سخنی با طرفدارانِ حبیبالله کلکانی
اسد بودا : با راهافتادنِ جنجال بر سر بازخاکسپاریِ حبیباللهکلکانی، یاد داشتِ کوتاهی زیر عنوان «در بابِ #قبرها و #جنازهها» نوشتم. در این یادداشتِ کوتاه یادآور شدم که «قطع نظر از شعار و تعلقاتِ ایدئولوژیک، به جنازهها باید به عنوانِ اسناد تاریخی و گذشتهی مشترک نگریسته شود. حبیبالله کلکانی و داودخان بر سرنوشتِ تاریخی ما اثر گزار بودهاند. ساختن قبر برای حاکمان و جمعآوری اسناد، گذشته را خواناتر میکند و حال را گویاتر.» همچنین یادآور شدم که «حبیبالله پادشاه است، به همان دلیلی که امانالله و نادر و ظاهرشاه پادشاهاند. البته، نظام پادشاهی ساختار سیاسی ذاتا متلغب و غیر مشروع است» و تصریح کردم که «امانالله نوگراتر از حبیبالله کلکانی بود».
هدف من از آن یاد داشت بازکردن بابِ گفتوگو و پیدا کردنِ یک چارچوبِ تئوریک، برای این مسئله بود. مطرحکردن بحث در سطح فراتر از مباحثِ قومی. همه میدانیم که فرق بسیار است بین نگریستن به یک موضع به عنوان «سندِ تاریخی» و خادم رسولالله و امیرالمومنین و دیگر مفاهیم که مولویهای مسجد بیشتر از ما بلداند. بحث از سند تاریخی، تا حد زیادی فضا برای گفتوگو را باز تر میکند تا خادمِ دین رسولالله و رهبرِ سیاسی قومِ تاجیک و غیره. همچنین فرق است بین «سند تاریخی» و اینکه «هر انسانی حقِ گور دارد». مسلمن هر انسانی حق دارد گوری داشته باشد ولی این پرسش همچنان مبهم میماند که «چرا حبیبالله کلکانی و نه هزاران انسانِ بیگور دیگر؟» در اینجا ناگزیریم اهمیتِ تاریخی یک گور گمنام را برجسته کنیم، در غیر این صورت دلیلی نمیماند که از بینِ این همهگور به سراغ حبیبالله کلکانی برویم.
برخی از هوادران حبیبالله کلکانی اما این سخن را مغرضانه و تاجیکستیزانه تفسیر کردهاند. مطمئنن اکثر این افراد کمتر به بارِ معنای واژههای نو و چارچوب امکان بازکردن طرحِ گفتو گو، بیشتر با ترازوی کلیشههای ملایی چون خادم دین رسولالله به موضوع مینگرند. من از اساس با فرضِ خدمتِ دین به انسان مخالفام، مخصوصن دین اسلام که آیینِ کشتار و ویرانی است. همارزی نقد حبیبالله کلکانی و تاجیکستیزی هم فرضِ اشتباه است. تاجیکهای زیادی که اغلب روشنفکر و اهل قلماند منتقد سرسختِ حبیبالله کلکانی و مدافع امانالله خاناند، بنابراین همارز قرار دادن حبیبالله کلکانی و تاجیکها فرض اشتباه و خطاست. در یادداشتم اشاره کردم که اگر تاجیکها را همارز حبیبالله کلکانی و مسعود فرض کنیم، در این صورت پیآیند منطقیِ آن را هم باید بپذیریم که تاجیکها در عرصهي سیاست به عنوان سویههای ضد روشنگریِ تاریخ نموده یافتهاند، زیرا هم امانالله خان روشنگرانهتر از حبیبالله میاندیشد و هم نجیب روشناندیشتر از مسعود بود. برای امن اما تاجیکها بیش از مسعود و حبیبالله است، زیرا تاجیکهای زیادی هستند که هم مخالفِ مسعوداند، هم مخالف حیبیبالله کلکانی.
کسانی که خصلتِ ضد روشنگریِ افکار حبیبالله کلکانی را قبول ندارند یکبار بدون غرض و مرض بیانهی پادشاهی حبیبالله کلکانی و خطاب به ملتِ من امانالله را مقایسه کنند و ببینند که تفاوتها تا کجاست؟ خطاست اگر ما صرفن به دلیل تعلقاتِ قومی اماناللهخان روشننگری او را نادیده بگیریم. اگر به تاریخ این گونه و بدون مبنای تجربی نگاه کنیم، در این صورت تفاوتِ ما با نادرشاه و ملاعمر و اسمعیل یون چه خواهد بود؟ نجیب نیز بسیار پیش از ما و شما و در زمانی که مسعود از پاکستان اسلحه میگرفت از طرح نابودسازیِ افغانستان توسط پاکستان سخن گفته است. سخنرانیهای آن زمان او موجود است. برخی از طرفداران تا هنوز به سیاف به عنوان یک رهبر دینی باور دارند میگفت:«کابل نجس است. خانههایش را خراب کنید و حتا ده متر خاکهایش را بردارید و دور اندازید تا پاک شود!»
نوکِ تیز نقدها البته حاوی نیشها و کنایهها و طعنههای بسیار بود. برخی گفتند اگر ما نبودیم، پشتونها شما را تار و مار میکردند. عدهای که واحد تحلیل شان کمتر از جهان و کل تاریخ بشر نیست، گفتند شان حبیبالله بالاتر از این است که تو نظر بدهی! شمار ی گفتند هزارهها نمک نشناساند و دیدگاه شخصی مرا دشمنیِ کل قوم هزاره با مردم تاجیک یاد کردند. عدهی هم میگویند مسعود با هلیکوپتر رهبران شما را از چنگ طالب نجات داد. بدیهی است که این نوع گفتوگو ناشی از یک توقعِ نابرابر و برتربینی قومی است. مسعود در روزگار سخت به خاطرخودش این کار را انجام داد. اتفاقن همین نگاه نابرابر بود که حبیبالله کلکانی و مسعود را در برابر هزارهها قرار داد و چرخشی که قرار بود در قدرتِ سیاسی رخ دهد، رخ نداد.
در وضعیتی که «چراغِ گفتوگو خاموش» است و هر اظهار نظری مغرضانه تلقی میگردد، دوست ندارم سخن به درازا کشد ولی شما که حبیبالله را قهرمان و نادرشاه را قاتل مردم شمالی میدانید، این را به یاد داشته باشد که نادرشاه را یک «#هزاره» کشت، آن هم در روز روشن، بیآنکه خون حتا یک نفر بیگناهی را بریزد. کسانی که شما سنگِ قهرمانی آنها را بر سینه میکوبید و وارثِ فرهنگِ عیاری میدانید، آن زمان از کارمندان دولت نادر بودند. اگر حبیبالله کلکانی حق یک قبر دارد، آیا این نیز حق نیست که از #خالقُو که به خاطر کشتنِ پادشاه جلاد تکهتکه و چشمانش زنده از حدقهی سرش بیرون کشیده شد، نیز در این روزها یادی صورت گيرد؟ میشود در خواب و خیال دشمنِ نادرشاه بود ولی کسی که عملا او از پای درآورد یک هزاره بود. بد نیست این را هم به یاد داشته باشید که قدرتِ پنجاه درصدی حکومتِ کنونی و ریاستِ عبدالله را نیز مدیون رای هشتاددرصدیِ هزارهها هستید. چرا بر قاتل حبیبالله کلکانی نفرین میفرستید ولی گروهِ قومی خالق را تحقیر میکنید؟ چهطوری در برابر غنی از حق مردمی مشروع پنجاه در صدی یاد میکنید ولی رای #هشتاددرصدیِ هزارهها به عبدالله را از یاد میبرید؟ آيا همدلی بیشتر از این هم وجود دارد؟ خب، اگر این همه را شما کینتوزی تفسیر میکنید، تقصیر ما چیست؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر