۱۳۹۴ دی ۱۹, شنبه

گفتگوی با پوهاند مجاور احمد زیار در باره زبان دری



گفتگو با پروفيسور مجاور احمد زيار زبانشناس افغان مقيم لندن


دويچه ويله: وحدت ملي فارسي و دري يك زبان اند؟


پروفيسور مجاور احمدزيار: اصول و ضرورت واژه سازي در زبان... ها طي سه صد سال تحقيقات خاورشناسي، زبان شناسان اين را دريافته اند و حدود و ثغور آن را تعيين كرده اند كه لهجه هيچ وقت زبان شده نمي تواند. تنها چند نويسنده يي بودند و مي خواستند در قانون اساسي 1343 تنها يك كلمه دري را درج كردند در حاليكه لااقل كلمه فارسي همراهش بايد مي بود و بايد فارسي دري مي گفتند. اين غلط مشهور ازآن وقت به اين طرف (30-40) سال ادامه پيدا كرده است؛ و گرنه همان يك زبان فارسي است.
دويچه ويله: جناب پروفيسور مجاوراحمد زيار؛ در اين روزها بحث هاي داغ پيرامون زبان فارسي دري در افغانستان و در خارج ميان قلم بدستان سطوح مختلف جريان دارد. خيلي ها در مورد از شما به عنوان يك زبان شناس نقل قول كرده اند؛ مي خواهم از زبان خود شما بشنوم كه فرق ميان فارسي و دري چيست؟
پروفيسور مجاور احمد زيار: اصلاً هيچ فرقي نيست و دري اصلاً يكي از صفات فارسي نوين است كه از قرن هشت به اين طرف؛ در مرحله نوين اين لقب را بخود گرفته است. اين كه منشأ آن هرچه بوده يك چيزي بسيار پسنديده بود كه خصوصاً در ايران كاربردي دارد كه مي گويند: فارسي دري، و هيچ وقت در نوشته هاي خود يا در قانون اساسي خود اين را نمي آرد.
ولي در افغانستان اين موضوع چندان سابقه اي طولاني ندارد. تنها چند نويسنده يي بودند و مي خواستند كه اين در قانون اساسي 1343 اگر به نام فارسي اين را شامل بسازند، امكان دارد كه بعضي حساسيت ها توليد كند؛ بعد اين را گرفتند صفت را جانشين موصوف ساختند. عوض اين كه بگويند فارسي افغاني يا فارسي دري، لااقل كلمه فارسي همراهش بايد مي گفتند ولي تنها يك كلمه دري را ماندند. ولي شما مي فهميد كه نويسندگان امروز اصلاً كلمه دري را بكلي برداشته اند و ديگر آن را بكار نمي برند.
ولي در قانون اساسي تمام اسناد رسمي دولت افغانستان همين طور ثم به ثم از آن وقت به اين طرف (30-40) ادامه پيدا كرده است؛ به اصطلاح يك مشهور غلط كه مي گويند يا غلط مشهور كه مي گويند. و گرنه همان يك زبان فارسي است كه يك لهجه عمده آن در ايران است و در افغانستان و يك لهجه يا گويش آن در تاجيكي است.
در افغانستان خوشبختانه كه دو لهجه تاجيكي و خراساني به اصطلاح باهم جوش خورده اند.
تاجيكي در ميان زبان شناسان خاورشناس به اين معنا كه از طرف ماورالنهر با خصوصيات كلمه‌اي بله و لهجه خراساني –خراسان از طرف هرات، مشهد كه خراسان قديم را يادآوري مي كند- كه كلمه‌اي آري مي باشد، آمده است. شما با اين برخورده باشيد كه از كابل بسوي شمال كه مي رويد، كلمه بله، را زياد مي شنويد و طرف غرب كه مي رويد، طرف غزني، طرف هزاره جات به كلمه آري بر مي خوريد.
اين موضوعات در طي سه صد سال "تحقيقات" خاورشناسي، زبان شناسان اين را دريافته اند و حدود و ثغور آن را تعيين كرده اند كه لهجه هيچ وقت زبان شده نمي تواند.
دراين قسمت من همان نظر استاد هاي اروپايي را تاييد مي كنم، خصوصاً زبان شناسي تاريخي اين را اثبات مي كند. به اين همه «شوندگان ما» و خبره‌گان اهل فرهنگ معترف اند كه يك فارسي است. منتها بازهم غلطي را مرتكب مي شوند و براي اين كه نشان بدهند و مليت آن را به اثبات برسانند، در حالي كه تمام زبان هاي كه از 47 زبان كه در چهار گروه عمومي عمده تقسيم شده اند؛ كل زبانها، زبان هاي ملي شمرده مي شوند.
دويچه ويله: آقاي زيار؛ شما هم شخصاً براي بسياري واژه هاي بيگانه براي زبان پشتو معادل وضع كرديد كه البته با بي مهري برخي ها مواجه شده اند. حالا چه نيازي براي وضع كردن واژه هاي نو براي يك زبان و يك جامعه است؟
پروفيسور مجاوراحمد زيار: بله؛ يك امريست ضروري، خصوصاً در زبان هاي ما يك پيشينه تاريخي با زبان عربي وجود داشته است.
شما مي فهميد كه فارسي ما از فارسي ميانه در خراسان بوجود آمد –يعني نو ايجاد نشد بلكه از مادر خود زاده شد- ما آن را زبان ميانه مي گوييم و كسي هم پهلوي مي گويد. ولي زبان شناسان به اين اهميت مي دهند و فارسي ميانه، پشتوي ميانه، بلوچي ميانه وكردي ميانه اين گونه اصطلاحات را به كار مي برند.
يعني در قسمت خراسان وقتي كه اين زبان دوباره از زير ظلم و استثمار عرب ها بالآخره دراين قسمت خراسان كه حالا تقسيم شده بين ايران و افغانستان باشندگان اين مناطق به سلسله مبارزات آزادي طلبانه بالآخره موفق شدند كه در قرن سوم اسلامي زبان فارسي حداقل اجازه اين را پيدا كند كه مردم آن را بكار ببرند. براي دفاتر متعصبين عباسي اجازه نمي دادند.
تنها در ادبيات ودر يگان مقاله نوشتن و كتاب نوشتن همان سانسوري بود كه آن را برداشتند. ولي مجبور بودند بازهم بخاطر سختگيري عربها آن را با كلمات عربي مخلوط بسازند.
مردم كه گپ مي زدند مي ديدند كه فرق دارد با زباني كه تا آخرين پادشاه ساساني تا يزدگرد آن رواج داشت. و در متون البته آن ثبت شده بود. همين است كه دري ياد مي كند. بيشتر زبان شناسان معتقدند كه اين را از دره ها جمع كرده اند.
بالآخره ايراني ها اول متوجه شدند كه واقعاً همراه اين زبان جفا شده است و چرا ما به زبان فردوسي و رودكي و... ما روي نياوريم. و شروع كردند فرهنگسرا را تاسيس كردند. و در پشتو به اين اندازه البته نبوده چرا زبان رسمي در آن آن وقت نبود، زبان فارسي براي همه قابل قبول بود و به حيث زبان دوم اسلامي، پشتون ها، بلوچ ها، كردها و همه قبول كردند كه اين زبان «نسبت به عربي براي ما سهل تر» و آسان تر است و از يك خانواده هستند.
دويچه ويله: واژه ها و اصطلاحات برچه مبنا وضع مي گردند. آيا جغرافياي سياسي شرط حتمي است يا ريشه هاي زبان و واژه ها؟
پروفيسور مجاوراحمد زيار: نخير! همين گپ دوم درست است.
دويچه ويله: يعني ريشه ها؟
پروفيسور مجاوراحمد زيار: بله، ريشه ها و معادل هايي كه در زبان موجود اند؟ مثلاً دانشگاه يا پوهنتون كه به ميان آمده اند، از روي كلماتي بوده اند كه سابق در هر دو زبان موجود بوده اند.
پشتو بيشتر به «تون» ساخته ولي دري بيشتر با گاه. ولي تنها همين دو «سفكس» (پسوند) نيستند پسوند هاي بسيار زياد در پشتو و فارسي اند و به دو قسم اند يكي به شكل تركيب است و يكي هم به شكل اشتقاق. در عين زمان يك الگو و يك سابقه‌اي در زبان داشته باشد.
بنابر آن چون دانشگاه هم نمونه داشت و خلوتگاه و... خيلي زياد بوده اند كه پسوند «گاه» را با كلمه دانش يكجا كردند و دانشگاه شد. در پشتو هم چون «تون» به معني جاي بود و پوهن هم به معناي علم يا دانش است پسوند را با آن يكجا كرده يك تركيب شد و در عين زمان يك مشتق را بوجود آورد. به همين قسم كلماتي از قبيل «شونزي» و يا در فارسي موشك كه با اضافه كردن پسوند به يك كلمه بوجود مي آيد.
ديگر كلماتي مركب اند. كاملاً دو كلمه مستقل را باهم يكجا كرده يك كلمه جديد را بوجود مي آورند. اين نوع ديگري واژه سازي است كه مثال آن را زياد داريم. مثلاً واژه شناسي يا دانش واژه. دانش هم يك كلمه مستقل است و واژه هم يك كلمه مستقل است، هردو يكجا شده كلمه جديد دانش واژه را مي سازد.
اين كه ما كلمات ايراني را به اين كه معناي زبان ما مستقل است، زبان ما ديگر است و ما بايد آن كلمات را هيچ راه ندهيم مثلاً چاپخانه نگوييم عوض آن مطبعه بگوييم؛ يا مثلاً لهجه بگوييم، گويش نگوييم؛ اين كاملاً يك برخورد غير علمي است و در جهان تداول ندارد. گويندگان يك لهجه به اندازه‌اي تنگ نظر شوند كه زبان عمومي جلوگيري مي كنند كه داخل لهجه شان شود. مثلاً كلمه قوماندان را محكم بگيريم كه انگليسي است و فرماندهي را استفاده نكنيم كه از ما نيست و از ايران است. يعني فارسي ايراني است و با فارسي ما هيچ ارتباطي ندارد!!!
يك تعداد متعصبين مي گويند ما اين موضوع را قبول نداريم.
دويچه ويله: يك جهان تشكر از شما

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر