۱۳۹۳ اسفند ۲۷, چهارشنبه

دوستان ٬ یا ران نوروز و سال نو مبارک !


 دوستان  گرانقدر یاران وسروران     : حلول سال نو ۱۳۹۴ خ  را از ژرفای صمیمیت تبریک وتهنیت می گوییم  تمنا داریم هرچه خوشی و خوشبختی در جهان است نصیب تان باد .

 جهان تکوین ٬ یکبار دیگر ما را در استانه ی سال نو ۱۳۹۴ خورشیدی قرارداده است .
 از پنجره بوی  نوروزی   و   صدای پای بهار بگوش میرسد  دیگر دل های زمستان زده  را  فصل رویش  و شادابی  شاد  خواهد  کرد ٬  و لاله ها بر بستر چمنزار ها ی زمردی لبخند خواهند زد و  پرندگان این نغمه سرایان کوچک طبعیت  بر شاخساران به رقص و پا کوبی خواهند پر داخت  .
 بهار مظهر تحول  تنوع  و تعادل است  ٬   بهار در تعادل موسمی اش نه چنان سرد است که گزنده باشد و نه چنان گرم است که سوزنده باشد  ٬ بنابران  تعادل در زندگی را  از مکتب بهار با یستی  فرا گرفت  نه افراط  در مقیاس  جهادگرایی سیافی  و داعشی  و نه تفریط به  مقداریکه   در برابر  بیداد و تبهکاری  مزوران جهادی   سکوت و خموشی  اختیار کرد .
 امید واریم هرکجا بویژه در وطنمان جنگی است ٬ به  صلح   و هر کجا زخمی است به  مرحم  ٬ هرکجا نومیدی است ٬ به امید وهرکجا نفرت و ظلم  است به مهر و عدالت   مبدل گردد  . با شاد باشهای گسترده .  

    قدوم نوروز  و بهار را در شب شعر برگذار شده از سوی « بهارستان اندیشه »‌ گرامی داشته بودیم  و حال با ادی تغظیم و تکریم بی پایان  به این سخنوران شیفته و نام اور و به اجازه شان   ابیاتی چند از کلام شان را  بعنوان تحفه   نوروزی می اوریم  :    


 در بهاران کی شود سرسبز سنگ؟
خاک شو تا گل برآیی رنگ رنگ
سالها توسنگ بودی دلخراش
آزمون را یک زمانی خاک باش     « مولا نا »


مولانا در این دو بیت مانند همیشه روش تمثیل را پیش می گیرد و می گوید همانطور که در بهار که فصل رویش و شکفتن است سنگ سخت و گران سبز نمی شود و رویشی در آن نیست جان تو نیز اگر مانند همیشه سخت باشد دچار دگرگونی معنوی نخواهد شد پس چون خاک نرم باش. سخت جانی را کنار گذار تا به بار بنشینی ومتحول شوی.

نظیر همین مفهوم را حافظ در بیتی ناب و مشهور آورده است:

نوبهاراست در آن کوش که خوشدل باشی  -  که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

 حضرت حافظ   انسان رابه سرمستی ورهایی زهد فرا می خواند تا جایی که توبه شکنی دربعضی شواهد صفت و ملازم بهار آمده است.  می گوید:

به عزم توبه سحرگفتم استخاره کنم  --  بهارتوبه شکن می رسدچه چاره کنم؟

خواجه همین مفهوم را در بیت دیگر چنین می آورد:

من که عیب توبه کاران کرده باشم بارهاتوبه از می وقت گل دیوانه باشم گرکنم
توبه شکنی بهار را مرحوم استاد شهریار در دوبیت از غزلی عاشقانه این گونه شرح می دهد:

نوبهار آمد وچون عهدبتان توبه شکست  --  فصل گل دامن ساقی نتوان داد زدست  --          کاسه وکوزه ایمان که نمودند درستدیدم --   آن کاسه به تنگ آمد و آن کوزه شکست

توبه شکنی در فصل بهار از آن روی توصیه می شود که شاعران ما بهار فصل طرب و خوش باشی و لذت فرصتهای زود گذر عمر می دانند و چه بسا نشانه های بهاران در طبیعت را آیینه عبرت می دانند.
 خیام می فرماید:
ابرآمد وباز برسرسبزه گریست --  بی باده گلرنگ نمی باید زیست  --                                   این سبزه که امروز تماشاگه ماست ---  تاسبزه خاک ما تماشاگه کیست؟

در این رباعی دل انگیز خیام هم خوش باشی و لذت را گوشزد می کند و هم عبرتآموزی از شکفتن گل از خاک مردگان را فرا یاد می آورد ومی گوید همانطور که امروز سبز خاک کسی ما را نگاه می کند روزی نیز سبزه رسته از خاک ما به نظاره کسی می نشیند.
نکته قابل توجه دیگر آنکه در ادب فارسی گاه بهار را به سبب کوتاهی و زود گذر بودن به عمر انسان وبه خصوص دوره جوانی تشبیه می کنند واز همین روی غنیمت شمردن و لذت بردن از آن توصیه می شود. حافظ می سراید:

خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد  - که در دستت به جز ساغر نباشد  --                                      زمان خوشدلی دریاب ودریاب  --  که دائم درصدف گوهرنباشد                                                غنیمت دان ومی خور در گلستان  --  که گل تاهفته دیگر نباشد
 

- هوشنگ ابتهاج  - و شعر زیرینش  در باره بهار

بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم
به پای سرو آزادی سر و دستی برافشانیم
به عهد گل زبان سوسن آزاد بگشاییم
که ما خود درد این خون خوردن خاموش می دانیم
نسیم عطر گردان بوی خون عاشقان دارد
بیا تا عطر این گل در مشام جان بگردانیم
شرار ارغوان واخیز خون نازنینان است
سمندر وار جان ها بر سر این شعله بنشانیم
جمال سرخ گل در غنچه پنهان است ای بلبل
سرودی خوش بخوان کز مژده ی صبحش بخندانیم
گلی کز خنده اش گیتی بهشت عدن خواهد شد
ز رنگ و بوی او رمزی به گوش دل فروخوانیم
سحر کز باغ پیروزی نسیم آرزو خیزد
چه پرچم های گلگون کاندر آن شادی برقصانیم
به دست رنج هر ناممکنی ممکن شود آری
بیا تا حلقه ی اقبال محرومان بجنبانیم
الا ای ساحل امید سعی عاشقان دریاب
که ما کشتی درین توفان به سودای تو می رانیم
دلا در یال آن گلگون گردن تاز چنگ انداز
مبادا کز نشیب این شب سنگین فرومانیم
شقایق خوش رهی در پرده ی خون می زند ، سایه
چه بی راهیم اگر همخوانی این نغمه نتوانیم            هوشنگ ابتهاج 

 ۲۹ ماه حوت ۱۳۹۳ سید  ع قدوس سید 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر