۱۳۹۵ فروردین ۲۳, دوشنبه

هفتم - کتاب جنگهای کابل - زندان دره مکنی پنجشیر

برگهای از کتاب جنگ های کابل 
  فصل زندانهای شخصی                                           

 هفتم :                            زندان   مکنی ٬                                   دخمهء و حشتناک » 





۱--



مکنی دره ی که معمار طبیعت انرا در منطقه سفیدچهر٬ پنجشیر ٬ مطابق میل خود آفریده و در نهایت در سمت جنوب بسوی ارتفاعات نجراب و لغمان بدوشاخه « دره هزاره٬ و دشت ریوت» منقسم گردیده است ٬ و رود باری  که از ژرفای کوهستان و رگ رگ دره ها سر بر افراشته و باسرکشی وسر مستی و پهلو زدن در بستر خود به دره مکنی طراوت بخشیده به دریای پنجشیر آب می‌ ریزد.
در اواسط دهه شصت خ دره مکنی با همه طبعیت جذاب و فرح بخش بجای تفرجگاه و اسایشگاه به یک هاویه, یک زندان شخصی ,وحشتناک مربوط« شورای نظار » فرکسیونی از جمعیت اسلامی٬ در لوح روز گار ثبت گردیده است .هاویه مکنی که در دل کوه دریک مغاره ی تیره و تار و نمناک مهندیسی گردیده و به توقیف و زنجیر گاه هولناک   مخالفان نظامی و سیاسی شورای نظار تحت امر  احمد شاه مسعود  که اسیران بعد از اسارت یا اختطاف بانجا آورده شده به شکنجه و جلاد سپرده می شدند مبدل گردیده بود .« مکنی آن دخمه وحشتناک » در اواسط دهه شصت  وقتی رسانه یی شد که لوای ۳۷ کماندو مربوط اردوی کشور در یک عملیات بخاطر ازادسازی زندانی ها « ۱ » به دره مکنی پنجشیر یورش برد ه و با درهم کوبی گروه  احمد  شاه  مسعود « زندان مکنی » را اشغال کرد .

چگونگی رخداد واقعه را از چشمدید های شماری از ژورنالستان رسانه یی می‌خوانیم که در ختم عملیات به دره مکنی سفر کرده ودیدگاه های جمعی شان از خامهء « محمد عالم افتخار محقق و نویسنده نامور » به تحریر در آمده ٬ و در روز نامه حقیقت انقلاب ثور« ۲ » تحت عنوان ( غلبه بر وحشت و جنایت مافوق تصو ر ) منتشر گردیده ٬ و هم چنان از چشمدید های جناب آقای شیر شاه ابوی فوتو راپورتر عضو هییت  رسانه یی که از چگونگی جنایت های اشکار در زندان مکنی عکس‌ برداری ها نموده اند فشرده های در اینجا می‌ اوریم :


 اقای ٬ عالم افتخار  نوشته اند :
((... هلی کوپتراز ارتفاعش می کاست و برابر با پیچ وتاب دره ها مانور میکرد ... و متوجه می‌شویم که به دره ای بسیار تنگی وارد شده‌ است ... در فاصله نه چندان طولانی دها سنگر گاه و مواضع مستحکم را می‌بینم٬ دره در جایی اندک فراخی نشان میدهد٬ هلی کوپتر با دشواری چند دور می‌زند و خود را آماده نشستن می‌سازد در ساحه نسبتاً همواری که چند بسوه بیشتر پهنا ندارد نزدیک زمین معلق می‌ایستد ما را فرود می آورد و خود بر میگردد .
  اندکی بعد وارد محل قرارگاه عملیاتی لوا ی ۳۷ کماندو٬ میگردیم ٫ غرور قهرمانانه در سیمای سربازان و افسران الهام بخش و هیجان اور است ... هرکدام بخشی از عملیات و پیروزی را حکایت میکنند و جهت دریافت وقایع مشخص پای صحبت قوماندان لوا ی ۳۷ کماندو ٬ دگروال زلمی ویسا٬ می‌نشینیم او توضیح میدهد :
   « در این دره تنگ و صعب العبور یک زندان مخوف سیاه چال و مخازن سلاح و مهمات دیپو های لوژستیکی ٬ شورای نظار «جمعیت اسلامی » اکمال شده ازسوی پاکستان قرار داشت . به لوای ما وظیفه ی آزاد سازی اسیران و زندانیان که در مغاره مکنی٬ در یکی از بی‌نظیر ترین زندانهای دنیا محبوس بودند محول گردید.
منسوبان ما بگونه ناگهانی در روز های ۲۱ و ۲۲ ماه سرطان ۶۴ ۱۳ خ در قسمت بالایی و پایینی دره بگونه ای که ٬ اشرار ٬ را از هردو سمت در محاصره قرار دهند دیسانت گردیدند . سربازان ما قدسیت وظیفه خود را در یافته بودند ٬ وبا درهم فشردن حلقه محاصره و بکار گیری تاکتیک‌های ویژه در روزهای ۲۳ تا ۲۵ سرطان چنان بر مواضع مستحکم انان تاخته و آن‌ها را درهم کوبیدند که اشرار٬ تاب مقاومت نیاورده شماری سرکوب و شماری دستگیر و بعضی با استفاده از تاریکی شب فرار نمودند . در جریان عملیات انبار های سلاح گونه گون ...و مهمات٬.... البسه ٬ اعاشه ٬ دیپو های مواد انفلاقیه و انواع وسایط مخابره انواع راکت ها٬  ماین ها و بم های دستی ٬ که جهت قتل و کشتار هموطنان و تخریب ٬که حکومت پاکستان در اختیار انان قرار داده بود و کتاب ثبت زندان به بدست ما افتاد .
  ایا زندان هم به تصرف تان در آمده است ؟ میگوید بلی ! با این پرسش و پاسخ در سیمای افسران وسربازان دگر گونی عیانی بروز میکند و اندوه سوزانی  در حرکات چشمان و پرش لبان شان احساس می شود به نظر میرسد که راز مخوفی در میان است .
با شماری از سربازان وافسران ... در کنار شرقی دریا ٬ یگانه راه باریک .. یکونیم ساعت منزل می‌زنیم زیر چند تاوه سنگ و چند فرورفتگی بغل کوها ی دو طرف مواضع درهم کوبیده شده باندید ها به چشم می‌خورد سر انجام در محلی بجناح غربی دریا ٬ بنایی زینه مانند با چند در و کلکین و ملحقات دیگر دیده می‌شود وقتی نزدیک می‌رویم پل پیاده روی را در جوار آن می‌بینیم .
باید از پل بگذریم ٬ رعشه شدید وسرگیچ کنند ه ای مستولی است ... ومی بینیم که سطح پل و سنگهای اطراف آن آغشته بخون اند آغشته بخون برادران مظلوم هموطنان بی‌گناه و بیدفاع که حاضر نشده بودند ناموس مادر وطن را به. ..پادو های پست بفروشند .. اما از پل گذشتیم تا کارنامه انانی را بیبینم ... که در پاکستان وایران برای جهاد مقدس ؟ تربیت و به میهن ما فرستاده می‌شوند . از یکی از افسران پرسیده شد لطفن این ساختمان ر ا تشریح کنید زندان کجا است ؟ به ساختمان زینه مانندی اشاره میکند و میگوید اتاق بالا دفتر امر زندان است ٬ اتاق وسطی از دستیارانش و اتاق پایینی از عمله تحت امرش... زیر صفحه مقابل ٬ زندان قرار دارد ٬ پیشتر با فوتو راپور ترا ن تلویزیون بالای صفحه می‌رویم در وسط صفحه دریچه مربع شکل با طول و عرض یک یک متر بما نشان داده می‌شود سربازی زنجیر انرا بدست میگیرد وبه سمتی فشار میدهد دریچه زیر سقف فرو می‌ رود چوکات و زینه چوبی نمایان می‌شوند ٬ لایتمن« چراغدار» تلویزیون جراغ را روشن میکند چوب وچوکات دریچه و زینه که بین آن و سطح زندان قرار دارد انباشته از لکه های خون است ... با تشنج دفع ناپذیر به کمک لایت تلویزیون از زینه پایین می‌رویم سیاه چاهی می یابیم که به سه اطاق بزرگ تقسیم شده و همه دیوارهایش از سنگ بافت خورده اند . در سطح سنگین و مرطوب اتاق‌ها جز تعدادی کرتی نیم تنه و البسه دیگر تقریباً هیچ کدام سالم نیست تکه پاره های خونین .. با مقداری کاه و لکه های خون در سنگ دیوار ها نیز فراوان است در یک چوب سرطاق با پنسل نوشته شده است؛
« این جسم من از خاک است تا خاک شود آخر – این نام من از دنیا بر باد شود آخر – هرکس که کند یادم غمناک شود آخر . »
Bildergebnis für ‫محمد عالم افتخار‬‎...به نظرم می آمد دلهره مدهش اختطاف شده گان درد  وسوز تن خونین شکنجه دیده گان و رنج طاقت فرسای اهانت کشیده گان٬ بسان اتشفشانی از سلولهای زندان زبانه می‌کشد به نظرم می آمد در یا که با شیون و دهن کف آلود در بسترش پهلو می‌زد بجای همه کودکان که پدران شان وهمه کسانی که عزیزان شان را در این اسارتگاه هولناک گم‌کرده اند ضجه و فریاد می‌کشد . -------------------------- عکس اقای عالم افتخار 
*********************
 ادامه  دارد ...


























هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر