ملک ستیز، پژوهشگر ارشد روابط بینالملل
چگونه «پاکستانیزه» شدیم؟
به روز سوم جولای سال ۱۹۷۹ جیمی کارتر رییس جمهور ایالات متحدهی امریکا نخستین فرمان اجرایی به منظور حمایت از مخالفین دولتِ تحت حمایت شورویها را در افغانستان به امضا رسانید. بر بنیاد این فرمان ۲۰ ملیون دالر امریکایی به مجاهدین افغانستان فرستاده شد. روز شانزدهم ماه نوامبر سال ۱۹۷۹بیروی سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی تصمیم اش را بر هجوم نظامی اتحاد شوروی به افغانستان نهایی کرد. در ۲۴ ماه دسامبر همان سال، نیرویهای رزمی ارتش سرخ، افغانستان را از زمین و فضا اشغال کردند.
به تاریخ ۲۷ دسامبر سال ۱۹۷۹ زبیگنیو برژنسکی مشاور امنیت ملی کاخ سفید در نامهیی به جیمی کارتر رییس جمهور ایالات متحدهی امریکا نوشت: «دوران گسیلِ جنگ ویتنام به شورویها فرا رسیده است». فردای آن روز، کارتر، برژینسکی و ستانسفیلد ترنر رییس سازمان استخبارات بینالمللی امریکا (CIA) را به دفترش فراخواند. برژنسکی طرح حمایت گسترده تری از مجاهدین را در برابر دولتِ تحت حمایت شوروی پیشکش کرد. برژنسکی حمایت از مخالفین شورویها را تحت پوشش «حمایت از اسلام» مطرح کرد. به باور برژنسکی این پوشش میتوانست مشروعیت خلق کند و مقبولیت اجتماعی را در میان افغانها سبب گردد.
کارتر، با استقبال از طرح برژنسکی، از کانگرس حمایتِ سیاسی و قانونی طلب کرد. در سیزدهم جنوری سال ۱۹۸۰ برژنسکی و ستانسفیلد برنامهی حمایت از مجاهدین افغانستان را در شورای سیاست خارجی کانگرس پیشکش کردند و حمایتِ مهم قانونگذاران امریکا را بدست آوردند.
در سال ۱۹۸۱ رونالد ریگان به سمتِ رییس جمهور امریکا انتخاب گردید. ریگان اهمیت اوضاع افغانستان را به خوبی درک میکرد. وی دکترین کارتر و برژنسکی را با دقت مطالعه و عملی کرد.
در ماه فبروری سال ۱۹۸۰ سی آی ای عملیات حمایتی از مجاهدین را آغاز کرد. این کارزارِ گسترده که بهنام عملیات سایکلن (Operation Cyclone) نامیده میشود با ۳۰ ملیون در سال ۱۹۸۰ آغاز گردید و تا سال ۱۹۹۲ به ۶۸۰ ملیون دالر در یک سال ادامه پیدا کرد.
در کشور پاکستان، همسایهی افغانستان، تحولاتی مهمی اتفاق افتاد. در پنجم جولای سال ۱۹۷۷جنرال ضیاالحق فرمانده ارتش پاکستان با راهاندازی کودتاه نظامی رژیم ذولفقار علی بوتو را سرنگون کرده و رهبری دولت را به عهده گرفت. ضیاالحق دست به اسلامیزه کردن ساختارهای سیاسی و نظامی پاکستان زد. ضیاالحق بودجهی وافری برای تقویت برنامهی سلاح زروی پاکستان تخصیص داد و شبکهی عبدالقدیر خان، مبتکر سلاح اتومی پاکستان را در اروپا و خاور میانه حمایت کرد. ضیا یک دهه بر پاکستان حکمرانی کرد. ایدیالوژی اسلامیزه سازی پاکستان با دکترین برژنسکی مبنی بر حمایت از اسلام سیاسی در ژرفای جنگ سرد، همخوانی و سازگاری کلانی ایجاد کرد. از این رو ضیا نقش مهمی را در همآهنگی احزاب اسلامی افغانستان بر علیهی حکومتِ تحتِ حمایت شورویها در افغانستان بازی کرد. حکومت اسلامگرای ضیا، یگانه گزینهی مهم برای تطبیق دکترین برژنسکی در افغانستان بود.
از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۹ ریگان پنج بار، رهبران تنظیمهای مجاهدین را در کاخ سفید به شکل رسمی و غیر رسمی دعوت کرد و با آنها از نزدیک دیدار نمود. سایرِ دولتهای غربی نیز به حمایت گستردهی مجاهدین برآمدند. از آن جمع نقش حمایتی بریتانیا و فرانسه برجستهتر بود. عربستان صعودی از حامیان مهمی مجاهدین به شمار میرفت. سعودیها به این باور بودند که حمایت از «جهاد» در برابر کمونیزم، ایدیالوژی عربستان سعودی را بهمثابهی یک دولت تاثیرگزار در جهان اسلام تقویت میبخشد. همآهنگی برنامههای مجاهدین افغانستان را با غرب و سعودیها، سازمان استخبارات نظامی پاکستان (ISI) عهدهمند بود. آی اس آی منابع حمایتهای غربی را از طریق بانکی که به حمایت عربستان سعودی در اسلاماباد راهاندازی کرده بود، سازماندهی میکرد. این بانک به منبع مهمی برای حمایت آی اس آی مبدل گردید. عملیات سایکلن که منابع فراوانی را به این بانک میسپرد، سبب گردید تا آی اس آی به نهاد حرفهیی و با ظرفیت استخباراتی بلندی در سطح منطقه تبدیل گردد. شهزاده ترکی فیصل رییس سازمان اطلاعات استخبارات عربستان سعودی نقش مهمی در جلب و همآهنگی حمایتهای غرب از طریق این بانک داشت.
«موساد» سازمان استخبارات اسراییل نقش برجستهیی در حمایت تخصصی آی اس آی داشت. آی اس آی یک بخش ویژهی بنام «شاخهی ترورِ ضد ترور» ایجاد کرد. کارمندان اصلی این شاخهی آی اس آی توسط موساد ظرفیتسازی میگردید.
در سال ۱۹۸۷ برخی از اعضای کانگرس امریکا از فساد مالی در سازماندهی منابع امریکایی در پاکستان و مجاهدین شکایت کردند. اما سفر ترکی فیصل رییس سازمان استخبارات سعودی و ناهوم ادمونی Nahum Admoni رییس موساد به واشنگتن و حضور شان در مجلس کمسیون روابط جهانی، این مشکل را تا حدودی مرفوع گردانید.
تمام حمایتهای غرب به مجاهدین افغانستان از طریق دولت پاکستان صورت میگرفت. دههی هشتاد، دههی شگوفایی اقتصاد پاکستان نامیده میشود. از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۰ پاکستان توانست میزان تولیدات ملی (GDP)، را بهگونهی بیپیشینهیی بالا برده و برنامهی تولید سلاح اتومی خویش را نهایی سازد.
دههی ضیاالحق را باید دههی تقویت سیاسی و اقتصادی بنیادگرایی اسلامی و ایجاد گروههای هراسافگن بینالمللی نامید. دراین دهه، گروههای خطرناک هراسافگنی بینالمللی ایجاد گردیدند. حمایت گسترده امریکاییها از گروههای بنیادگرای اسلامی پیامدهای ناگواری بهجا گذاشت که از آنجمع القاعده و جماعت ابوسیاف که گروههای خطرناک هراسافگنی هستند، شکل گرفتند و به آهستهگی گروههای خورد و بزرگ دیگری از منابع گستردهی حمایتی غرب سامان یافتند.
حمایت اقتصادی غرب بر جغرافیای جنگ اثر گذاشت. حوالی «دیورند» به ساحهی امنی برای آموزشگاههای گروههای اسلامی مبدل گردید. آموزگاران مصری، سعودی، یمنی، پاکستانی بهنام «مجاهدین راه اسلام» به این جغرافیا راه پیدا کردند و به تربیت و آموزش گروههای اسلامی پرداختند. از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۲ تعداد کمپهای تربیتی گروههای اسلامی از نه کمپ به هفتاد کمپ رسید. منابع لوژستیکی این آموزشگاههای توسط بانک همآهنگی و حمایتی مجاهدین افغانستان توسط آی اس آی از اسلامآباد سازماندهی میگردید.
پاکستانیها با استفاده از جوی بهوجود آمده دست به تاکتیک خطرناکی زدند. آنها «فکر پاکستان» را در میان رهبران و کادرهای مجاهدین ترویج کردند.
جوهر فکر پاکستان بر سه مؤلفه متکی بود:
نخست، ترویجِ «بنیادگرایی اسلامی در ساختارهای سیاسی». ترویج بنیادگرایی در ساختارهای دولت، افغانستان را از توسعه و پیشرفت مانع میگرداند. این کار سبب میگردد تا افغانستان وابستهگی زیادی به پاکستان داشته باشد.
دوم بسیج نهادهای سازگار میان افغانها بر علیه سیاستهای هند در منطقه. پاکستان با استفاده از مفاد مؤلفهی نخست دولت هند را دولت ضد اسلامی معرفی کرده و به خود «قدسیت» میبخشد. این رویکرد پاکستانیها در میان گروههای اسلامی هواخواهان زیادی دارد.
و سوم اینکه دو مؤلفهی بالایی معنای «مشکل دیورند» را در جامعهی سیاسی افغانستان غیر قابل توجیه میگردانید. افغانستانِ کمظرفیت و وابسته به پاکستان به هیچ صورتی توان مدیریت مشکل «دیورند» را نداشت.
فلسفهی فکرِ پاکستان با اسلامیزه کردن منطقه که توسط امریکاییها اداره میشد همآهنگی بیمانندی حاصل میکرد و این همآهنگی به آسانی در برنامههای مجاهدین افغان راه پیدا میکرد. رهبران مجاهدین افغان بدون درک واقعی از منافع ملی افغانستان، فکر پاکستان را میان گروههای خویش جذب کردند و خود نیز به پیروان و سربازان این «فکر» تبدیل شدند.
ملک ستیز، پژوهشگر ارشد روابط بینالملل
چگونه «پاکستانیزه» شدیم؟
به روز سوم جولای سال ۱۹۷۹ جیمی کارتر رییس جمهور ایالات متحدهی امریکا نخستین فرمان اجرایی به منظور حمایت از مخالفین دولتِ تحت حمایت شورویها را در افغانستان به امضا رسانید. بر بنیاد این فرمان ۲۰ ملیون دالر امریکایی به مجاهدین افغانستان فرستاده شد. روز شانزدهم ماه نوامبر سال ۱۹۷۹بیروی سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی تصمیم اش را بر هجوم نظامی اتحاد شوروی به افغانستان نهایی کرد. در ۲۴ ماه دسامبر همان سال، نیرویهای رزمی ارتش سرخ، افغانستان را از زمین و فضا اشغال کردند.
به تاریخ ۲۷ دسامبر سال ۱۹۷۹ زبیگنیو برژنسکی مشاور امنیت ملی کاخ سفید در نامهیی به جیمی کارتر رییس جمهور ایالات متحدهی امریکا نوشت: «دوران گسیلِ جنگ ویتنام به شورویها فرا رسیده است». فردای آن روز، کارتر، برژینسکی و ستانسفیلد ترنر رییس سازمان استخبارات بینالمللی امریکا (CIA) را به دفترش فراخواند. برژنسکی طرح حمایت گسترده تری از مجاهدین را در برابر دولتِ تحت حمایت شوروی پیشکش کرد. برژنسکی حمایت از مخالفین شورویها را تحت پوشش «حمایت از اسلام» مطرح کرد. به باور برژنسکی این پوشش میتوانست مشروعیت خلق کند و مقبولیت اجتماعی را در میان افغانها سبب گردد.
کارتر، با استقبال از طرح برژنسکی، از کانگرس حمایتِ سیاسی و قانونی طلب کرد. در سیزدهم جنوری سال ۱۹۸۰ برژنسکی و ستانسفیلد برنامهی حمایت از مجاهدین افغانستان را در شورای سیاست خارجی کانگرس پیشکش کردند و حمایتِ مهم قانونگذاران امریکا را بدست آوردند.
در سال ۱۹۸۱ رونالد ریگان به سمتِ رییس جمهور امریکا انتخاب گردید. ریگان اهمیت اوضاع افغانستان را به خوبی درک میکرد. وی دکترین کارتر و برژنسکی را با دقت مطالعه و عملی کرد.
در ماه فبروری سال ۱۹۸۰ سی آی ای عملیات حمایتی از مجاهدین را آغاز کرد. این کارزارِ گسترده که بهنام عملیات سایکلن (Operation Cyclone) نامیده میشود با ۳۰ ملیون در سال ۱۹۸۰ آغاز گردید و تا سال ۱۹۹۲ به ۶۸۰ ملیون دالر در یک سال ادامه پیدا کرد.
در کشور پاکستان، همسایهی افغانستان، تحولاتی مهمی اتفاق افتاد. در پنجم جولای سال ۱۹۷۷جنرال ضیاالحق فرمانده ارتش پاکستان با راهاندازی کودتاه نظامی رژیم ذولفقار علی بوتو را سرنگون کرده و رهبری دولت را به عهده گرفت. ضیاالحق دست به اسلامیزه کردن ساختارهای سیاسی و نظامی پاکستان زد. ضیاالحق بودجهی وافری برای تقویت برنامهی سلاح زروی پاکستان تخصیص داد و شبکهی عبدالقدیر خان، مبتکر سلاح اتومی پاکستان را در اروپا و خاور میانه حمایت کرد. ضیا یک دهه بر پاکستان حکمرانی کرد. ایدیالوژی اسلامیزه سازی پاکستان با دکترین برژنسکی مبنی بر حمایت از اسلام سیاسی در ژرفای جنگ سرد، همخوانی و سازگاری کلانی ایجاد کرد. از این رو ضیا نقش مهمی را در همآهنگی احزاب اسلامی افغانستان بر علیهی حکومتِ تحتِ حمایت شورویها در افغانستان بازی کرد. حکومت اسلامگرای ضیا، یگانه گزینهی مهم برای تطبیق دکترین برژنسکی در افغانستان بود.
از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۹ ریگان پنج بار، رهبران تنظیمهای مجاهدین را در کاخ سفید به شکل رسمی و غیر رسمی دعوت کرد و با آنها از نزدیک دیدار نمود. سایرِ دولتهای غربی نیز به حمایت گستردهی مجاهدین برآمدند. از آن جمع نقش حمایتی بریتانیا و فرانسه برجستهتر بود. عربستان صعودی از حامیان مهمی مجاهدین به شمار میرفت. سعودیها به این باور بودند که حمایت از «جهاد» در برابر کمونیزم، ایدیالوژی عربستان سعودی را بهمثابهی یک دولت تاثیرگزار در جهان اسلام تقویت میبخشد. همآهنگی برنامههای مجاهدین افغانستان را با غرب و سعودیها، سازمان استخبارات نظامی پاکستان (ISI) عهدهمند بود. آی اس آی منابع حمایتهای غربی را از طریق بانکی که به حمایت عربستان سعودی در اسلاماباد راهاندازی کرده بود، سازماندهی میکرد. این بانک به منبع مهمی برای حمایت آی اس آی مبدل گردید. عملیات سایکلن که منابع فراوانی را به این بانک میسپرد، سبب گردید تا آی اس آی به نهاد حرفهیی و با ظرفیت استخباراتی بلندی در سطح منطقه تبدیل گردد. شهزاده ترکی فیصل رییس سازمان اطلاعات استخبارات عربستان سعودی نقش مهمی در جلب و همآهنگی حمایتهای غرب از طریق این بانک داشت.
«موساد» سازمان استخبارات اسراییل نقش برجستهیی در حمایت تخصصی آی اس آی داشت. آی اس آی یک بخش ویژهی بنام «شاخهی ترورِ ضد ترور» ایجاد کرد. کارمندان اصلی این شاخهی آی اس آی توسط موساد ظرفیتسازی میگردید.
در سال ۱۹۸۷ برخی از اعضای کانگرس امریکا از فساد مالی در سازماندهی منابع امریکایی در پاکستان و مجاهدین شکایت کردند. اما سفر ترکی فیصل رییس سازمان استخبارات سعودی و ناهوم ادمونی Nahum Admoni رییس موساد به واشنگتن و حضور شان در مجلس کمسیون روابط جهانی، این مشکل را تا حدودی مرفوع گردانید.
تمام حمایتهای غرب به مجاهدین افغانستان از طریق دولت پاکستان صورت میگرفت. دههی هشتاد، دههی شگوفایی اقتصاد پاکستان نامیده میشود. از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۰ پاکستان توانست میزان تولیدات ملی (GDP)، را بهگونهی بیپیشینهیی بالا برده و برنامهی تولید سلاح اتومی خویش را نهایی سازد.
دههی ضیاالحق را باید دههی تقویت سیاسی و اقتصادی بنیادگرایی اسلامی و ایجاد گروههای هراسافگن بینالمللی نامید. دراین دهه، گروههای خطرناک هراسافگنی بینالمللی ایجاد گردیدند. حمایت گسترده امریکاییها از گروههای بنیادگرای اسلامی پیامدهای ناگواری بهجا گذاشت که از آنجمع القاعده و جماعت ابوسیاف که گروههای خطرناک هراسافگنی هستند، شکل گرفتند و به آهستهگی گروههای خورد و بزرگ دیگری از منابع گستردهی حمایتی غرب سامان یافتند.
حمایت اقتصادی غرب بر جغرافیای جنگ اثر گذاشت. حوالی «دیورند» به ساحهی امنی برای آموزشگاههای گروههای اسلامی مبدل گردید. آموزگاران مصری، سعودی، یمنی، پاکستانی بهنام «مجاهدین راه اسلام» به این جغرافیا راه پیدا کردند و به تربیت و آموزش گروههای اسلامی پرداختند. از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۲ تعداد کمپهای تربیتی گروههای اسلامی از نه کمپ به هفتاد کمپ رسید. منابع لوژستیکی این آموزشگاههای توسط بانک همآهنگی و حمایتی مجاهدین افغانستان توسط آی اس آی از اسلامآباد سازماندهی میگردید.
پاکستانیها با استفاده از جوی بهوجود آمده دست به تاکتیک خطرناکی زدند. آنها «فکر پاکستان» را در میان رهبران و کادرهای مجاهدین ترویج کردند.
جوهر فکر پاکستان بر سه مؤلفه متکی بود:
نخست، ترویجِ «بنیادگرایی اسلامی در ساختارهای سیاسی». ترویج بنیادگرایی در ساختارهای دولت، افغانستان را از توسعه و پیشرفت مانع میگرداند. این کار سبب میگردد تا افغانستان وابستهگی زیادی به پاکستان داشته باشد.
دوم بسیج نهادهای سازگار میان افغانها بر علیه سیاستهای هند در منطقه. پاکستان با استفاده از مفاد مؤلفهی نخست دولت هند را دولت ضد اسلامی معرفی کرده و به خود «قدسیت» میبخشد. این رویکرد پاکستانیها در میان گروههای اسلامی هواخواهان زیادی دارد.
و سوم اینکه دو مؤلفهی بالایی معنای «مشکل دیورند» را در جامعهی سیاسی افغانستان غیر قابل توجیه میگردانید. افغانستانِ کمظرفیت و وابسته به پاکستان به هیچ صورتی توان مدیریت مشکل «دیورند» را نداشت.
فلسفهی فکرِ پاکستان با اسلامیزه کردن منطقه که توسط امریکاییها اداره میشد همآهنگی بیمانندی حاصل میکرد و این همآهنگی به آسانی در برنامههای مجاهدین افغان راه پیدا میکرد. رهبران مجاهدین افغان بدون درک واقعی از منافع ملی افغانستان، فکر پاکستان را میان گروههای خویش جذب کردند و خود نیز به پیروان و سربازان این «فکر» تبدیل شدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر