۱۳۹۴ دی ۲۸, دوشنبه

نگهت گیسو ؛ از رهی معیری

   از؛ زنده یاد  رهی معیری Bildergebnis für ‫رهی‬‎

رفت و نرفته  نکهت گیسوی او هنوز
غرق گل است بسترم از بوی او هنوز
دوران شب ز بخت سیاهم بسر رسید
نگشوده تاری از خم گیسوی او هنوز
از من رمید و جای به پهلوی غیر کرد
جانم نیارمیده به پهلوی او هنوز
دردا که سوخت خار و خس آشیان ما
نگر رفته  خانه در چمن کوی او هنوز
روزی فکند یار نگاهی بسوی غیر
باز است چشم حسرت من سوی او هنوز
یکبار چون نسیم صبا بر چمن گذشت
می آید از بنفشه و گل بوی او هنوز
روزیکه داد دل به گل روی او رهی
مسکین نبود باخبر از خوی او هنوز.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر