مشاعره :
*******
شهر فیض آباد
ـ سال ۱۳۵۹ خورشیدی
۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵
*******
شهر فیض آباد
ـ سال ۱۳۵۹ خورشیدی
۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵
به ابتکار روزنامه بدخشان این شعر زیرین حضرت مولانا « آرزو » در برج عقرب سال ۱۳۵۹ خ به مشاعره گذاشته شده بود .
« بکشای لب که قند فراوان ارزوست -- بنمای رخ که باغ و گلستانم ارزوست »-
« زین همرهان سست عناصر دلم گرفت – شیر خدا و رستم داستانم ارزوست » .... تا آخر .
شاعران و استادان سخن بدخشان شاد روانان « واحد رشته ٬ عبدالبصیر وافی ٬ عبدالعلی جویان ٬ برات محمد سودا ٬ غنی فکرت ٬صوفی حیدر ٬ فیض محمد منگل ٬ اقامحمد مطلب ٬ هر کدام با شرکت در مشاعره با درفش سروده ها مملو ازجوهره عشق به آدمی ٬ هشدار دهنده و روشنگرانه ٬ نفی غلامی و بردگی به قلههای لاجوردین سخن رهکشوده به بیان « آرزوها » پرداخته بودند
که تشنه گان حقیقت را سیراب میکرد .
سروده زیرین « آرزو » از جناب آقای سید عبدالعلی رحمانی است٬ که از سوی داوران جایگاه دوم را بعد از سروده ٬ آقای سید شربت باقری ٬احراز نموده بود ٬ انرا تقدیم دوستان می نماییم .
« بکشای لب که قند فراوان ارزوست -- بنمای رخ که باغ و گلستانم ارزوست »-
« زین همرهان سست عناصر دلم گرفت – شیر خدا و رستم داستانم ارزوست » .... تا آخر .
شاعران و استادان سخن بدخشان شاد روانان « واحد رشته ٬ عبدالبصیر وافی ٬ عبدالعلی جویان ٬ برات محمد سودا ٬ غنی فکرت ٬صوفی حیدر ٬ فیض محمد منگل ٬ اقامحمد مطلب ٬ هر کدام با شرکت در مشاعره با درفش سروده ها مملو ازجوهره عشق به آدمی ٬ هشدار دهنده و روشنگرانه ٬ نفی غلامی و بردگی به قلههای لاجوردین سخن رهکشوده به بیان « آرزوها » پرداخته بودند
که تشنه گان حقیقت را سیراب میکرد .
سروده زیرین « آرزو » از جناب آقای سید عبدالعلی رحمانی است٬ که از سوی داوران جایگاه دوم را بعد از سروده ٬ آقای سید شربت باقری ٬احراز نموده بود ٬ انرا تقدیم دوستان می نماییم .
« ارزو »
نی سیم و زر ونه چشمه حیوانم ارزوست
باری گذر ز کوچه ی جانانم ارزوست .
تا شور و ناله از غم آن دلربا کنم
سوز جگر ودیده گریانم ارزوست .
شد کور از فراق عزیزی دوچشم من
یعقوب وار کلبه احزانم اروزست .
این نفس ظالمی که بود همنشین من
گوید مرا که پیرو شیطانم ارزوست .
ای خضر پیر هادی راهم شو از کرم
« کز دیو و دد ملولم انسانم ارزوست»
با کوه معصیت چو شوم زنده یوم حشر
الطاف بیکرانه ی یزدانم ارزوست .
آن جابری که مال یتیم است طعمهاش
امحای او زحضرت رحمانم ارزوست .
بر منکران راه حقیقت زسوی حق
باران قهر و جنبش طوفانم ارزوست .
در جستجوی شمس همی گفت پیر بلخ
« آن را که یافت میشود انم ارزوست» .
از عاقلان شهر بسی بسی خاطرم گرفت
رخ همچو قیس سوی بیابانم ارزوست .
حالا که دست داد« علی» فیض مولوی
دلشاد گشته چهره خندانم ارزوست .
باری گذر ز کوچه ی جانانم ارزوست .
تا شور و ناله از غم آن دلربا کنم
سوز جگر ودیده گریانم ارزوست .
شد کور از فراق عزیزی دوچشم من
یعقوب وار کلبه احزانم اروزست .
این نفس ظالمی که بود همنشین من
گوید مرا که پیرو شیطانم ارزوست .
ای خضر پیر هادی راهم شو از کرم
« کز دیو و دد ملولم انسانم ارزوست»
با کوه معصیت چو شوم زنده یوم حشر
الطاف بیکرانه ی یزدانم ارزوست .
آن جابری که مال یتیم است طعمهاش
امحای او زحضرت رحمانم ارزوست .
بر منکران راه حقیقت زسوی حق
باران قهر و جنبش طوفانم ارزوست .
در جستجوی شمس همی گفت پیر بلخ
« آن را که یافت میشود انم ارزوست» .
از عاقلان شهر بسی بسی خاطرم گرفت
رخ همچو قیس سوی بیابانم ارزوست .
حالا که دست داد« علی» فیض مولوی
دلشاد گشته چهره خندانم ارزوست .
« سید عبدالعلی رحمانی »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر