۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۵, دوشنبه

حفیظ زریر و یادی از کتا بی جنگها ی کابل

  1. دروود قادر عزیز! با گشتزنی در گستره ی سبز ادبکده ات رسیدم پای اثر ارزشمند و ماندگاری که مرا ایست داد!."جنگ های کابل" حقایقی از قلم بزرگمرد آیینه تبار، عبدالقدوس سید.....واقعه ها در گذر زمان شبیه نوار از صحنه های تلخ و شیرین،سبز و زرد و بعضن سیاه از برابر دیدگانم رژه رفتند...سقوط و فروختن آیینه ها....چیره گشتن سیاهی بر سپیدی ....سرآغاز فصل از وحشیانه ترین جنگهای تاریخ سرزمین مان....و بالاخره آن بام...داد خونین مرگ خورشید که چه بادریغ همه را تحمل نمودیم....بامدادیکه عدالت منصور وار بدستان چرکین و آلوده با خون کثیف ترین نیرو های طاغوتی زمان این جرثومه های اهریمن و قاتلان هزاران هموطن مظلوم من و تو ، بدار کشانیده شد...طنین و سفیر گلوله ها سینه شهر کابل را دریدند و اشک و خون را به جوی ها جاری ساختند...آری و شاعری که من باشم درآن بامداد خونین این صحنه را گریسته واژه ی چند در بافت این سرود تنیدم......دد و دیو سیه کردار با هم
    پلنگ و گرگ و ببر و مار باهم
    تبر بر سینه ی جنگل نشسته
    دو تا کفتر به روی دار با هم......بلی همبال روزهای آفتابی و ابری ام قادر عزیز! آیینه ها را میتوان شکست ،نمیتوان اما نابود شان کرد....هر ذره آنها طیف وسیعی از نور خورشید را منعکس میسازند و چنین است آیینه دلان سرزمین من وتو که هرچند شکسته شدند ولی هر ذره آنها جلایش و درخشش دیگری دارند.....دست هنر آفرینت را رفیقانه میفشارم بزرگمرد ادب و فرهنگ....بیافرین همچنان آفریده های ماندگار را....هماره سبز باشی و فروهر های باطنی ات همچنان تابنده 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر