۱۴۰۴ مهر ۲۳, چهارشنبه

« خاطرهء‌ ازشهر بشکیک، سرزمین اسپ ها وعقاب ها »

  هویدا ست که  زندگی بر ای زیستن در یک نقطه  نیست ، در سفر روح ادم بویژه ما غربت نشینان  از قفس روزمره گی ها  پر می کشد و در اسمان اب وهوای دیگر به پرواز در می اید ،  در واقع  دیدن جاهای جدید مثل باز کردن پنجره به بجاهای  دیگر دنیاست  و از سوی دیگر روشن است  که  دنیا بیک کتاب شباهت میرساند   کسانیکه سفر نمیکنند  فقط یک صفحه انرا خوانده اند .

 افزون برانکه  ما امسال  بر نامه سفر بجایی نداشتیم  ، اما دعوت  یکی از اقارب جلیل القدراقای فاضل اکبرزاده ما را  در اواخر ماه سپتامبر 2025 م  به شهر بشکک ‍مرکز قزغزستان به سفر برد .

   به پندار میرسد که  ادم در جریان سفر متوجه زیبایی ها و منظره های سفر نمی شود اما هنگامیکه بخانه برمیگردد  چشم دید ها و خاطره ها  بویژه در جریان بازگویی به عزیزان خانواده  مانند   نمایش یک فلم در ذهن ادم به نمایش درمی ایند .  بهر حال بخش های از یاد مانده های ان سفر کوتاه  با خاطره های بلند انرا  به امید اینکه  حد اقل ارزش یکبار ملاحظه را حاصل بدارد در اینجا به قلم می اوریم .  

   *مسافرت ما بسوی بشکیک  با ایربوس ترکش ایرلند در یک پرواز شبانه اغاز یافته بود ،  ایربوس مودرن چون پرنده ی اهنین در خط پرواز خزید  و با  جدا شدن  از اغوش زمین  و بال کشودن   در سکوت شب  با ارتفاع گیری  میسرش را در پیش گرفته بود .  شب آرام و بی‌صدا بر زمین سایه افگنده  مناطق و شهر ها چون جزیره‌هایی نورانی در دل تاریکی می‌درخشیدند .

 وقتی  از ورای کلکینچه کوچک طیاره به اسمان پر از ستاره نگاه  کردم  آسمان شب از ان ارتفاع، چهره‌ای دیگر داشت  مملو از ستاره ها و خوشه خوشه پروین ، چنان پهناور جلوه میکرد  که ادم  با تماشای ان  به کوچک بودن خود  پی می برد .

    انجا  در ذهن خطور میکرد  که درعمق ابی و بیکرانه  اسمان چه  رازهای شگفت انگیزی  نهفته است  که ما  بعنوان  فقط  نظاره گر  نمی دانیم  که انجا چه خبر است ؟  اما  کیهان پژوهان  فضا  را نه تنها زیست گاه ستاره گان بلکه  جایگاهی  برای  ازمایشکاه حقیقت وکشف ریشه های هستی که انباشته از ملیاردها کهکشان که هریک دارای  صد ها ملیارد  ستاره اند می شناسند ، به باور شماری   این همه  نشانگر نوعی طراحی و خلق شده ی هوشمند و یک نظام اگاهانه است  شماری دیگر چنین  نظم را نتیجه قوانین طبیعی می پندارند که نیازی به نیروی مافوق طبیعی ندارد

  وقتی شاگرد مکتب بودم هر باریکه به آسمان نگاه می‌کنم، حس عجیبی سراسر وجودم را احاطه میکرد .  می پنداشتم که حتمن  در دل این اسمانها و کهکشانها  هزاران راز پنهان است که ما  هنوز نمی‌دانیم . ابرها، ستاره‌ها و خورشید، هرکدام دلیلی تازه برای  تعجب وشگفتی‌ دارند . بسیار مایل بودم در فرصتی پیرامون انها چیزی بیاموزم    حد اقل از انچه که ان دانشمند ورجاوند ما ابوریحان البیرونی حدود یک هزار سال قبل در باره زمین و فضا  گفته بود  بخوانم و بدانم که در این اسمانها که عقل ادمی را دچار حیرت میکند چه خبر است ، اما متاسفانه از جبر روزگار  تابحال شبه کتابی نا خوانده و نا دانسته  باقی برجا مانده است .

 .  هواپیما ی ما ، شبه  پرنده‌ای نقره‌ای  که از بند زمان و مکان و غوغای زمین گریخته  باشد  به ارامی  در  دل تاریکی ها  بالا می‌رفت   اندکی بعد زیر بالهایش، بحیره سیاه  و سپس با عبور از باکو و کسپین  که موج‌ها یش درروشنایی  مهتاب و جا جایی فانوس های دریایی  می‌درخشیدند بی انتها جلوه  میکرد .

     بعد از پنج و نیم ساعت پرواز در سکوت پیش از صبحدم  در  حالی که  سیاهی شب پریده و نور شعله ور افتاب  از پنجره های کوچک بداخل طیاره نفوذ میکرد  پیلوت فرود هواپیما بمیدان هوایی بشکیک را  اعلان کرد ،‌ هنگام  فرود و ارتفاع باختن طیاره  ابرها چون پرده های نازک، در زیر بال‌ها  لغزیده  وفرود گاه چهره‌  نمایانده  با این حال  طیاره چون پرنده‌ای خسته بالهایش جمع و جور میکند   و میدان بشکیک چون ماوای مهربان، پرنده‌ی آهنین را در آغوش می‌گیرد.

 در دروازه خروجی ترمینال ارجمند  محمد فاضل اکبرزاده که ما مهمان او بودیم  ازما بگرمی زایدالوصفی استقبال نموده  و سپس به مهمانخانه منتقل گردیده بودیم  . 

 انجا  هنگامی نگاه و مصاحفه ما با بانوی  با وقار همسر فاضل خان ،  و دو طفلک  امیر جان شش ساله و کامله گگ  چهار ساله  که نفس هایشان بوی بهشت و رخسارها مظهر لعل بدخشان و در نگاه شان خورشید پگاهی میدرخشید  گفتی افریدگارهستی ، دو موجود از جمع فرشتگانش را جدا کرده به فاضل خان بخشیده بود هردو طفلک با خطاب بی بی و با با دراغوش ما فرو رفته بودند .

                                       پدر و پسر اکبرزاده 

                                         با فاضل اکبرزاده 

    بسوی ایسیک کول  Issyk-Kul

   برنامه سومین روز سفرما از سوی گرامی اکبر زاده  به جهیل ایسیک کول و استراحت چند روزه  در انجا  تنظیم  گردیده بود. 

  *جهیل ایسیک کول در قرغزستان  یکی از اب های استاده معروف جهان در فاصله 255 کیلومتری  شهر بشکیک  جاییکه کوها ، اب و زمین در اغوش هم فرو رفته  و گویی اینه ی از بهشت بر زمین افتاده است   در دل طبیعت ارمیده است  .

  «‌  طول جهیل ایسیک کول 182 کیلومتر،عرض ان  60 کیلو متر و عمق ان از 270 تا  668 مترو مساحت سطح ان 6236  کیلومترمربع و کرانه ان 688 کیلومترو و بلندی ان از سطح  بحر 1607 متر  بوده  درجه حرارت اب در تابستان معمولا از ۲۳ تا ۳۰ درجه سانتی گرید که هیچ دریای از ان خارج نمی شود ، می رسد .»   

ایسیک‌ کول  با هوای بهشتی اش نه فقط یک جهیل ، بلکه خاطره‌ای زنده از سکوت و شکوه طبیعت  جایی که  روح و روان  انسان را  بی‌اختیار، به آرامشی ژرف فرو می‌ برد جلوه می میکند .

 در چند روزیکه ما انجا بودیم هر طلوعی از افتاب روایتی تازه ی از ارامش ارمغان میکرد  نسیم  گوارا و شفاف که تصور می شد  از بلندای سفید پوش  « تیان شان » و از ان دور دست ها بوی اشنایی  از کوهای بلند پامیر بدخشان   در حالیکه  رخسار جهیل را بوسه باران میکرد و گویی هزاران تکه یی از طلا را بر اب می پاشید  به نظر میرسید  که زمان در انجا مکث میکند تا ادم ارامش را تجربه نماید  . 
شب ها حینیکه در امتداد ساحل جاییکه ، پلاژ ها و هوتل ها پارک ها میدانهای ورزشی  صف اراسته بودند گردش می نمودیم  ،آسمان مملو از ستارگان، بر پهنهء ایسیک کول  می‌تابید، چنان‌که جهیل چون جامی از نور میدرخشید.  حینیکه امواجش به ساحل می خورد گویی راز قدیمی زمین را زمزمه میکرد .
 جهیل که  نفس اسمان را  در خود میدمد  ابش نه گرم و نه سرد بلکه  لطافت رویایی داشت  شنا دران اغوشی بود برای ما  خسته گان سفر 

  در بشکیک شهروندان اعم از  قرغزها  و روسها  « که ۳۰ فیصد جامعه  را تشکیل میدهند»‌   و اقلیت های اوزبیک ،‌قزاق ،  تاجک، ترکمن ،و افغان در  کنار هم مشفقانه و بی دغدغه عاری از مضحکهء قومگرایی ، مانند  رنگین کمانی که از ترکیب رنگ ها زیبایی یافته و  شبه  گل های یک بوستان  روح زنده و صمیمی را پر ورش داده اند   در واقع قرغز ها  زیبا یی را در تفاوت ها  پذیرفته و انجا هر چهره و هر لهجه روایتی از زندگی را بازتاب داده  و از خرد یکدیگر آموخته و از پیوند دل‌هایشان پلی  ساخته اند  به سوی پیشرفت  و رفاه کشور شان .
 
 گله های اسپ  قرغز .
بعد از سپری شدن  روزهای استراحت  و نغمهء های  نسیم ،  زمان بازگشت به بشکیک  فرا ، رسیده بود  جاده ای که از کنار کوهای تنومند سر شار  از کاج و صنوبر  و دشت ها و علف زار های  سبز می گذشت ، و جهیل ایسک کول با ان رگ لاجوردی افسونگرش در جناح  دیگر میدرخشید ، همه اینها در خاطرات ما تصویری از جاودانگی برجا  نهاده بود . 
 انچه در چمنزار ها به وفرت جلب نظر میکرد گله های اسپ بود  مادیان ها ارام در کنار کره هایشان می چریدند نریانهای  مغرور، یال بر باد داده، بر فراز گله ها شیهه می‌کشیدند شماری در سکوت چمنزار ها خوابیده بودند .
وقتی از همه این گله های اسپ از ارجمند  فاضل اکبر زاده که  اشتغال اصلی  فعالیت او  در بخش « کارگو و انتقالات اموال از افغانستان ، پاکستان به اسیای میانه و بر عکس ان است »    اما در عین حال   خود یکی از دوستاداران اسپ و ورزش بزکشی است  پرسیدم  او چنین توضیح داد :  
« قرغزستان، سرزمین سوارکاران است؛ جایی که اسب تنها یک  حیوان نیست، بلکه روح کوهستانها  و همراهان  دیرین قرغز ها ست . در نگاه مردمان این سرزمین، هر اسپ داستانی دارد ، داستان  وفاداری ، خدمتگذاری و در خشیدن در ورزش بزکشی .  اکبر زاده میگوید : 
 بزکشی در کشور های اسیای میانه اوزبیکستان ، ترکمنستان قزاقستان ، تاجکستان منجمله  قرغزستان  از محبوبیت ویژه بر خوردار است از همینرو از یکسو  هنوز تربیت اسپ ها ، با عشق  و دقت  ، مراقیبت ها ی  صحی ، تامینات غذایی و اماده نمودن اسپ ها  برای بزکشی و سوارکاری  از عمومیت برخوردار است   و از جانب دیگر از انجاییکه  اسپ های قرغز از تبار کوه و باد  و از  افسانه ها زاده شده  و دارای هوش و غرور و جنسیت اصیل و والاگهری  اند  از اینرو با درخشش  در میدان  های بزکشی ، از شهرت ویژّه بر خوردار گردیده اند ،با توجه بان  مشتاقان   و مشتریان  ان  در کشور های اسیای میانه از جمله درکشور ما  روز افزون گسترش یافته است  .              
  کثرت تجارت و فروش اسپ ها بحدی رسید که حال دولت قرغزستان فروش اسپ ها را به خارج کشور  بخاطر جلوگیری از کاهش نسل ان قانونا  ممنوع کرده است .



 
  اکبر زاده علاوه  کرد : من بعنوان یکی از دوستداران ورزش بزکشی بویژه  تیم  سواران بدخشان ،‌ هنگامیکه در مسابقات سراسری کابل مشاهده کردم که تیم بدخشان علی الرغم  داشتن پهلوانان ماهر و نیرومند اما اسپ هایشان توانایی مقابله با  بعضی تیم های دیگر  که از خارج  اسپ ها را وارد نموده بودند   کم توان جلوه میکردند  .  از همین رو یکسال قبل  تصمیم گرفتم یک تعداد اسپ های  جوان واصیل قرغزی  را خریداری و جهت تقویت تیم بزکشی و گسترش نسل ان  به بدخشان منتقل نمایم .  علی الوصف  دو سال قبل به تعداد بیست راس اسپ را خریداری  در حالی به  بدخشان منتقل نمودم که دوپهلوان چاپ انداز قرغزی  را نیز با خود به بدخشان برده انها با شمولیت  در تمرینات و مسابقات  در انتقال تجارب  میدانی مساعدت رساندند . 


شما ارسال کردید ضیافت ها 
ضیافت ها و صمیمیت ها : 
 شهر بشکیک از گذشته های دور میزبان  حدود 1500 تن از هموطنان افغان ما بوده است .  که برای پاسداری از فرهنگ ،همسویی  و همگرایی ها  انجمنی را بنا نهاده اند که در راس ان شخصیت گرانمهر ،  جناب اقای سردار سخی  که مطابق قانون قرغزستان  زیر پوشش ریاست جمهوری قرا دارد فعالیت میکند.  
 دوست گران ارج جناب  ریس سخی که صمیمیت  در شخصیت شان   تبلوری ویژه دارد   در یکی از روز ها  در ویلای تابستانی دست ساخت شان   در درهء  «‌‌ قویتاش » حومه شهر به استقبال  از ما   ضیافتی پر باری  ترتیب داده بودند  علی الرغم  صحبت های دوستانه ، اما  پذیرایی ها بحدی  صمیمانه  بود  که  بی‌تردید در یاد و دل ما جاودانه خواهد ماند.

 
                                      
                                     با  ریس جناب اقای سردار و فاضل اکبر زاده  

   - ضیافت های بعدی  را دوستان دیگر  جناب قاری فیض محمد  که به بازرگانی میوه جات خشک اشتغال دارد  و سپس  ضیافت پسین را  جناب سید  مسرور اقا    که مشغلهء  شان را تجارت نوشابه  های غیر الکولی تشکیل میدهد ، در عمق دره «‌ الرچه »  جاییکه ماهی ها در اب زلال ان می رقصیدند  سازمان داده بود ، ضیافت گرم و دوستانه‌ ی ایشان ، نسیم مهربانی بود که  لحظاتی پر از صفا و آرامش را ارمغان داده بود  ما  از لطفِ  این دوستان گرامی  و حضور در جمعِ  پر مهر شان ، بی‌نهایت سپاسگذاریم . 
 با قاری فیض محمد
                                      با  سید مسرور اقا 
      ختم سفر- 
     ان روز اول اکتوبر سال  2025 م سفر ما  به نقطه ی پایانش رسیده  و  زمان بازگشت به  سمت خانه  در «‌غربت سرای المان»‌  فرا رسیده بود  ،‌ ارجمند فاضل خان  تا اخرین در وازه های ترانزیت  ترمینال  فرود گاه بشکیک ما را   با حرمت گسترده مشایعت کرد  و انجا با هم  به امید اینکه باز هم در غربت سرای ما  در اینده  حضور بهم رسانند وداع نمودیم . 
     ان لحظه  پنداشتم بر این بود  که  در چمدانهای ما نسبت  بهر نوع  متاع  دیگر  وزنهء خاطرات  حرمت و احترام  میزبان ما  ارجمند  فاضل اکبر زاده و خانواده اش و دوستان دیگر که برای  ما ضیافت های محتشم  پی افگنده بودند   سنگین تر بود ، بدینسان  سفر بشکیک چون رویای رنگین در خاطرات ما جاودانه باقی می ماند  .       10 ، اکتوبر2025 م




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر