جان خرابات از آهنگهای معروف استاد محمدحسین سرآهنگ است. شعر این آهنگ مخمسی است از مستانشاه کابلی شاعر متأخر افغانستان، بر غزلی منسوب به مولانای بلخی با این مطلع:
بیجان شدهام صدجا تا جان خراباتم
چون جان خراباتم، جانان خراباتم
«گه عرش و گهی کرسی، گه نفی و گه اثباتم
گه مسجد و گه دیرم، گه کعبه و میقاتم
چون گشت تعیینها، پرده به رخ حضرت
جستم ز همه اکوان، اندر تتق عزّت
بر بسته تمامی رخت، از مدرسۀ کثرت
«این خرقۀ هستی را در میکدۀ وحدت
صدبار گرو کردم، عریان خراباتم»
از قربت اَحدّیت، در ملک اضافاتم
منزل چو هزار و یک چل گشته مقاماتم
زاهد! به خدا رو رو، ضایع مکن اوقاتم
«من آینۀ ذاتم، خورشید سماواتم
من بحر کراماتم، منکان خراباتم»
شد طور تجلّی گرم، دل گشت ز هستی پاک
از آتش قرب خود، بگداخت همه خاشاک
نی پیک امین اینجا، نی رَفرَف چالاک
«بی واسطۀ املاک، در لوح دل لولاک
نازل شدهام امشب، قرآن خراباتم»
در زهد ریایی نیست عشاق ورا مطلب
خورشید صفت قلبم افتاده به تاب و تب
معشوق و می و ساقی، این است مرا مشرب
در خانقهام صوفی، رو رو مطلب کامشب
با یار خراباتی، مهمان خراباتم
اندر ره عشق حق، نی ملّت و نی آئین
چون کفر حقیقی شد، پا تا سر من مشکین
گنجیده چو انوارش، اندر دل این مسکین
«ای ساقی جان برخیز، ای شمع خرد بنشین
وای مطرب دل بر گو، سلطان خراباتم»
آیات الهی درج، در پردۀ تضمینم
خورشید سماواتی، «مستانشه» حقبینم
پرسید چهای یاران، از ملّت و آئینم
«شمسالحق والدینم، با عزّت و تمکینم
خود را همه او بینم، عریان خراباتم»
چون جان خراباتم، جانان خراباتم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر