۱۳۹۳ اسفند ۷, پنجشنبه

مدینه از نگاه تیزبین اسد بودا


مدينه، از نگاه تيز بين بودا

پارهٰ نخست
Asad Buda

مدینه، شهرِ غارت «١»
---------------
اوجِ گیری خشونت‌های سیاسیِ بی‌حد و حصر در جهانِ اسلام پرسش‌هایی را در باره اسلام نیز در پی دارد. چندی پیش این پرسش را مطرح... کردیم که «کدام عملِ خشونت آمیزی را گروه‌های اسلامیِ تند روِ معاصر مرتکب شده اند/ می‌شوند که در اسلام عهدِ تأسیس و در عصر محمد و خلفایِ چهارگانه رخ نداده است و چرا توحشِ نهفته در اسلام را انکار کنیم؟». همچنین این فرض را مطرح کردیم که «به نظر می‌رسد گروه‌های تند رو صورت‌ها و اعراضِ مختلفی توحشِ جوهر گرایی است که اسلام را یگانه دین حق می‌داند».

بدیهی است که طرح چنین پرسش‌ها در جامعه یِ که باورِ مسلط، باورهای میراثی است حساسیت‌هایی را در پی دارد و اغلب با چنین موضوعاتی از سرِ عشق و کین برخورد می‌کنند و بحث را به بی‌راهه و به حاشیه‌ها می‌برند. اما همه چنین نیست. افراد کنج کاو و اهلِ گفت‌و‌گویی هم وجود دارند که به جای پاشیدنِ تخمِ کین و نفرت، در پی گفت‌و‌گو و توضیحِ‌اند. می‌توان از «یحیی موسوی» نام برد که به جای اتهام بستن و اظهار برائت و نفرت و یا تقلیلِ این مباحث به عقده‌های شخصی، خواهانِ گفت‌و‌گو است و در یاد داشتی زیر عنوانِ «دینِ کتاب و مدینه» فرضِ مدنی بودنِ اسلام را مطرح می‌کند. اسلامِ مدنی و «مدینته النبی» به عنوانِ شهر مدارا و بردباری، در ادبیاتِ روشنفکرانِ دینی، به ویژه روشنفکرانِ دورانِ خاتمی و شخصِ او، جایگاهِ خاصی دارد.      این بحث آن زمان در برابرِ گروه فشار و چماق به دستانِ بسیجیِ مطرح شد که «ماست را به حکم مقام معظمِ رهبری سیاه می‌دیدند» و هر خشونتِ ممكن و متصوری را مرتکب می‌شدند. درست در برابر این خشونتِ پوپولیستیِ چماق به دستانِ ولايتِ فقيه بود كه دگر اندیشان و طرف داران اصلاحاتْ از تساهل، مدارا و بردباری سخن می‌گفتند و از «مدینه النبی» را بنیادِ صلح و اخوت و مدنیتْ یاد می‌کردند: تزِ اصلي كتابِ "آيين و انديشه در دامِ خودكامگي" و " گفت و گوييِ تمدن ها" همين است. گفتاوردِ این نوع نگاه، اما بیش از آنکه قرآن، به ویژه آیاتِ مدنی، احادیث و سیره و در مجموع حوادثِ مدینه باشند، آثارِ فیلسوفانِ بلخ بود که در عصر نهضتِ ترجمه و با ترجمهٔ آثارِ یونانی به تاریخ اسلام راه یافتند. این مدنیتِ خام و بی‌ریشه و در واقع قرائت اسلام بر مبنایِ شهرِ یونانی، چنان که شرحِ مفصل آن در کتاب‌های فلسفی، از جمله «خردِ آواره» - اثر علی امیری- آمده است، هرگز نتوانست در برابر باورِ ضد شهری که ریشه در «مدینه النبی» داشت قامت بر افراشته و اقتصادِ شهری- عقلانی و نهاد بروکراتیکِ مسئول و پاسخ گو و مبتنی بر حساب و کتاب را پایه گذاری کند. دنیای پس از اسلام منطقه از هرجهت، دنیای غارت و تاخت و تاز و شهر ستیزی است.
 

ادبیات ضد اسلام و محکوم کردنِ آن به عنوانِ دین خشونت و بی‌خردی هم، چیزی جدیدی نیست. گذشته از ملحدین خراسان در صدر اسلام که حتا بر سر دار حقانیتِ اسلام را نپذیرفتند، در عصر جدید نیز طرف دارانی دارد. تا آنجا که به جهان فارسی بر می‌گردد، اغلبِ ناسیونالیست‌ها تفکر ضد اسلامی دارند و اسلام را به عنوان دین بر باد دهندهٔ فر و شکوهِ عجم‌ها محکوم می‌کنند. مشکل این ادبیات اما آن است که با اسلام نه به عنوانِ یک دین، بلکه با کل جهانِ عرب مشکل دارند و اسلام را به عنوان باورِ عربی محکوم می‌کنند. نظیر این مشکل در ناسیونالیسم عرب البته نیز وجود دارد. ناسیونالیسم عرب نیز اسلام را نه به عنوان دین، بلکه به مثابهٔ میراثِ تاریخیِ پر شکوه عرب تبلیغ و ترویج و برجسته کردند. روایت کسانی چون عبدالرحمن بدوی، جواد علی و دیگر نویسندگان مهم عرب و حتا جابری با رویکرد ناسیونالیستی اسلام را تحلیل و عجم‌های چون ابن مقفع و رازی را که تقریبن استثنایی‌اند، به شدت نکوهش می‌کنند. کتاب «علی صدای عدالتِ انسانی» در همین چارچوب از سوی جرج جزداق نوشته شد. برای جرجِ جرداق به عنوان یک عربِ ناسیونالیست، باور و مذهبِ علی مهم نیست، بل عرب بودنِ او مهم است. به همین خاطر شخصی را که تنها در جنگِ نهروان پنج هزار انسانِ مسلمان را کشت، «صدای عدالتِ انسانی» لقب می‌دهد.

ادبیات ناسیولیستی در مجموع بیش از آنکه واقع گرا و مستند باشد، بر اهریمن سازیِ یک «دیگری» استوار است: ديگريِ ترك، مغول، عرب، عجم، فارس و غيره. به همین خاطر اسلام ستیزی ناسیونالیسم فارسی به جای تحلیل و توضیح تاریخ اسلام، آن را اهریمن سازی می‌کند. راه‌هایی بهتری اما برای توضیح اسلام وجود دارد: بررسی منطقِ تمامتِ خواهِ قرآنِ مدنی، غزواتِ پیامبر، سیره و عمل کردِ مسلمانانِ مدینه و عهد تاسیس و البته پی گیری این‌ها در آثار محدثان، سیره نویسان و متون معتبرِ نوشته شده، توسط خود مسلمانان. درست در همین نقطه است که بابِ گفت‌و‌گو باز می‌گردد و می‌توان روشن کرد که آیا اسلام‌‌ همان گونه که آقای موسوی می‌گوید: «گذار از قبیله و خوی بیانی، به مدنیت است» و یا آیینِ ویران گر و ضد شهری که دنیا را همسان، خالی از سکنه و دشت و بیابان می‌خواهد؟ آقای موسوی معتقد است که «مدینه النبی سر آغازِ یک دگرگونیِ بنیادین و دگردیسیِ اساسی از بربریت به مدنیت و از بیابان خویی به مدینه زیستی است و قبیله در دل مدینه خاک شد».

اگر بتوانیم اثبات کنیم که نظام اجتماعی مدینه شهری‌تر از مکه و مدینه نه شهر غارت و خشونت، بل شهر تولید و تجارت و داد و ستد بود، در این صورت سخن از گسستِ حیاتِ مدنی، به غیر مدنی به جا خواهد بود ولی اگر شواهدی پیدا کنیم که مدینه شهرِ غارت و دارای ساختارِ اقتصادیِ رهزنی- غیر تجاری بود و توسعهٔ تاریخیِ مدینه النبی در هر کجای عالم جنگ فرقه‌ها، فروپاشیِ اقتصاد تجاری- صنعتي، زوال حیات شهری و نابودی هنر‌ها و کتاب سوزان‌ها را در پی داشت، ناگزیریم فرضیه‌های بدیل مطرح کنیم. یکی از نکاتِ روشنگر زندگی خود محمد است که در مکه همکارِ خدیجه، یکی از تاجران مهم شهر بود و در مدینه از راه جنگ و غارت و غنیمت ارتزاق می‌کرد و در آخر عمر دستوراتی را آورد که حضور زنان در اجتماع و در عرصهٔ فعالیت‌های اجتماعی و تجاری را تقریباً ممنوع کرد. شاخص‌های دیگری نیز وجود دارند که در آینده توضیح خواهیم داد. تمامی این مباحث اما معطوف به این است که آیا برای عملکردهایِ بنیادگرایان معاصر مرجعِ دینی وجود دارد یا ابداعِ به تمام معنا مدرن و جدید‌اند؟ فرضیهٔ این یاد داشت این است که قیام مدینه، قیام روستایی‌ها بر ضد شهر است و اسلام نه دین شهر و کتاب، بلکه انقلابِ اجتماعیِ رهزنانِ حاشیهٔ شهر و شورشیانِ بدوی است که نظم اقتصادی آن مبتنی بر غارت و غنیمت است و از نظر ذهنی و روانی به شدت ضد شهر و دشمنِ تکثر. هجرت از مکه به مدینه دگردیسی بنیادین از شهر به روستا بود. پیش از ورود به گفت‌و‌گوی اصلی، باید خاطر نشان کنم که مسئلهٔ من و آقای موسوی نه جنگ و تسلیم و یا شکست و پیروزی، بلکه گفت‌و‌گو خواهد بود. فرضِ گفت‌و‌گو به رسمیت شناختن حق دیگری و مشارکت در معنایِ سخن طرف گفت‌و‌گوست. گفت‌و‌گو در فضای سرشار از سوء تفاهمی که طرح عادی‌ترین مسایل خصمانه تلقی می‌شود، می‌تواند بازکردنِ دریچهٔ به دنیای دوستی و نفس کشیدن در هوای پاک باشد. تفکر چیزی جز گفت و شنود دوستانه نیست. بدیهی است که مشارکتِ مسئولانه یِ دیگران در این بحث، موضوع را روشن‌تر نموده و فضای دوستی و همدلی را توسعه خواهد بخشید.
------------------
پ. ن١: فعلن در جهان بی‌لب تاب به سر می‌برم، در نتیجه تا رسیدن لب تاب چندان امکان گفت‌و‌گو نیست. این قطعه را با موبایل نوشتم، تا به آقای موسوی بی‌احترامی نشود.
پ. ن٢: کسانی که به مشارکت در این گفت‌و‌گو علاقه دارند، می‌توانند از همین اکنون آغاز کنند.
پ. ن٣: من حق آن ندارم به کسی بگویم فحش ندهید ولی کسانی که فحش می‌دهند، لطفن آن را در صفحهٔ خود بنویسند تا بحث به بی‌راهه نروند. رجز خوانی و عربده کشی هم مشمول پ. ن٣ می‌شود. لطفن در صفحهٔ خودتان رجز خوانید و عربده بکشید.
پ. ن ۴: شاید فیس بوک جایی این بحث‌ها نباشد ولی از بد حادثه ما فقط همین رسانه را داریم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر