انجینر داود اڅک ۱۸-۱۲-۲۰۱۴
قسمت اول
سوسیالیزم پدیده عینی است نه جبری
بعد از سقوط کمونیزم هنوزهم اندیشۀ سوسیالیزم رنگ خود را حفظ کرده و نظریات مختلیف در این باره توسط احزاب،سازمانها وشخصیتهای سیاسی ارائه میگردد. گر چی سوسیالیزم به اشکال گوناگون در جهان وجود داشته ودارد ولی کمونیزم به سقوط اتحاد جماهیر شوروی عملآ خاتمه یافت، اما اختلافات عمیق در باره شکل ومضمون سوسیالیزم وعوامل سقوط کمونیزم همچنان بجا باقی مانده است.
پیش از اینکه به عوامل سقوط کمونیزم و عینیت سوسیالیزم در جهان بپردازیم لازم دیدم که اولتر از همه برعوامل نابودی یک پدیده از دیدگاه فلسفی مکث کوتاه داشته باشم.
یک پدیده وقتی ضعیف یا محکوم به نابودی خواهد شد که وحدت همان پدیده را پامال کنیم، یکپارچگی همان پدیده را تخریب و از بین ببریم ،بخاطریکه وحدت اساس یک پدیده است. در جهان هیچ یک پدیده به تنهایی و بدون وحدت وارتباط با پدیدهای دیگر جهان هویت خود را تثبت کرده نمیتواند،لحاظا وحدت ســترکچر یک پدیده است ،وحدت موجودیت یک شی است،وحدت هویت یک موجود است و وحدت ساختار جهانی است.
وحدت در پدیدهای اجتماعی و طبعی یکسان رول مرکزی و سازنده را بازی میکند ، وحدت از جمله خصوصیات دوخصوصیت تعین کننده وقابل بحث دارد.
اول : اګر وحدت یک پدیده را بر هم بیزنیم ان پدیده مفهوم خود را از دست میدهد و دیگر همان پد یده نیست که در وخت وحدت بوده ،یعنی از لحاظ شکل و مضمون تغیر میکند .
دوم : اگر وحدت یک پدیده را از بین برداریم ان پدیده امرآ کم کمیت وخورد کتله میشود ، وقتیکه یک پدیده از لحاظ کمی وشکلی خورد شود همان پدیده جبرآ از لحاظ کیفی هم ضعیف خواهد شد و پدیده ضعیف طبق قوانین طبعی و اجتماعی تحت فشار وتجاوز قرار میگیرد ، خصوصآ پدیده های کمزور اجتماعی و سیاسی که عاجلانه تحت تجاوز پاور پالیــټیک قرار میگیرد و مفهوم خود از دست میدهد مثلی که هم در طبعت می بینیم وهم درافغانستان و جهان، بنآ وحدت شناخت یک پدیده است .
اینکه کمونیزم چرا سقوط کرد وعینیت سوسیالیزم در چیست این موضوع را میتوان در چهار بخش ذیل تشریح و برسی کرد :
ظهور سوسیالیزم
تبدیلی سوسیالیزم به کمونیزم
سقوط ارام کمونیزم
مسیر بشریت به سمت سوسیالیزم
اول: سوسیالیزم ( (socialismeیک کلمه فرانسوی است که بار اول در سال 1832م توسط پیری لیروکس Pierre leroux و ماری روخ رابرتون Marie Roch Robertowen در ډ گر سیاسی مطرح شد و بعدآ در سال 1839 م داخل ټرمینولوژی انگلیسی شد .
سوشل(social )به معنای اجتماعی، دسته جمعی و جمعیت دوستی است و ایزم ( ism ) به معنای مکتب، سیستم وگرایش است .در اصطلاح یک اندیشه وجهان بینی اجتماعی، اقتصادی وسیاسی است که فکتور اقتصادی اش برجسته و تعین کننده است و برای ساختار یک نظام اجتماعی بر اساس رفآ همگانی تلاش میکند .پیش از اینکه سوسیالیزم به جهان بینی طبقه کارگر وسیستم اجتماعی مبدل گردد به حیث یک تفکر در اذهان مردم شنا میکرد وفاقد هر نوع اصول ومیکانیزم عملی بود.اما سوسیالیزم مډرن بود که بر اساس قوانین وقواعد خود به جهان بینی طبقه کارگر وسیستم اجتماعی مبدل گردید سوسیالیزم جدید در واقیعت محصول مستقیم انقلاب صنعتی است انقلاب صنعتی که درقرن نیمه هژدهم ازانگلستان اغازگردید منجربه پیدایش دو طبقه جدید وبزگ «سرمایه داران » و«کارگران»شد.
هدف اصلی سوسیالیزم علمی لغوه مالیکبت خصوصی و تآ مین مالیکیت اجتماعی بر وسایل تولید است. سوسیالیزم واقعی برای رفآ و خوشبختی بشریت، برای جهان پرامن وخالی ازمسابقات تسلیحاتی ، جیوستراتیژیکی و جیوپولیتیکی یک ضرورت عینی واجتماعی است. سوسیالیزم بر اساس ضرورت و در مقابل بی عدالتی ها و بد بختیهای اجتماعی که نتیجه ای مظالم وفاصله فاحش طبقاتی است بوجود می اید و به انواع گوناگون در جوامع مختلف بروز میکند. سوسیالیزم نه تنها در عصر جدید بلکه هزار ها سال قبل هم ضرورت برادری وبرابری در جوامع انسانی احساس میشد ، لحاظا قبل از میلاد هم فلاسفه وسیاسیون مختلف علایق وعقاید خود را در باره سوسیالیزم ابراز نموده است ، که از جمله ای این عقاید میتوان از ارمانشهر (مدینه فاضله) افلاطون نام بورد که تقزیبآ 380سال پیش ازمیلاد مطرح کرده بود. یعنی ارمانشهر افلاطون همان جامعه ای که استوار بر)عدالت اجتماعی ( و برای زندگی ارام و مرفا به هر کس هرنعمت وهر امکان محیاباشد مجسم میکرد .به همین اساس است که افلاطون در کتاب خود بنام جمهوریت مینویسد :
( بهترین عشق عشق وطن است).
بعد از افلاطون فلاسفه وتیؤریسنهای گوناگون در زمانهای بیلابیل هم عملآ در باره ای سوسیالیزم کار و مبارزه کردند وهم نظریات خود را ارائه کرده اند ، که مشهور ترین تیؤریسنهای سوسیالیست معصر عبارت اند از:
رابرت اون ) (Robert Owenانگلیسی -1771 1858 یک سوسیالیست اصلاح گر وبنیان گذار سوسیالیزم تعاونی بود .خود ش دریک فابریکه بزرگ بافت شریک بود که بر اساس اندیشه سوسیالیستی خود توانست در فابریکه خود اصلاحات زیادی به نفع کارګران به وجود اورد .
مثلآ :
کم کردن وخت کار از چهارده ساعت به ده ساعت.
تبدیل رخصتی بی معاش به رخصتی با معاش.
ساختن مکتب در فابریکه برای کارگران زیر سن بعد از رسمیات.
علاج و تداوی رایگان کارگران فابریکه.
این اصلاحات اشاره اشکار بود به سوسیالیزم غیر علمی .
ادوارد برنشتاین المانی1850 -1932از رهبران بزرگ سوسیال دیموکراسی در باره سوسیالیزم میگوید:«سوسیالیزم چیزی نیست جز بکار بردن اصل دیموکراسی در اقتصاد».
کارل کاتوتسکی المانی 1854-1938 و روزا لوگزمبورگ زن انقلابی پولنډی 1870-1919 که بعدآ نظر به داشتن اندیشه انقلابی در پی یک شورش نا مؤفق همرای کارل لیبکنیشت 1871-1919به دستور گوستاف نوسکه وزیر دفاع المان اعدام شدند.
اما پیش از این ساینت سیمون فرانسوی 1760-1825 اولین شخص بود که جامعه را بر طبقاط (طبقه مؤلد - طبقه ارباب) تقسیم کرد و این طبقاط را با زنبور های عسل و ملکه زنبورها تشبیح کرد ، طبقه مؤلد را طبقه تعین کننده دانست ومبارزه طبقاتی هم شعار ساینت سیمون است.ساینت سیمون طرفدار شایسته سالاری (meritocratie (بود که هیچ نوع تمایلات قبیلوی ،مذهبی و سازمانی را قبول نمیکند و خواهان نصب کادرهای مناسب ،مستحق ، و فنی در دستگاه دولتی است.
نظریات ساینت سیمون نه تنها مشعل انقلاب فرانسه در سال ( 1789-1799 ) گردید بلکه تآثیرعمیق را بر عقاید مارکس و انگلز به جای گذاشت . وقتیکه در قرن هژدهم دراروپا خصوصآ در فرانسه قحطی و قیمتی مواد خوراکی، بیکاری،مالیات زیادی دولتی،وزگاری و بی عدالتی اجتماعی دامن گیر مردم زحمتکش فرانسه گردید احساس ضرورت یک تحول بنیادی به عمل امد که بر اساس همین ضرورت بعضی سیاستمداران، تیؤریسنان و فیلسوفان فرانسه ومنطقه در صدد این امر شدند که چی قیسم میتوانند طبقه زحمتگش را از این بدبختیها و بی عدالتیها نجات دهند ویک سیستم را ایجاد کنند که در ان سیستم طبقه تولید کننده وزحمتکش طبقه اصلی،ازاده ودارای زندگی مرفا و انسانی باشد .
بر اساس همین بی عدالتی ها و نا با سامانی ها بود که درسال 1789 سه هزار عساکر سلطنتی فرانسه به انقلابیون فرانسه پیوستند و بر زندان (استیل ) یورش بوردند .روایات حاکی است که حمله بر استیل اولین جرقه انقلاب فرانسه بود،انقلاب فرانسه یکی از چند انقلاب مادر در طول تاریخ جهان است که پس از فراز ونشیبهای زیادی منجر به تغیر نظام سلطنتی به (جمهوری لائیک ) در فرانسه ګردید و همچنان ایجاد پیا مد های عمیق در کل اروپا شد .
گر چی انقلاب فرانسه بخاطر از بین بردن مظالم، بی عدالتیها و تآمین عدالت و مساوات اجتماعی که شعار سوسیالیزم است صورت گرفت ولی دانتون و روبسپیر رهبران انقلاب فرانسه به خاطر نداشتن برنامه و میکانیزم مشخص نتوانستند که روند انقلابی وخود جوش مردمی را به درستی تنظیم و رهبری کنند .اعدامهای بی مؤرد بعد از اعدام لویی شانزدهم در سال 1793 چور وغارت ملکیت های خاندان شاهی ،کارمندان دولتی ،فیؤدالها واشخاص طبقه متوسط توسط انقلابیون باعث بوجود اوردن انارشی مطلق در بین حکومت انقلابی و جامعه شد .ودر نتیجه ای چنین وحشت و دهشت ،انقلابیون و مردم مجبور شدند که از نا پیلیون بنا پارت اول حمایت خود را اعلان کنند و بلاخره بعد از ده سال جنگ و خونریزی سلطنت دوباره بر فرانسه حاکم شد .
بعد از انقلاب فرانسه کمون پاریس اولین حکومت سوسیالیستی در جهان بود که از هژده مارچ تا بیست وهشت می 1871 بر پاریس حکم راند. به قدرت رسیدن کمون به وسیله ای قیام شهری مشترک همه انقلابیون از هر مرام وعقیده که بود، پس از شکست فرانسه در جنگ با پروس به رهبری ناپیلیون سوم ممکن شد . جنگ فرانسه و(پروس )که توسط ناپیلیون سوم در جنوری 1870 اغاز شده بود به صورت فاجعه بار به نفع پروس که بعدآ مربوط امپراطوری المان شد پیش رفت و تا ماه سیپتمبر خود پاریس محاصره بود . گسترش فاصله طبقاتی ،کمبود غذا و بمبارد مان مثلثل پروسی ها بر نا رضایتی وسیع مردم می افزود،پاریسی ها بسیار نا راضی و خشمگین بودند که چرا پروسی ها بتوانند به این راحتی شهر انها را اشغال کنند در حالیکه هزارها پاریسی ها مسلح و عضؤه ملیشه های مردمی شده بودند وتحت عنوان (گارد ملی) به نیروی بزرگی برای دفاع از شهر پاریس تبدیل گشته بودند . شهر و گارد ملی حدود شش ماه در مقابل نیروهای پروسی بدون حمایه دولتی مقاومت کرد، مردم پاریس در مقابل اشغال بسیار مقاوم بودند و منطقه حضور پروسی ها را به گوشه کوچکی از شهر تقلیل دادند. تصامیم به شکل منظم از (کمیته مرکزی) گارد ملی گرفته میشد و لوئی ادولف تیرز رئیس اجرئیوی فرانسه فهمیده بود و حراس داشت که در شرایط کنونی این کمیته میتواند به الترناتیف گرفتن قدرت سیاسی مبدل گردد که چنین هم شد.
در این وخت خواست مشترک و عمومی مردم اما کمی مبهم برای یک دولت با شرایط اقتصادی عادلانه در فریاد عمومی
«لاسوسیال» منعکس میگشت. بر اساس همین فریاد سربازان فرانسه که به هیچ وجه از روحیه بالا برخوردار نبودند به جای عمل به دستور های حکومت به گارد ملی وساکنین محل پیوستند . وقتیکه جنرال انها (کلود مارتین لوکنت )دستور داد که به جمعیت بی سلاح فیر کنند سربازان او را از اسپ انداختند و مدت بعد با جنرال «کلمان »قوماندان سابق و منفور اردو که توسط مردم در خیابان دستگیر شده بود تیر باران کردند.
قیام مردمی چنین گسترده شد که بقیه بخشهای اردوی پاریس هم به گارد ملی پیوستند و رئیس جمهور فرمان خروج فوری همه نیروهای تحت فرمان خود از پاریس صادر کرد و خودش پیشاپیش به ورسای گریخت. اکنون کمیته مرکزی (گارد ملی )تنها دولت واقعی در پاریس بود، کمیته مرکزی بلا فاصله انتخابات برای تعین کمون بر گذار کرد ونود دو عضوه کمون را در«شورای کمون» که شامل کارگران ورزیده، اشخاص حرفه ای وتعداد بسیار از فعالان سیاسی منجمله جمهوری خواهان، رفورمیست ها، سوسیالیست ها و ژاکوبن ها می شدند تعین کردند،کمون در بیست و هشت مارچ 1871 قدرت سیاسی خود را اعلان کرد.
اعلانات و اجرأت کمون پاریس در حکومت دو ماهه:
بخشیش کرایه خانه ها برای کل زمان محاصره که توسط صاحب خانه افزایش یا فته بود .
الغای شب کاری جبری در نانوای های پاریس وحکم اعدام.
در نظر گرفتن حقوق برای همسران اعضأی گارد ملی که در طول نبرد کشته شده بودند و فرزندان احتمالی انان.
باز گرداندن مجانی همه ابزارکار کارگران از انبار های دولت .
عوض کردن عسکری جبری و اردو دائمی با گارد ملی .
کلیسا را از دولت جدا کرد و تمام دارایی های کلیسا به دولت بخشیده شد و کلیساها راعملا به مراکز سیاسی کمون مبدل کرد.
تحصیلات عالی و اموزش فنون کار را برا ی همه و به صورت رایگان تآمین کرد .
تقویم جمهوری خواه فرانسوی که منسوخ شده بود مجددآ رسمی کردند .
به جای بیرق سه رنگه از بیرق سرخ استفاده شد و انرا رسمی کردند .
بعد از شیکست کمون پرچم سرخ کمون دو قسمت شد یک قسمت ان هنوز هم بر قبر لینن هموار است و قسمت دوم ان در وخت شوروی کمونستی به فضا بورده شد . کمون از روز دوم اپریل مورد تهاجم نیروهای حکومت (ارتش ورسای) قرار گرفت و شهر به شکل منظم بمبارد مان میشد و از خارج به محاصره در امد ولی کمون به شدت مقاومت ودفاع میکرد اما در بیست و یکم می دروازه محکم غربی شهر پاریس در هم شکسته شد (به احتمال زیاد با خیانت به روی لشکر ورسای باز شد) و بلاخره لشکر وارسای داخل پاریس ګردید وکمون سقوط کرد.حالا دیده شد که افکار سوسیالیستی پیشینه زیادی دارد ولی جنبیش سوسیالیستی بعد از شکل گیری جنبیش کارگری در قرن نوزدهم اهمیت سیاسی پیدا کرد و احزاب گوناگون که خود را سوسیالیست،سوسیاب دیموکرات و کمونیست می نا میدند به هدف لغوه ملکیت خصوصی شکل گرفت .
تاثیر گذاری نظریات ساینت سیمون یکی از عوامل بر جسته بود که مارکس و انگلز از(جوانان هگلی ) که ایدیالیستها بودند جدا شوند و به ماتریالیزم فیورباخ بپیوندند. ولی زمان زیات نه گذ شت که مارکس و انگلز بر سر یک تعداد مسایل تئوریک و ایدیا لوژیک مانند نقش و تعریف تاریخ با فیورباخ مخالف شدند و در صدد ایجاد چنین مکتب شدند که به اکثریت سوالات علمی و فلسفی وخت به نفع طبقه زحمتکش پاسخ جامع و قناعت بخش ارائه کند . مارکس و انگلز توانستند که علاوه بر فلسفه ودانش خود دیالکتیک هیگل و ماتریالیزم فیورباخ را در لفافه دیالبکتیکی به نفع طبقه زحمتکش یکجا سازد ، وبلاخره مکتب انقلابی مارکسیزم را ایجاد کرد که واقیعآ جهان وقت را دیگرگون ساخت.
گر چی مارکسیزم بحرنا پایان بحث است ولی شعارهای مختصر وانقلابی را هم مطرح کرد که نه تنها جهان وخت را تکان داد بلکه سوسیالیست های جهان را نیز بر دو دسته تقسیم کرد.
از دیدگاه مارکسیزم در دنیا حاضردو طبقه وجود دارد بورژوازی و پرولتاریا ، کشمکش این دو طبقه تاریخ را رقم میزند.
اصل عمده مارکسیزم دیگر گونی نظام سرمایه داری از طریق انقلاب کارگری، لغوه مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، لغوه کار مزدی و ایجاد جامعه بدون طبقات و بلاخره پایان دادن به (از خود بیگانگی )انسان است.
مارکس و انگلز معتقد بودند که انقلاب به رهبری کارگران تنها مسیر ممکن بسوی سوسیالیزم است اما باریکی اینست که سوسیالیزم به صفت هدف نهائی مطرح نیست بلکه در مارکسیزم هدف اصلی کمونیزم است . یعنی در سوسیالیزم طبقات به کلی از بین نه میرود ولی کمونیزم است که بدون طبقات است و دولت را هم به اتحادیه های کارگری میسپارند.
مارکسیزم در قرن نوزدهم رشد سریع کرد و در ممالک گوناگون احزاب مارکسیستی برای مبارزه ای قانونمند و اگاهانه بخاطرنجات طبقه زحمتکش ایجاد شدند .اولین حزب مارکسیستی(حزب کارگر سوسیال دیموکرات) فرانسه بود که در سال ۱۸۸۰ توسط فاولافارقه (Paul la farque ( داماد مارکس اساس گذاری شد وبعد از پانزده سال فعالیت اش به پنج فراکسیون تبدیل شد. حزب دومین انقلابی (حزب گارکری سوسیال دیموکرات) روسیه بود که به رهبری ولادیمیر ایلچ اولیانوف در۱۸۸۳ در شهر مینسک ایجاد شد ودر کنگره دوم سال ۱۹۰۳ به دو گروه بلشویک (اکثریت) و منشویک (اقلیت) تقسیم شد.
بلشویکها توانیستند که به رهبری اولیانف انقلاب اکتوبر(۱۹۱۷) را به پیروزی برسانند و در سال ۱۹۱۸ ولادیمیر ایلچ اولیانوف نام خود را ولادیمیر ایلچ لینن ګذاشت و نام حزب بلشویک را به نام (حزب کمونیست ) تغیر داد. بعد از انقلاب اکتوبر احزاب سوسیالیستی فرانسه و هالیند هم به احزاب کمونیستی مبدل ګردیدند یعنی موفقیت انقلاب اکتوبر اغاز تبدیلی سوسیالیزم است بسوی کمونیزم.
دوم:تبدیلی سوسیالیزم به کمونیزم
ادامه در بخش دوم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر