۱۴۰۴ مهر ۱۱, جمعه

 

    از زبان عاصی به زبان مردم یا از زبان مردم به زبان عاصی؟

    تأملی بر چند رباعی مشکوک در آثار قهار عاصی

    شریح شیون

    آصف رحمانی مجموعه‌ای از رباعیات و دوبیتی‌های قهار عاصی را زیر عنوان «هربار که از دهکده‌ات می‌گذرم» در سال ۱۳۸۷ منتشر کرد. من این کتاب را در سال‌های ۱۳۸۸، به یاری دوست خوبم عبدالرحیم رضوانی که در آن سال‌ها در هرات دانشجو بود، به‌دست آوردم. در آن روزگار نوجوانی، چنان شیفته‌ی آن شده بودم که کتاب را یک لحظه زمین نمی‌گذاشتم. در آن ترانه‌هایی که تراویده احساسات یک روستازاده بودند، به‌عنوان یک نوجوان روستایی خودم را و دغدغه‌های همان سن‌وسال را که عشق بود به روشنی پیدا می‌کردم و همین نزدیکی باعث شد که پس از مدت کوتاهی، تقریبا همه‌ی شعرهای این مجموعه‌ی کم‌حجم را از بر کنم.

    اما سال‌ها بعد، هنگامی که دل‌مشغول پژوهش در عرصه‌ی ادبیات شفاهی حوزه‌ی فرهنگی بدخشان شدم، بارها در جریان تحقیقات میدانی‌ام با شکل‌های گوناگون و کهن‌تری بعضی از همین ترانه‌ها و رباعیات روبه‌رو شدم که در آن کتاب خوانده بودم. در آغاز، چنین می‌پنداشتم که شاید این رباعی‌ها از قلم عاصی راه خود را به زبان مردم باز کرده باشند. بااین‌حال، تکرار و گستردگی نمونه‌ها، کم‌کم در من تردیدی برانگیخت که این مسیر شاید برعکس بوده باشد. همین تردید به تدریج به پرسشی جدی بدل شد و مرا واداشت تا امروز، به‌مناسبت سالروز کشته‌شدن این شاعر وارسته، یافته‌هایم را با شما در میان بگذارم. زیرا مراجعه به منابع مکتوب ادبیات فولکلور که پیش از دوران شاعری عاصی ثبت شده‌اند، اصالت شماری از این رباعیات را در هاله‌ای از تردید فرو می‌برد و ضرورت بازنگری در نسب این رباعیات را الزامی‌تر می‌کند.

    هرچند آصف رحمانی در مقدمه‌ی کتابش می‌نویسد که رباعیات را از روی دست‌نویس‌های عاصی که به او سپرده شده بود منتشر کرده است. اما وجود نسخه‌های چاپ‌شده‌ی همان رباعی‌ها در منابع قدیمی‌تر ادبیات شفاهی، نشان می‌دهد که یا این رباعی‌ها از آنِ عاصی نیستند، یا عاصی خود این رباعیات را از منابع شفاهی گرفته و بازنویسی کرده است.

    نکته‌ی کلیدی این‌جا است که برخی از این رباعی‌ها، سال‌ها پیش از آن‌که عاصی به شهرت رسیده باشد، در منابع چاپی یا ضبط‌شده‌ی دیگر ثبت شده‌اند. برای نمونه، کتاب «ترانه‌های کهسار»، اثر اسدالله شعور در سال ۱۳۵۳ خورشیدی منتشر شده است. اگر فرض کنیم گردآوری و تدوین این اثر که مجموعه‌ای از ترانه‌های فولکلور سراسر افغانستان است، دست‌کم پنج سال به‌طول انجامیده باشد، در آن زمان قهار عاصی حدود ۱۲ ساله بوده است. بعید می‌نماید که او در چنین سنی گام جدی به عرصه‌ی ادبیات گذاشته باشد، و حتا اگر گذاشته باشد هم، باز هم بسیار دور از انتظار است که سروده‌های یک نوجوان دوازده‌ساله در پنجشیر یا در کابل چنان شهرتی یافته باشند که در حافظه‌ی جمعی مردم در روستاهای تخار و بدخشان جای بگیرند و وارد ادبیات شفاهی این مردم شوند. از همین‌رو، حضور همان رباعی‌ها در کتاب دکتر شعور و کتاب خانم اسکاتا، انتساب آن‌ها به قهار عاصی را به‌طور جدی زیر سؤال می‌برد و احتمال درستی این انتساب را به‌شدت تضعیف می‌کند.

    نمونه‌های مشخص رباعیات مشکوک

    رباعی شماره یک

    نسخه‌ی منسوب به عاصی:

    گل می‌گذرد موسم گل می‌گذرد

    ما شیشته و کاروان ز پل می‌گذرد

    گل می‌گذرد بار دیگر باز آید

    تا سال دیگر عمر جوان می‌گذرد

    نسخه‌ی قدیمی‌تر ( ترانه‌های کهسار، ص ۹۶):

    گل می‌گذرد موسم گل می‌گذرد

    شب می‌شه پگاه و کاروان می‌گذرد

    امسال برود سال دیگر می‌آید

    تا سال دیگر عمر جوان می‌گذرد

    وقتی این رباعی را با نسخه‌ی شفاهی آن مقایسه کنیم، تنها مصرع دوم تفاوت دارد و متباقی هیچ فرقی ندارد.

    رباعی شماره دو

    نسخه‌ی منسوب به عاصی:

    بالای سرم خدا و پایان یارم

    بال‌وپربشکسته و دل‌افگارم

    راضی نبودم جدا شوم از دلبر

    آورده خدا چنین و من ناچارم

    نسخه‌ی قدیمی‌تر ( ترانه‌های کهسار، ص ۱۷۶):

    بالای سرم خدا و پایین یارم

    اوبال دل‌شکسته و اوگارم

    راضی نبودم جدا شوم از یارم

    تقدیر همین بوده و من ناچارم

    در این دو رباعی نیز ساختار، مضمون و حتا سطرها یکسان‌ اند و تفاوت فقط در چند واژه است. این میزان شباهت نشان می‌دهد که متن منسوب به عاصی بازنویسی همان ترانه‌ی قدیمی است.

    رباعی شماره سه

    نسخه‌ی منسوب به عاصی:

    کابل دور است که خط روانت بکنم

    یک دسته گلی بسته روانت بکنم

    یک دسته گل بسته یکی نا بسته

    کاغذ به درون نی پیامت بکنم

    نسخه‌ی قدیمی‌تر ( ضبط میدانی ۱۳۴۶، پروفیسور اسکاتا):

    کابل دور است که خط روانت بکنم

    یک قبضه گل بسته روانت بکنم

    یک قبضه گل بسته به پیشت نرسد

    جان و دل خود فدای نامت بکنم

    ضبط این ترانه در سال ۱۳۴۶ خورشیدی در بدخشان، با صدای یک زن واخانی که برای فرزندش که عسکری رفته خوانده است، هیچ تردید باقی نمی‌گذارد که این ترانه از عاصی نیست. البته در این‌جا من بیشتر تلاش می‌کنم به متون کهن‌تر استدلال کنم وگرنه این رباعی با عین سیاقی که در کتاب قهار عاصی ذکر شده در کتاب «دوبیتی‌های تاجیکی در بدخشان و تخار، 1389» از دکتر عنایت‌الله شهرانی نیز چاپ شده است.

    رباعی شماره چهار

    نسخه‌ی منسوب به عاصی:

    بیگانه غریب و ملک بیگانه غریب

    بیمارم و بی‌کسم نه درمان نه طبیب

    کو مادر و دادر که دعایی خواند

    بیگانه چه داند که چه شد مرد غریب

    نسخه‌ی قدیمی‌تر ( ترانه‌های کهسار، ص 76):

    کولاب غریب و ملک کولاب غریب

    بیمار شدم و به سر نیامد طبیب

    کو مادر و کو دادر و کو خویش و قریب

    بیگانه چه داند که کجا مُرد غریب

    باز هم با تغییر واژه‌ها، ساختار و مضمون همان ترانه‌ی مردمی حفظ شده است.

    رباعی شماره پنج

    نسخه‌ی منسوب به عاصی:

    روزی که فلک نشانه‌ی تیرم کرد

    پیوسته به زلف یار زنجیرم کرد

    پیوسته به زلف یار پیچیده شدم

    غم‌های زمانه عاقبت پیرم کرد

    نسخه‌ی قدیمی‌تر ( ترانه‌های کهسار، ص 96):

    روزی که فلک نشانه‌ی تیرم کرد

    پیوسته به زلف یار زنجیرم کرد

    پیوسته به زلف یار پیچیده شدم

    غم‌های زمانه عاقبت پیرم کرد

    در این رباعی یک حرف هم تفاوت وجود ندارد.

    رباعی شماره شش

    نسخه‌ی منسوب به عاصی:

    ای یارک سبزینه نعیمت باشم

    تو گندم سبز و من زمینت باشم

    تو گندم سبز و دروگر بسیار است

    من مرد فقیر خوشه‌چینت باشم

    نسخه‌ی قدیمی‌تر ( ضبط میدانی ۱۳۴۶ پروفیسور اسکاتا):

    ای یارک سبزینه کمینت باشم

    تو گندم سبز و من زمینت باشم

    تو گندم سبز و دروگر بسیار اس

    من مرد فقیر خوشه‌چینت باشم

    این رباعی را پروفیسور اسکاتا با آواز فیض منگل ضبط کرده است. اسدالله شعور نیز عین رباعی را در کتاب خودش چاپ کرده است، تنها تفاوت این است که در مصرع اول به‌جای کمینت باشم همینت باشم آمده است. با این هم از مقایسه هر سه نسخه بر می‌آید که نسخه‌ی درست آن همان کمینت باشم است که منگل خوانده است. کمینت باشم یعنی کم‌ترینت باشم یا هم در کمینت باشم.

    مقایسه‌ی این رباعیات با نسخه‌های مردمی آن نشان می‌دهد که قهار عاصی خود نیز به بازنویسی و به‌سازی ترانه‌های فولکلور علاقه‌مند بوده است که این کار در سنت ادبیات فارسی-دری بی‌سابقه نیست و بعضی شاعران در طول تاریخ چنین کرده‌اند. اما تفاوت اصلی در این‌جا است که وقتی بازنویسی صورت می‌گیرد، باید به منبع اصلی اشاره شود یا دست‌کم آن اثر به‌عنوان بازآفرینی یا اقتباس معرفی شود. در حالی که در کتاب «هربار که از دهکده‌ات می‌گذرم» این رباعی‌ها بدون هیچ نشانه‌ای از منبع اصلی، مستقیما به‌نام عاصی چاپ شده‌اند.

    مجموعه‌ی شواهد نشان می‌دهد که تعدادی از رباعی‌های منسوب به قهار عاصی در واقع از آثار فولکلوریک یا چاپ‌شده‌ی پیش از زمان شاعری او سرچشمه می‌گیرند. این موضوع نه از ارزش عاصی می‌کاهد و نه از جایگاه او در شعر معاصر، اما برای تاریخ‌نگاری درست ادبیات و شناخت دقیق سهم عاصی در ادبیات ضروری است که میان «آثار اصیل» و «بازنویسی‌های فولکلور» تفاوت قائل شویم.

    این مسأله در واقع به کم‌توجهی گردآورندگان و ویراستاران اشاره می‌کند که تنها به دست‌نویس بسنده می‌کنند و با رجوع به منابع تاریخی و متون چاپ‌شده، انتساب‌ها را با دقت و وسواس بیشتری بررسی نمی‌کنند.

    قهار عاصی بی‌گمان یکی از درخشان‌ترین چهره‌های شعر معاصر ما است. بازشناسی درست آثار او، نه فقط برای پاسداشت نامش بلکه برای سلامت تاریخ ادبی ما ضرورتی انکارناپذیر است. یادش گرامی باشد.

    منابع:

    1. عاصی، عبدالقهار، هربار که از دهکده‌ات می‌گذرم، به کوشش آصف رحمانی و محمد یعقوبی، انتشارات فدایی هروی.
    2. شعور، اسدالله، (1353)، ترانه‌های کوهسار، نشر وزارت اطلاعات و فرهنگ.
    3. شهرانی، عنایت‌الله، (1389)، دوبیتی‌های تاجیکی بدخشان و تخار، انتشارات الازهر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر