بخش سه : زندان دره مکنی پنجشیر و چشمدید های اقای شیر شاه ابوی
برگهای از کتاب جنگ های کابل
فصل زندانهای شخصی
بخش سوم :
« زندان دره مکنی پنجشیرو
چشمدید
اقای شیر شاه ابوی »
آقای
شیرشاه ابوی « فوتو
راپورتر» که
با جمع ژورنالستان تاریخ ۳۰ سرطان ۱۳۶۴
خ از دره مکنی بازدید بعمل آورده و عکسهای
زیادی بر داشته است در مصاحبه با صاحب این
قلم چشمدید هایش را چنین باز گو کرد :
« بایستی
اظهار کنم آنچه که از قلم جناب عالم
افتخار پیرامون دره مکنی و زندان آن در
رسانهها بازتاب یافته درواقع چشمدیدهای
مشترک همه ما« هییت
رسانه یی٬ اقایان عالم افتخار و من از
حقیقت انقلاب ثور ٬ مرحوم رحمق و اقای
باقی ٬از افغان فلم -
داود
مقصودی از تلویزیون -زمری
کمره مین » از
دره مکنی است . اما
چند خاطره از سفر به دره مکنی برایم با
ویژه گی هایش فراموش ناشدنی اند . نخست- بعد از
آنکه ما اوایل روز در دره مکنی از چرخ بال
ها فرود آمدیم هیاهوی جنگ روبه خاموشی
گراییده بود ٫دره تنگ پیچیده با صخره ها
و بوته های کوهی با منظره بهشتی سحر آمیز
جلوه میکرد ٬ نسیم گوارای کوهی عِطر
گیاهای وحشی را می آورد ٬ قرص شعلهور
خورشید از شانه های کوه اشعه ی خیره کننده
ی به دره می انداخت و در بالای سرنیزههای
کلاشنیکف سربازان بازی میکرد ٬ بسوی
زندان مکنی حدود یکونیم کیلومتر فاصله
داشت از طریق پیاده روی کنار دریا ٬ که
سرودگر و خروشان بر صخره ها موج میکوبید
٬ رهنمای گردیدیم ٬ نسیم ملایم کوهستان
در آن فصل تموز که در لرزش قابل رویت بوته
ها ی کوهی احساس میشد گرما را کاهش داده
بود . اما
از انجاییکه ما آب اشامیدنی با خود نگرفته
بودیم از این رو از یکسو ٬پیاده روی
در حالیکه دلهره اصابت ماین ها و احتمال
فرود امدن گلوله های هاوان منتفی
نمیگردید و از سوی دیگر مشاهده امواج زلال
و غلطان دریا احساس عطش بوجود آورده بود
٬ خواستم بخاطر رفع تشنگی از دریا آب بنوشم
٬ حین شستن دستها در کنار دریا در چند
متری چیزی شبه پوقانه به نظرم جلوه کرد ٬
وقتی نزدیک شدم حیرت زده و هراسناک جسد
انسانی که طعمه جنایت گردیده ٬ برهنه با
شکم دریده و روده های اماس کرده در میان
سنگها و بوته های لرزان پیچ وتاب
میخورد ٬ از بروت های مشکینش آشکار
بود که افسر جوانی بوده و مرگ نتوانسته
بود ابهت سیمایش را از بین ببرد٬ مو های
سیاه مجعدش یکسوی صورتش را پنداری برای
نوازش خاک پوشانده بود اما لبهایش مقاومت
آخرین لحظات زندگی در برابر دستان منهوس
که بطنش را دریده و او را به دریا افگنده
بود حکایت میکرد .با
مشاهده آن٬ چنان روح و روانم منقلب
گردید که پنداشتم در دنیای وحشت
پرتاب گردیده ام « مکنی » با
همه طبعیت دلفریبش شبه دوزخ جنایت درنظرم
جلوه کرد و آن زخم روحی که با عکسهای زیادیکه
انروزاز زندان مکنی وجسدهای برهنه اسیران
که با بی رحمی بینظیر بوسیله تبهکاران
کشته شده و از بالای پل به دریا پرتاب شده
و سپس از ساحل دریا ازمیان انبوه سنگها
بدر آورده شده بودند عکاسی کرده بودم
٬تا بحال شبه کابوسی وحشتناک وبعنوان
فصل از تراژیدی خونین جهاد گرایان در
روحیاتم از جاوید ترین زخمهاست .باور
دارم چنین کشتار وحشتناک اسیران که از
لحاظ قوانین جهانی مصداق بارز جنایت علیه
بشریت است ٬ تنها از تصمیم افراد گارد
محافطتی زندان مکنی بر نخواسته بود ٬
بلکه این«
امران
شورای نظار»
بودهاند
که فرمان کشتار اسیران را صادر کردهاند . برای
ادای وجیبه انسانی و دین را که آن شهدای
درخون خفته وطن که همه چیز را ٬ نه برای
خود بلکه برای مردم وطن شان میخواستند و
حقی را که خانوادههای داغدیده شان بر
من دارند حاضرم با اسناد دست داشته در هر٬
داد گاهی پیرامون کشتار جمعی و فاجعه
انگیز و بیحرمتی به اسیران و اجساد شهدا
در زندان دره مکنی که جنایت بشری است
شهادت ارایه دهم .
دوم – در بازگشت از دره مکنی ٬ بکابل هدایت
داده شد که عکسها ی اخذ شده از زندان
مکنی ٬بگونه عاجل برای چاپ در روز نامهها
آماده گردد ٬ در نهایت عکسها آماده
گردیده و در رسانه های روز بعد منتشر گردید
٬ از نشر عکس ها در رسانه ها دو
خاطره ی ٬ درد انگیز٬ تا بحال ذهن زنگار بسته
ام را رها نکرده است .
یکی
اینکه فردای ان بانوی جوانی که طفلک چهار٬
پنجساله ی را همراه د اشت به دفتر
امد ٬ با صدای که در گلویش گره خورده بود
گفت شوهرم که سپاهی انقلاب بود در
زندان شخصی «
شورای
نظار »
در
پنجشیر محبوس بود ٫ قطره اشکی از نوک مژه
های بلندش اویزان شده بود با پشت دست
پاک کرد ٬ و گفت !
از
شما می پرسم او کجاست ؟٬ چه بر سرش امده
ایا او در جمع کشته شده گان است ؟ که ؟او را
کشته است ؟٬ قاتل او کیست ٬ شاید عکسش در
جمع عکس های اخذ شده از پنجشیرنزد
شما باشد بمن نشان بدهید !
طفلش
با وجودیکه کوچک بود اما غم و غصه اش
به ادم های کلان می ماند ٬ با نگاه پر مهری
رو بمن گفت !
کاکا
عکس پدرم را برایم نشان بده ٬ خیر است
نشان بده ٬ برایش میگفتم جان ٬کاکا
عکس پدرت اینجا نزد ما نیست او شاید
چند روز بعد بخیر بیاید ٬ تو ارام باش غصه نکن ٬ وقتی او و مادرش را تسلی میدادم
گریه بی اشک و شکنجه روحی تارو پود
وجودم را به لرزه افگنده بود ٬ اشک اهانت
شده ای درپشت پلکهایم به جنبش در امده
بود ٬من نمی گریستم اشک میگریست ٬
بی اختیار از دوست دیگر خواهش کردم که
انها را به اطاق دیگر برده بیک نوعی
ارام ساخته و مرخص نمایند . ثانی اینکه ـ در همان روز بدور از
انتظار ٬ دوست فقیدم ٬شاعرنامور ٬ قهار
عاصی ٬که باهم با هنر مند محبوب فرهاد
دریا دوستان مشترک بودیم ٬با دو دانه نان
گرم و یک مقدار پنیر به دفتر در آمد و در
جریان صرف چای رو بمن کرد عکسها را شب
در تلویزیون دیدم آیا تو آنها را عکاسی
کرده بودی ؟ ٬ گفتم بلی و ٬ کاپی های که
روی میز قرار داشت بدستش دادم همه را یکایک
دید و او بعنوان یکی از طرفداران شورای
نظار که گاهی اجندا های اشعارش به آنها
اختصاص می یافت نتوانست اضطراب نگاهش را
زیر تأسف پنهان نماید ٬گفتی دیگ خشمش بجوش
آمده تشنجی تلخی گلویش را می فشرد ٬ با
چشمهای که در حدقه چرخ میزد گفت هرکز
فکر نمیکردم که این جهادی ها به این اندازه
تبهکار و جنایت پیشه باشند ٬ هیچ خوک کثیفی
چنین جنایتی را انجام نمیدهد و خدا حافظ
گفت و اتاق را ترک کرد .-
سوم : بعد
از حوادث سال ۱۳۷۱ که با شکست برنامه صلح
سازمان ملل ورق برگشت و گروهای جهادی چانس
ورود بکابل یافتند در هیاهوی جنگها و
سرقت ها گروه شورای نظار مربوط احمد شاه
مسعود بدنبال یغمای اسناد تصاویر و فلم
های«
زندان
مکنی »در
تکا پو بر آمده بودند . دوستانم
بمن گفتند گروه مسلح با پکول ها چترالی
اولاً به ارشیف تلویزیون و بعدا به ذخیره
افغان فلم یورش برده تمام تصاویر زندان
مکنی را بدست آورده با خود بردند و سپس
ارشیف عکسها و فلم های روز نامه حقیقت
انقلاب ثور را برداشته با خود به و زارت
اطلاعات و فرهنگ که در تسلط شورای نظار
بود برده به جستجو عکسهای زندان دره
مکنی پرداخته بودند .اما
خوشبختانه این تنها ارشیف ها نبودند که
اسناد را در گرو خود داشتند بلکه مؤسسات
حقوق بشر و شماری دادگاها نیز قبلاً کاپی
ها را بدست آورده بودند .
))
ابعاد
این جنایات در زندان شخصی مکنی چنان هولناک
و لرزاننده است که با جنایات زندانهای
فاشسم هیتلری « آشویتز٬
بلسن٬ بوخنوالت ٬ و هلوکاست » و
غیره از همسری عقب نمیماند. در
المان شماری از مقصرین و متهم به جنایات
ضد بشری حتی بعد از ۷۵ سال شناسایی و به
داد گاه سپرده شده محکوم و مجازات
گردیدند
.جنگها
در کشور ما رخداد های المناک و پر تلفات
و سر شار از موقعیت های بحرانی بودهاند
که فرمانده هان جنگها در جاده آلمان
فاشستی گام بر داشته و شخصیت واقعی خود
را در کشتار و به اسارت در آوردن انسانها
نشان دادهاند حال مردم ما حق دارند
بپرسند که چه چیز حقیقت است و چه چیز حقیقت
نیست نبایستی ناشیانه بتهای خبیث بر پا
شود و پیرامون آن با اسطوره سازی و قهرمان
ترشی هیاهو راه انداخته شود.
به امید
روزی که پرده های اهنین قدرت جهاد سالاران
«
ماضی
و حال »فرو
ریزد و در سرزمین بلاکشیده ما درفش عدالت
طلبی به اهتزاز در اید مقصرین هرکه
؟است٬ زنده یا مرده شان به داد گاه
کشانیده شوند ٬ و آنگاه ارامگاه جنایت
فروافتد وابده شهدای شایسته ی تعظیم ٬ از
جمله ٬هاویه مکنی٬ بپا ایستد مورد تعظیم
و تکریم قرار داده شود .
« بود
گر جامعه بیدار دراین دیر خراب -جای
سردار سپه جز بر سر دار نبود »
فرخی
یزدی.
عکس های از قتل عام در دره مکنی - ۳۰ ماه سرطان ۱۳۶۴خ از شیر شاه ابوی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر