خاطره ي سفر ٬ بجای فراموشی
**********************
ماه سرطان « جولای » امسال عطش دیدار اقارب و دوستان ٬ ما را از غربت سرای المان رهسپار « دوشنه شهر» کرد . در نخستین صبحدم ورود و بدرقه هیجانی شماری از عزیزان خانواده در فرود گاه دوشنبه برادران افخم جناب اقای سید وارث سید ٬ اقای قاضی سید ارسلان سید و دوستان گرانمایه سیاوش یاسین زاده ارباب پلنگ ٬که رنگ خاکستری غربت در چشمان شان به روشنی گراییده و بارقه امید در نگاهشان موج میزد و سپس دیدار خانوادها و دوستان در آنجا که زندگی غربت را سپری میکنند این کلام حضرت مولانا – «هرکسی کو دور ماند از اصل خویش - بازجوید روزگاری وصل خویش » تداعی شور انگیزی یافته بود . درواقع از یکسو دیدارها و مصاحبت ها ی ماچهار تن برادران که بعد از مدتها دوری در کنار هم جمع آمده و روزگاران گذشته و حال را مورد تفحص قرار داده بودیم واز سوی دیگر مصاحبت ها و ضیافت های دوستان درنخست از گران ارج ریس روح الله شریفی که در حرمت گذاری شهره افاق و رهین مَحبت هایش گسترده اند ٬ و همچنان سیاوش یاسین زاده ٬ ریس خیر محمد سیغان٬ جناب حاجی برهان ٬ آقای ارباب پلنگ و فاروق اکبری ٬ فضایی را ارمغان داده بود که به آسایش و و پالایش روحی و روانی انجامیده بود .
گفته میشود زندگی خودش نوعی از سفر است ٬ اما بهترین و لذت بخش ترین سفر ها آن خواهد بود که نه به دلیل لذایز و فواکه بل به دلیل آماده گردیدن ذهن برای تجزیه و تحلیل ٫ افزایش فروتنی و اعتماد به نفس مساعدت رساند و غرور کاذب آدمی فراموش گردد .و انگیزههای شاخت محیط و ماحول و کسب تجربه را فراهم آورد .
می پندارم هر سفر یک تجربه گرانبهاست ٬ و هم سفر خوب کیمیاست ٬ این قلم شیفته کلام حضرت سعدی است که میگوید ؛ « بسیار سفر باید تا پخته شود خامی – صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی » به نظر میرسد سفر ها بدون رکن منفی نیز قابل تصور نخواهند بود شاید یکی آن این باشد که آدمی پندارد که همه چیز تحت کنترول او ست و بر وفق مراد او سیر خواهد کرد ٫ و دیگری آنکه فکر کند که دوستان و آدمهای ذهنی اش همه بزرگ اند اما گاهی سفر ها سماجت را هویدا میکند .
یکی از انگیزههای دیگریکه به سفر ما به «دوشنبه شهر» صلابت بخشیده بود دعوت ما « برادرم اقای سیدجبار٬ سید ٬ و این کمینه جهت شرکت د ر مراسم عروسی ارجمند فرزند اقای شریفی ٬ دوست ورجاوند ما بود .
محفل عروسی گسترده و متناوب برنامهریزی گردیده بود ٬ « شب حنا در هوتل تاجکستان- دعوت مهمانا ن به صبحانه به اصطلاح تاجک ها « اش صبح » در هوتل نوای دهه ٬ مراسم نکاح در منزل – محفل عروسی در کاخ ملکه در دره ورزاب که با موقعیتش در حومه شهر جایگاه دلفریبی تفریحی دارد - ضیافت با شکوه در ساحل بند نارک و ضیافت تودیعی در ویلای گل میده در دره ورزاب شامل این تمهیدات بود ند ٬ که غالباً به قلم کشیدن رویداد های هریک از این محافل در این تنگی زمان و زمین میسر نخواهد بود . اما روند شکو همند مهمانوازی های ستودنی آقای شریفی که نا خود آگاه در جای از پندارم محک خورده بودند از این رو این سطور بعنوان « خاطره بجای فراموشی » ویژه به « محفل عروسی در دره ورزاب » به قلم آمد .
محفل عروسی مورخ ۲۳ ماه جولای ۲۰۱۷ در هوتل به اسم « کاخ ملکه » که چون الماسی بر تارک دره زیبا و دلکش « ورزاب » میدرخشد بر گذار گردیده بود .
انرو ز حین رسیدن ما به محل عروسی خورشید آرام آرام خود را به ستیغ گوها بالا میکشید و دمای هوایی تابستانی رو به کاهش نهاده بود . در مدخل کاخ از مهمانان پذیرایی شعف باری بعمل می آمد . کاخ ملکه با موقعیت و معماری های دلکش ٬ شکوهمندی اش را بروی مهمانان به تماشا گذاشته بود . گلهای عِطر افشان گلاب و نسترن و ریحان و نیلوفر به گل نشسته و نسیم ملایم کوهستان شمیم عِطر اگین را تا درو دستها می فرستاد .
یکسو حصار و صخره های بلند کوه در نقاشی های مینا توری از سنگها ی مرغوب فرو رفته و در سوی دیگر صحن سنگ فرش کاخ محفل برگذاری عروسی مشرف به دریا مملو از مدعیون که به شیوه ی موزاییک شرقی اراسته گردیده و دریا سرود گر و خندان با کوبیدن امواجش بر دیوار های بوتونی در بسترش پهلو میزد ٬ حصار های بلند مینا کاری شده کوه در پرتو رقصان چراغ ها نورستان گردیده بود . نور پردازی جالبی بر آن طراحی گردیده تمام کاخ در هرچند دقیقه رنگ عوض میکرد درست مانند رنگین کمان .
با این حال شکوه شگفت انگیز طبعیت ٬ جلال و جبروت کاخ ملکه ٬ زمزمه امواج سرکش دریا ٬ شعف و مهر میزبان ٬دست بدست هم داده جلوه ای جادویی را به نمایش گذاشته بود که آدم را بی خود میکرد .
در هوای روشن شامگاه ستارهها در اعماق آسمان لاجوردی میدرخشیدند زمین کاخ که زیر پای رقص و سرود به نوا در آمده بود جوانان بچهها و دوشیزه ها با شکستن تابو ها مانند قشون پیروز شده ی به رقص و پایکوبی پر داخته بودند .
به نظر میرسید سینه ها و شامه ها که از چنگال روزگار رهایی یافته در ساعات زود گذر شب در هوا و نسیم سرمست کنند ه ای « دره ورزاب » ٬ نیرو و شاد مانی جاودانی را فرو می بلعند .
در روشنایی و نور پردازیهای عجیب و خیال انگیز و رقص رنگ ها٬ زرق و برق جامه های پرنیانی بانوان٬ حمایل طلا و الماس در تلاطم انوار می درخشید صدای زیر و بم موسیقی و رقص دسته های دوشیزه گان که چون امواج پیا پی وارد میدان میشدند فضای غرق در سرور را به جولان در آورده نشاط و سر مستی نثار کرده بود . تنوع برنامهها ی شادی بخش بگونه ی بود که هر ساعت با ساعت دیگر متفاوت بود .
بانو مهر نگار آواز خوان جوان که پیراهن ارغوانی اش زیبایی او را برجسته نمایان میکرد مژگان بلندش بر چشمهای درخشانش سایه افگنده و طره های زلف مشکینش را گرد سر پیجیده بود و از هیکلش عشوه میریخت با قدمهای شاد و سرزنده روی صحنه آمد و اوازی از سینه مالامال از مهر بر کشید و آهنگ معروف بدخشی « ای شوخ سر زلف تو را تاب که داده »و اهنگهای دلنشین دیگر اجرا کرد ٬ صدایش در رگ رگ دره ها ی ورزاب و صخرهای بلند می پیچید و شعف می آفرید .
هنرمند دیگر بانو مینا ٬ که پیراهن اطلس لاجوردی اش برجستگی های پیکرش را قالب گرفته و اندامش مانند پیکر خدایان باستان زیبا و جذاب جلب نظر میکرد اهنگهای دری و پشتو اجرا میکرد موسیقی شاد و نوازشگر در فضای کاخ منعکس میگردید و نوای وجد اوری در محیط می پراکند
در فرجامین برنامه محفل آواز خوان معروف بانو شبنم ثریا نقش آفرید ٬ او با لبخند مطبوع و مهر آمیزش که هنوز ظرافت و رعنایی اش را از دست نداده با لباس فاخر و با خرامی تاب دار روی سن آمد با آواز گیرا و پر طنین آهنگ « مست مستمی میدانی یا نه – کوک مستمی میدانی یانه - » را با ترانه های شاد دیگر اجرا کرد . آواز ثریا ٬ با نوا و سمفونی دلنشین موسیقی و رقص و پایکوبی جوانان در هم می امیخت محفل را در شور هیجان وصف ناپذیر فرو برده بود..
اقدامی که همه ی مهمانان را شادمان نگهداشته بود احساس برازنده ی مهمانوازی ٫ انسجام هوشمندانه امور که در دستان برومند و پر صولت سرور عروسی اقای ریس « شریفی »متمر کز گردیده بود ٬ او پروانه وار به جمع مهمانان در حالی تفقد ارایه میداشت که ابهت جناب حاجی محمد شریف خان ٬ پدر خانواده شریفی در محفل محتشم بود ٬ و شماری از مدعیون دیگر از بیرون استاد جلال شخصیت فکور از کابل ٬ بازرگان مهذب جناب اقای حسیب رامین از کانا دا٬ اقایان داکتر منگل ٬ سید اماالدین اقا ٬ عبدلله جان حیدری و ذبیح جان از اروپا ٬ شخصیت معزز جناب میر عبدالله واقای سید واسع از روسیه ٬ فاضل اکبری از بشکیک ٬ تشریف اورده بودند مورد تفقد و شفقت و دلنوازی ویژه قرار گرفته بودند ٬
هرچند تشریک مساعی شماری زیادی از دوستان وقف تمهیدات محفل عروسی گردیده بود اما سهم آقای سید وارث سید بعنوان یکی از سیماهای موقر و همدل غربت نشینان٬ واقای سید جبار سید در تمهیدات مقدماتی ٬ و همچنان نقش ستودنی آقای سیاوش یاسین زاده کاراگاه هوشمند و همکاران او ٬ جنابان آقای تقوا ٬ اقای داکتر غیاث ٬ حاجی نذرالله حیدری در سازماندهی و تداوم محفل جلوه یی برازنده ی را به نمایش گذاشته بود .
در واپسین لحظات که شب هوای گوارای پس میداد تهنیت ها به عروس و داماد پایان یافته بود ٬ در اوج لاجوردی آسمان که نور شب را منعکس و یک خوشه ستاره چشمک میزد شعله ی فروزنده ای در فضا پاره شد ٫ شراره های رنگین آتش در هوا به جولان در آمده بود ٬ در اولین لحظه هویدا گردید که ٫برنامه آتش بازی آغاز شده است . موشک های فروزنده به اوج آسمان سر میکشید با مینا کاری آسمان دره ی ورزاب را مانند کوهستان مهتاب زده ای روشن میکرد ٫ یکی از آنها تلویحا خط نورانی سفیدی بدنبال خود بر کشید همه حاضران انرا بشارتی از غیب و شگون نیکبختی برای تدام سلامت و خوشبختی عروس و داماد پنداشته بودند .
وقتی ما آنجا را بعد از مشایعت شعف بار آقای شریفی که با صفا و نشاط و مهر فراموش ناشدنی بجا آورده بودند ترک میکردیم ٬ مه ی ارغوانی رنگی از فانوس ها و قندیل های کاخ ملکه به هوا بر میخواست ٬ شاید هم اطاعت وخلوص بندگی را به افریدگار هستی و هم پیام صفا و صمیمیت و همدلی ودوستی را به کشور میزبان که غربت زده های افغان را به نوعی پناه داده است میفرستاد .
در بازگشت این کلام حضرت حافظ در ذهنم تداعی یافته بود « زین سفر گر بسلامت بوطن باز رسم – نذر کردم که هم از راه به میخانه روم » .... اما٬ نرفتم . - ختم- سی ماه جولای ۲۰۱۷= سید ع قدوس سید .
- خاطره یی از سفر در عکس ها :
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر