۱۳۹۳ اسفند ۷, پنجشنبه
مدینه از نگاه تیزبین اسد بودا
پارهٰ نخست
مدینه، شهرِ غارت «١»
بدیهی است که طرح چنین پرسشها در جامعه یِ که باورِ مسلط، باورهای میراثی است حساسیتهایی را در پی دارد و اغلب با چنین موضوعاتی از سرِ عشق و کین برخورد میکنند و بحث را به بیراهه و به حاشیهها میبرند. اما همه چنین نیست. افراد کنج کاو و اهلِ گفتوگویی هم وجود دارند که به جای پاشیدنِ تخمِ کین و نفرت، در پی گفتوگو و توضیحِاند. میتوان از «یحیی موسوی» نام برد که به جای اتهام بستن و اظهار برائت و نفرت و یا تقلیلِ این مباحث به عقدههای شخصی، خواهانِ گفتوگو است و در یاد داشتی زیر عنوانِ «دینِ کتاب و مدینه» فرضِ مدنی بودنِ اسلام را مطرح میکند. اسلامِ مدنی و «مدینته النبی» به عنوانِ شهر مدارا و بردباری، در ادبیاتِ روشنفکرانِ دینی، به ویژه روشنفکرانِ دورانِ خاتمی و شخصِ او، جایگاهِ خاصی دارد. این بحث آن زمان در برابرِ گروه فشار و چماق به دستانِ بسیجیِ مطرح شد که «ماست را به حکم مقام معظمِ رهبری سیاه میدیدند» و هر خشونتِ ممكن و متصوری را مرتکب میشدند. درست در برابر این خشونتِ پوپولیستیِ چماق به دستانِ ولايتِ فقيه بود كه دگر اندیشان و طرف داران اصلاحاتْ از تساهل، مدارا و بردباری سخن میگفتند و از «مدینه النبی» را بنیادِ صلح و اخوت و مدنیتْ یاد میکردند: تزِ اصلي كتابِ "آيين و انديشه در دامِ خودكامگي" و " گفت و گوييِ تمدن ها" همين است. گفتاوردِ این نوع نگاه، اما بیش از آنکه قرآن، به ویژه آیاتِ مدنی، احادیث و سیره و در مجموع حوادثِ مدینه باشند، آثارِ فیلسوفانِ بلخ بود که در عصر نهضتِ ترجمه و با ترجمهٔ آثارِ یونانی به تاریخ اسلام راه یافتند. این مدنیتِ خام و بیریشه و در واقع قرائت اسلام بر مبنایِ شهرِ یونانی، چنان که شرحِ مفصل آن در کتابهای فلسفی، از جمله «خردِ آواره» - اثر علی امیری- آمده است، هرگز نتوانست در برابر باورِ ضد شهری که ریشه در «مدینه النبی» داشت قامت بر افراشته و اقتصادِ شهری- عقلانی و نهاد بروکراتیکِ مسئول و پاسخ گو و مبتنی بر حساب و کتاب را پایه گذاری کند. دنیای پس از اسلام منطقه از هرجهت، دنیای غارت و تاخت و تاز و شهر ستیزی است.
اگر بتوانیم اثبات کنیم که نظام اجتماعی مدینه شهریتر از مکه و مدینه نه شهر غارت و خشونت، بل شهر تولید و تجارت و داد و ستد بود، در این صورت سخن از گسستِ حیاتِ مدنی، به غیر مدنی به جا خواهد بود ولی اگر شواهدی پیدا کنیم که مدینه شهرِ غارت و دارای ساختارِ اقتصادیِ رهزنی- غیر تجاری بود و توسعهٔ تاریخیِ مدینه النبی در هر کجای عالم جنگ فرقهها، فروپاشیِ اقتصاد تجاری- صنعتي، زوال حیات شهری و نابودی هنرها و کتاب سوزانها را در پی داشت، ناگزیریم فرضیههای بدیل مطرح کنیم. یکی از نکاتِ روشنگر زندگی خود محمد است که در مکه همکارِ خدیجه، یکی از تاجران مهم شهر بود و در مدینه از راه جنگ و غارت و غنیمت ارتزاق میکرد و در آخر عمر دستوراتی را آورد که حضور زنان در اجتماع و در عرصهٔ فعالیتهای اجتماعی و تجاری را تقریباً ممنوع کرد. شاخصهای دیگری نیز وجود دارند که در آینده توضیح خواهیم داد. تمامی این مباحث اما معطوف به این است که آیا برای عملکردهایِ بنیادگرایان معاصر مرجعِ دینی وجود دارد یا ابداعِ به تمام معنا مدرن و جدیداند؟ فرضیهٔ این یاد داشت این است که قیام مدینه، قیام روستاییها بر ضد شهر است و اسلام نه دین شهر و کتاب، بلکه انقلابِ اجتماعیِ رهزنانِ حاشیهٔ شهر و شورشیانِ بدوی است که نظم اقتصادی آن مبتنی بر غارت و غنیمت است و از نظر ذهنی و روانی به شدت ضد شهر و دشمنِ تکثر. هجرت از مکه به مدینه دگردیسی بنیادین از شهر به روستا بود. پیش از ورود به گفتوگوی اصلی، باید خاطر نشان کنم که مسئلهٔ من و آقای موسوی نه جنگ و تسلیم و یا شکست و پیروزی، بلکه گفتوگو خواهد بود. فرضِ گفتوگو به رسمیت شناختن حق دیگری و مشارکت در معنایِ سخن طرف گفتوگوست. گفتوگو در فضای سرشار از سوء تفاهمی که طرح عادیترین مسایل خصمانه تلقی میشود، میتواند بازکردنِ دریچهٔ به دنیای دوستی و نفس کشیدن در هوای پاک باشد. تفکر چیزی جز گفت و شنود دوستانه نیست. بدیهی است که مشارکتِ مسئولانه یِ دیگران در این بحث، موضوع را روشنتر نموده و فضای دوستی و همدلی را توسعه خواهد بخشید.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر