۱۳۹۳ مرداد ۲۲, چهارشنبه

پدرود ٬ با ژاله اصفهانی

سليمان لايق
...
"پدرود با ژاله اصفهانى"
دم بست ژاله و سخنش ناتمام ماند
خرشيد رفت و وحشتِ تاريكِ شام ماند
خاموش شد چراغِ سخن پروران سرخ
محرابِ عشق سوخته گان بى امام ماند
تاريخ كور و كر نه پذيرفت آنچه خواست
جشنِ نبرد سر شد و بى اختتام ماند
مانا كه حرفِ آخر او در نبرد رنج
فرياد شد زسينه جهيد و به كام ماند
بر برگ آخرين بياض ستم كشان
سريالِ شاه و قصه ى رنجِ غلام ماند
ديگر به نور عدل مجو باده اى گدا
ميخانه سوخت ، قصه ى ساقى و جام ماند
تيغ قيام و معركه ها دركف زمان
بر روى كس برهنه نه شد در نيام ماند
وحشت سراى بهره كشى بر مدار خويش
شمشير موى بسته فراز عوام ماند
يعنى صدا و هيبتِ مفروضِ انقلاب
در قلب تير خوردۀ بى التيام ماند
رو پس نه كرد ژاله و راه سفر گرفت
پيغام و شعرِ شعله ورش مستدام ماند
از زادگاه شعر و ادب سرزمين فارس
وخشور نور رفت و دد و ديو و دام ماند
در انتظارِ مقدمِ يك صبح تابناك
بر ما دوام مكتبِ او همچو وام ماند
اى وا ازينكه لايق تنها و ناتوان
در شعرِ سرخ يك تنه بر التزام ماند
چهار شنبه
۱-۵- ۱۳۹۳ مطابق ۲۳-۷-۲۰۱۴
كابل - افغانستان
Mehr anzeigen

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر