چه اقدامات مشخصی را باید انجام دهد؟ج: به نظر من درست نیست که ما از آلمان در مورد اقدامات مشخص به دولت یونان توصیههای خردمندانه ارايه کنیم. ولی در کل فکر میکنم که یونان باید در هر حال اساس مالیاتهای سنگین بر ثروت برای افراد مافوق غنی و بر رویهم مالیاتهای بالاتری برای میلیونرها و الیگارشها فراهم سازد. تنها از این طریق یونان میتواند به طور همزمان دست به سرمایهگذاری بزند و خود را از اعتبارات و وامهای خارجی خلاص و بینیاز کند و قطع بازپرداخت بدهیها را که مدتهاست لازم به نظر میرسد، تحمیل نماید. علاوه بر این، ظاهراً واروفاکیس طرح موازی مشخصی را در نظر گرفته بود تا کشور بی قید و شرط و دست خالی مورد تهدید نباشد. فکر میکنم این راه، راه درستی بود. از شما تشکر میکنم
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر