۱۳۹۴ فروردین ۸, شنبه

ترس !

 

ترس !                            گزیده ی ٬ از صفحه  رفیق عزیز م جنرال  گل احمد نبی 


نه از شیر و پلنگ، از این همه روباه می ترسم
مرا از جنگ رو در روی در میدان هراسی نیست

ولی از دوستان آب زیر کاه می ترسم
من از صد دشمن دانای لامذهب نمی ترسم

ولی از زاهد بی عقل نا آگاه می ترسم
پی گم گشته ام در چاه نادانی نمی گردم

اصولن من نمی دانم چرا از چاه می ترسم
من از تهدیدهای ضمنی ظالم نمی ترسم

من از نفرین یک مظلوم، از یک آه می ترسم
من از عمامه و تسبیح و تاج و مسند شاهی،

اگر افتد به دست آدم خود خواه می ترسم
مرا از داریوش و کوروش و این جمله باکی نیست

من از قداره بندان مرید شاه می ترسم
نمی ترسم ز درگاه خدای مهربان، اما

ز برخی از طرفداران این درگاه می ترسم
خدای من،نمی دانم چرا از تو نمی ترسم

ولی از این برادرهای حزب الله می ترسم
من از شب ها ی تاریک بدون ماه می ترسم 

اگرچه راه دشوار است و مقصد ناپدید، اما   

نه از سختی ره، از سستی همراه می ترسم

چو "کیوان" بر مدار خویش می گردم، ولی گاهی

  از این سنگ شهاب و حاجی گمراه می ترسم . 

 مرتضی کیوان  هاشمی 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر