ناصرخسروبلخی قبادیانی که بود؟
ناصر خسرو قبادیانی (۳۹۴–۴۸۱ ه.ق) شاعر، جهانگرد، مبلغ مذهبی وحجت خراسان بزرگ بود که فلسفه، نجوم، طب وحساب میدانست و مانند حافظ و رودکی قرآن را از حفظ داشت. مزار او اکنون در روستای یمگان ولایت بدخشان کشورما، زیارتگاه مردم است.
ناصرخسرو “درخت تو گر بار دانش بگیرد ….. به زیر آوری چرخ نیلوفری را”
انقلاب درونی ناصرخسرو...
در سن چهل سالگی در ماه جمادیالآخر سال ۴۳۷ شبی درخواب دید که کسی او را میگوید (چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر.) ناصر خسرو پاسخ داد «حکما چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد.» مرد گفت «حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهُشی و بیخردی رهنمون باشد. چیزی باید که خرد و هوش را بیفزاید.» ناصر خسرو پرسید «من این از کجا آرم؟» گفت «عاقبت جوینده یابنده بوَد» و به سمت قبله اشاره کرد. ناصر خسرو در اثر این خواب دچار انقلاب فکری شد، از شراب و همه لذایذ دنیوی دست شست، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت.»
حکیم واندیشمند بزرگ ناصرخسرو مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرةالعرب، قیروان، تونس و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و از آنجا در دوران «المستنصر بالله» به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر چهار بار به زیارت کعبه رفت. ناصر خسرو در سال ۴۴۴ بعد از دریافت عنوان «حجت» خراسان از طرف «السمتنصر بالله» رهسپار خراسان گردید. او در خراسان و به خصوص در زادگاهش بلخ اقدام به دعوت مردم کیش اسماعیلیه نمود، اما بر خلاف انتظارش مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند وسرانجام عده ی تحمل او را نیاورده و در تبابی با سلاطین سلجوقی بر وی شوریدند و از خانه بیرونش کردند. ناصر خسرو از آنجا به مازندران رفت و سپس به نیشابور آمد و چون در هیچ کدام از این شهرها در امان نبود بهطور مخفیانه میزیست و سرانجام پس از مدتی دربهدری به قلعه یمگان در نزدیکی بدخشان پناه برد و بقیه ۲۰ تا ۲۵ سال عمر خود را در یمگان بدخشان سپری کرد.
ناصرخسروی بلخی واسماعیلیه
ناصرخسرو قبادیانی بلخی، فیلسوف و شاعربلخی، قرن پنجم هجری پس از کسب علوم مختلف با «داعیان اسماعیلی مذهب»آشنا گشت و در اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود تبحر پیدا کرد وی بر اساس نگرش مذهبی خود به نظریهای خاص دربارهی کلمه و سخن دست یافت او کلمه را وجودی میداند که با دو نوع آفرینش ابداعی و انبعاثی، ابتدا عقل و سپس نفس را هویدا میسازد. به نظر ناصر خسرو کلمه هدیهی آسمانی و مبدأ ظهور کثرات است و کثرات از عقل کل تا افلاک و موالید و انبیا و...
ناصر خسرو بعد از سفرهای مختلف و مباحثه با بزرگان دینی ادیان مختلف سرانجام به فرقه اسماعیلیه گروید و در بین آنان به مقام «حجت» دست یافت. اما اسماعیلیه چه طریقه ی است؟ «در نیمه دوم قرن هجری، واقعهای در مذهب شیعه امامیه به وقوع پیوست و آن ظهورطریقه ی بود به نام «اسماعیلیه» که بنیانگذارانش معتقد بودند بر امامت اسماعیل، فرزند ارشد امام جعفر صادق که در سال ۱۴۵ هـ ق پنج سال پیش از وفات پدر، دنیای فانی را وداع گفته بود. اما پیروان اسماعیل وفات وی را انکار کردند و مدعی شدند که امام صادق (ع) به دلیل حفظ جان فرزندش از گزند حکومت عباسی، به ناچار مرگ او را اعلام نموده است، اسماعیل زنده و غایب از نظر است و روزی بهعنوان امام قائم و موعود ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد میکند. بنابراین ادعا، اسماعیلیان به امامت امام موسی کاظم (ع) و امامان پس از او اعتقاد ندارند و سلسه امامت را به اسماعیل ختم میکنند.
از اینرو در تاریخ مذاهب افراطی اسلامی، اسماعیلیه را با نامهایی چون اسماعیلیه، سبعیه، باطنیه، هفت امامی و... خوانده شده است.» اسماعیلیان علاوه بر فعالیتهای مذهبی و اعتقادی، چهره ی سیاسی دارند، به جهت مخالفت با حکومت عباسیان. آنان عباسیان را غاصب و ظالم و بیدادگر میدانستند و در صدد براندازی حکومت آنها بودند. این تفکر آنان را به مبارزاتی پیگیر و همه جانبه وامیداشت تا سرانجام توانستند لحسا، یمن و بحرین را به تصرف درآورند و مقدمات تشکیل حکومت مقتدر فاطمی را فراهم کنند. حکومت فاطمیان مصر از سال ۲۷۹ تا ۵۶۷ هـ ق ادامه یافت و به تدریج به امپراطوری وسیع و مقتدری تبدیل شد. «اسماعیلیه به وحدانیت خدا، حقانیت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امامان تا امام جعفر صادق (ع) معتقدند، در قرآن علاوه بر ترجمه ساده به تفسیر عرفانی پایبند هستد و به نظر آنان هر امام دوازده «حجت» دارد که هر حجت مامور تبلیغ دین در بخشی از زمین است که ناصر خسرو در اثر جستجو و تحقیق فراوان سرانجام، اصول اسماعیلیان را پذیرفت و در شبکه منظم آنان به مرتبه «حجت» نایل شد و پس از بازگشت از مصر مرکز حکومت اسماعیلیان چندی در بلخ –موطن خویش- به تبلیغ پرداخت اما خیلی زود مخالفانی و دشمنانی هم در حکومت و هم در متن مردم یافت و علمای سنی حکم قتل را به اتهام بددینی و قرمطی (قرمطی اسمی بود که دشمنان اسماعیلیه به آنان میگفتند) صادر کردند و او ناگریز به ترک وطن شد و سرانجام به قلعه یمگان پناه برد. در طی مدتی که تا آخر در این قلعه بود، اشعارو قصاید استواری سرود در سه جبهه دشمنی با خلیفه عباسی، دشمنی با دولت سلجوقی و سنیان متعصب؛ بدین سبب غالب قصاید او در این برهه از زندگیاش مشحون است از ظلمستیزی و ایستادگی در برابر ظلم و بیدادگری است.
کلام ناصرخسرو
شيوة سخن ناصرخسرو خاص اوست اما مي تـوان آن را نمونـة کامـل و تمـام عيـار سبک خراساني دانست . شعر براي وي وسيله بوده است نه هدف و از آن جا کـه تـأثير شعر در طبع مردمان از خطابه بيشتر است ، ناصر از شعر براي اشاعة افکار خود اسـتفاده کرده است . «ناصرخسرو به واقع شاعري يگانه است ،هم از لحاظ طرز فکر و هم از نظر شيوة شاعري ؛ فکر و شعر و زندگي ناصر خسرو به هم پيوسته و همانند اسـت ؛کرداري داشته مطابق اعتقاد و شعري نمودار هر دو مي توان گفت شـعر ناصـر خـسرو از نظـر محتوا و صورت ، واژگـان و آهنـگ و اوج و فـرود و شـتاب و درنـگ ، همـان سـاخت انديشه اوست در قالب وزن و کلمات » . ناصرخسرو پيش از آن که به ساحات و جوانب هنري شعر بينديشيد، بـه مـضمون و محتـواي آن کـه جـز تبيـين حکمت و پارسايي و دانايي نيست توجه مي کند «و از همـان آغـاز بـا عقـل و علـم و سخن ، سه معشوق دايمي خود پيوند الفت مي بندد و تا آخر عمر مداح ايـن خداونـدان پر کرامت باقي مي ماند» . موضوع خودستايي در شعر ناصرخسرو موضوعي است دراز دامن ؛ او سوار بر مرکب راهوار سخن بـر پهنـاي بـي کرانـة عـالم خودستايي مي پويد و به خويش به ديدة تحسين مي نگرد. «اين مايه غرور و خودستايي ناصرخسرو بي شک حاصل تحقير و آزاري است کـه دشـمنان بـدخواه در حـق او روا دانسته اند و او را نسبت به جامعه ، خشمگين کرده انـد»
چند رباعی ناصرخسرو قبادیانی
ارکان گهرست و ما نگاریم همه
وز قرن به قرن یادگاریم همه
کیوان کردست و ما شکاریم همه
واندر کف آز دلفگاریم همه...
کیوان چو قران به برج خاکی افگند
زاحداث زمانه را به پاکی افگند
اجلال تو را ضؤ سماکی افگند
اعدای تو را سوی مغاکی افگند.
با گشت زمان نیست مرا تنگ دلی
کایزد به کسی داد جهان سخت ملی
بیرون برد از سر بدان مفتعلی
شمشیر خداوند معدبن علی.
تا ذات نهاده در صفائیم همه
عین خرد و سفره ذاتیم همه
تا در صفتیم در مماتیم همه
چون رفت صفت عین حباتیم همه.
سر از چرخ نیلوفری برکشیم
به دانش که داننده نیلوفریم
به دانش رگ مکر و زنگار جهل
ز بن بگسلیم و ز دل بستریم...
اثرهای ادبی ، علمی وتحقیقاتی
ناصرخسروحجت خراسان
ابومعین حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو، در سال ۳۹۴ در روستای قبادیان دربلخ در شمال کشورما در خانواده ثروتمندی چشم به جهان گشود و در سال ۴۸۱ در یمگان بدخشان درگذشت.
ناصر خسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و قرآن را ازبر کرد. در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی بهعنوادن مردی ادیب و فاضل، به کار دبیری اشتغال ورزید و بعد از شکست غزنویان از سلجوقیان، ناصرخسرو به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام به حرفه دبیری خود ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصر خسرو مروزی شهرت یافت.
دیوا ن اشعارشامل قصاید فارسی و عربی
بیش از دههزار بیت.
روشنایینامه و سعادتنامه؛ در موعظه و حکمت.
آثار منثور:
- جامعالحکمتین؛ (تالیف۴۶۲ق) جامع حکمت یونان و اصول عقاید اسماعیلیان.
- خوان اخوان؛ (تالیف۴۵۳ق) کتابی است در اخلاق و حکمت و موعظه.
- زادالمسافرین؛ در حکمت الهی به زبان فارسی بر وفق مشرب اسماعیلیان.
- - گشایش و رهایش؛ رسالهای فارسی در جواب چند سؤال یکی از برادران مذهبی.
- وجه دین؛ رسالهای در مسائل کلامی و تاویلات و باطن عبارات و احکام شریعت مشحون به اصطلاحات مذهب اسماعیلیه.
- سفرنامه؛ تاریخ نگارش این کتاب به درستی معلوم نیست. این کتاب شرح سفر هفتساله مؤلف به بلاد روم، مصر، حجاز، بینالنهرین است. که طی آن ناصرخسرو چهار بار خانه خدا را زیارت کرده است و در خلال آن از شهرها و روستاهای بسیار گذشته، مراکز تمدن اسلامی و عمارات و ابنیه تاریخی و مذهبی را دیده و با زندگی اقوام گوناگون و طرز معیشت آنان آشنا شده و به دیدار رجال تاریخی و فرهنگی و سیاسی نایل شده است. ناصرخسرو از مسیر سغر و از توقفگاههای و شهرها و قریهها، از طرز معیشت و آداب و اخلاق و حکومت اقوام مختلف توصیفهای بسیار دقیقی ارائه میدهد و بر خلاف عامه سفر کردگان دروغ نمیگوید. بدینسان این کتاب از لحاظ جغرافیایِ تاریخی و از جهت آشنایی با اوضاع و احوال جامعه و مراکز مهم تمدن اسلامی در روزگار مؤلف، جامع مزایای فراوانی است. زبان مؤلف با همه اشتمال بر واژهها و ترکیباتی کهنه، بسی ساده و روشن است و نمونه درخشانی از نثر نغز و پرمغز و خالی از حشو و پاکیزه فارسی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر