اشرف غنی؛ «سیاست» یا «پالیسی»؟
نویسنده : عزیز رویش - کد خبر : 18993
۴ قوس , ۱۳۹۳
از قول بارنت روبین، افغانستانشناس معروف امریکایی، نقل شده است که میگوید در حکومت کرزی سیاست بر پالیسی تقدم داشت و در حکومت اشرف غنی پالیسی مقدم بر سیاست است. اگر این قضاوت درست باشد و بارنت روبین آن را از خلال صحبتهای حضوری و مطالعات دقیق خود به دست آورده باشد، به نظر میرسد با یک عقبگرد جدی در باورها و نگرش اشرف غنی روبهرو خواهیم شد؛ عقبگردی که شاید در منظومة حکومتداری او پیامدهای سنگینی داشته باشد.
***
کرزی اساساً نه سیاست داشت و نه پالیسی، تا به مفهوم دقیق کلمه، یکی را بر دیگری مقدم یا مؤخر قلمداد کنیم. او همهچیز را خلقالساعه مدیریت میکرد. سیاستی هم اگر در عقب دیدگاه او وجود داشت، مرزهای محدود و کوچکی را دربر میگرفت که از حوزة الگوهای یک قبیله بیرون نمیرفت. گرایش و اعتنای کرزی به نخبگان سنتی یا ریشسفیدان و بزرگان قومی و قبیلوی به دلیل همین خصوصیت در دیدگاه سیاسی او بود. وقتی کرزی با حزب سیاسی مخالفت میکرد یا برای دانشجویان علوم سیاسی میگفت که «تجارت خواندن» بهتر از «سیاست خواندن» است، نشان میداد که دیدگاه سیاسی او در چه محدودهای جولان دارد. مماشات کرزی با افرادی همچون خلیلی و فهیم و مجددی و سیاف و کشاف و محسنی از همین مجرا هدایت میشد. کرزی دنیای کوچکی داشت که در آن سیاست امروزی با پیچیدگیهای تودرتوی خود قابل درک نبود. به همین دلیل، او تا آخر دورة زمامداری خود نفهمید که با همپیمانان بینالمللی خود با چه زبانی حرف بزند یا منازعه با طالبان و تروریسم و القاعده را در بستر منازعات بزرگ بینالمللی چگونه تفسیر کند. کرزی از صحبت با جامعة مدنی و مطبوعات خسته میشد؛ اما ساعتهای طولانی با شوراهای قومی خربوزه میخورد و از ناک و توت و انار حرف میزد و هنوزهم وقت کم میآورد. پالیسی هم برای کرزی در همین راستا معنا میشد. بعید به نظر میرسد که بارنت روبین این نکتة ساده و ابتدایی را در تحلیل خود از وضعیت حکومتداری کرزی توجه نکرده باشد.
اما اشرف غنی، از هرلحاظ متفاوتتر از کرزی و در یکمعنا، در نقطة مقابل او قرار دارد. اشرف غنی سیاست و پالیسی را در بستر امروزی آن درک میکند. کمترین نشانه از این درک اشرف غنی، همان کتابی است که برای ترمیم حکومتهای ناکام نوشته و شادباش نظریهپردازان مهم سیاسی همچون فرانسیس فوکویاما را نصیب خود کرده است. سیاست و پالیسی در ذهن اشرف غنی تعریف خاص و کاملاً مدرن دارد. او میتواند ساعتها در شرح این دو سخن بگوید و زوایای متعدد آن را باز کند. منشور تحول و تداوم به عنوان یک سند مهم سیاسی، حاوی دیدگاههای سیاسی اشرف غنی برای ایجاد یک حکومتداری خوب است. کاری که اگر از کرزی خواسته شود آن را به دقت بخواند و ظرافتهای آن را درک کند، با مشکل زیادی مواجه خواهد شد.
***
سخن اصلی، اما بر نکتهای است که بارنت روبین به شیوة حکومتداری اشرف غنی نسبت میدهد که به نظر میرسد با منظومهای که او از افغانستان و مناسبات قدرت در این کشور در ذهن داشته است، تعارض دارد. اشرف غنی پالیسی را در ضمن سیاست معنا میکند. او برای سیاست چتر وسیع و فراخی قایل است که تمام امور جامعه را دربر میگیرد و مدیریت سیاسی درواقع مدیریت تمام امور جامعه است. پالیسی، شیوهها و مراحل تطبیقی برنامههای سیاسی است. اشرف غنی، در اینکه سیاست را مقدم بر پالیسی بداند، با کرزی تفاوت ندارد. تفاوت در این است که کرزی، برخلاف غنی، نه سیاست داشت و نه پالیسی.
***
اشرف غنی از ثبات سیاسی به عنوان رکن عمدة حکومتداری خوب یاد میکند. در دیاگرام ذهنی او، ثبات سیاسی، هم قلة هرم را تشکیل میدهد، هم قاعدة آن را. قلة هرم؛ یعنی تمام برنامهها باید ناظر و معطوف به تأمین ثبات سیاسی باشد. قاعدة هرم؛ یعنی باید بستری در جامعه ایجاد شود که از لحاظ سیاسی برای شهروندان اطمینان و امنیت ساختاری و قانونمند خلق کند. او حکومتداری خوب را یکی از مهمترین ضمانتها برای تأمین ثبات سیاسی پایدار تلقی میکند و حکومتداری خوب، به نظر او، چیزی جز زمینهای که در آن امنیت و رفاه و مسرت مردم تأمین میشود، نیست. اشرف غنی از دموکراسی و جامعة مدنی و ارزشهای مبتنی بر حقوق شهروندی و حاکمیت قانون و امثال آن با همین دیدگاه سخن میگوید. برای او ثبات سیاسی و حکومتداری خوب تنها از طریق گسترش و تقویت فرهنگ دموکراتیک و جامعة مدنی امکانپذیر است. به همین دلیل، پالیسیهایی که اشرف غنی طرحریزی میکند باید همه در راستای ایجاد حکومتداری خوب باشد، در غیر آن، حکومتداری اشرف غنی در حد پروژهسازیهای مرسوم انجویی تقلیل خواهد یافت.
تقدم سیاست بر پالیسی در دیدگاه اشرف غنی به معنای این است که وی خود را مدیر یک سازمان انجویی نمیداند و کارش را تطبیق چند پروژة انکشافی در عرصة خدمات بشری تلقی نمیکند. اشرف غنی داعیة ترمیم یک حکومت ناکام را در سر دارد و ایجاد یک تاریخ جدید برای او مهم است. ساختن سرک و بند آب و اصلاح نظام عدلی و قضایی و بهبودبخشیدن وضعیت امنیتی و امثال آن برای اشرف غنی در منظومة بزرگتر سیاسی معنا میشود. او نمیتواند بگوید که فلان مطالبة قومی یا مذهبی یا مدنی را با نشاندادن دو یا سه پروژة امدادرسانی یا ساختمانی پاسخ میگوید و وقتی سر مردم چرب شد، باز برمیگردد به شیوهها و رویکردهای غیرمدنی و غیردموکراتیک.
***
شعار تحول و تداوم در برنامهها و کارزارهای انتخاباتی اشرف غنی در ابتدا ترتیب دیگری داشت: تداوم و تحول. اشرف غنی از چهارچوبی حرف میزد که ثبات و استمرار در تاریخ و بافت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کشور را بر مبنای ارزشهای مدرنی که در افغانستان جدید به دست آوردهایم، حفاظت میکنند. تداوم، در دیدگاه اشرف غنی، به معنای تداوم حکومت پشتون یا حکومت کرزی یا استیلای مافیای اقتصادی و سیاسی و اربابان سنتی نبود. او از ستون پایههایی حرف میزد که برای حفظ ثبات در کشور باید تداوم یابند. برخی از این ستون پایهها برای درازمدت نیز به کار میآیند، اما برخی دیگر واقعیتهای موجود کشور را به هم وصل میکنند. شکست این ستون پایهها، ثبات نظام سیاسی نوپای کشور را به مخاطره خواهد انداخت.
اما حرف اصلی اشرف غنی، «تحول» بود. برای تحول برنامه و پالیسی و اجرائات عملی خاصی ضرورت است که وی آنها را در ضمن طرحهای منشور حکومتداری خود بیان کرده است. جابهجاشدن تداوم و تحول و جلوافتادن تحول بر تداوم، داستان دیگری دارد که به اقتضای ضرورتهای انتخابات بر اشرف غنی تحمیل شد؛ اما در منشور بهصورت واضح گفته شد که منظور از تداوم و تحول چیست و با هرکدام از آنها در قالب یک حکومتداری خوب چگونه باید برخورد کرد.
به نظر میرسد، برداشت بارنت روبین هم ناشی از ترتیب شعار کمپاین اشرف غنی است، مگر اینکه این ترتیب، رفتهرفته بر ذهن خود اشرف غنی هم تأثیر گذاشته باشد. در این صورت، باید بگوییم که اشرف غنی شناسنامة «مدیریت حکومتداری» خود را بر «رهبری سیاسی» ترجیح داده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر