۱۳۹۳ تیر ۲۸, شنبه

سليمان لايق
"شعله حزين"
اى شعله حزين،...
اى عشق آتشين،
اى درد واپسين،
اين شور تست يا كه جنون سرشكها
يا شعر من كه ميدهدم سوز جاودان

ديگر نه بويمش
شبها نجويمش
رازى نگويمش
تا در فراق و ناله و درد و شكنجه ها
آهسته طى كنم ره خاموش رفتگان
عمريكه ميرود
برقيست مى جهد
با خويش ميبرد
ازما هزار قصه پر درد و ماجرا
بسپاردش به چنگ فراموشى زمان
پهلوى كوهسار
در پاى آبشار
بر روى سبزه زار
بر پا شود قيامت بوس و كنار ها
اما ز ما گسسته بود عمر ها عنان
شايد كه سالها
لرزان ستاره ها
مهتاب پاره ها
در آسمان صاف و بالاى ابرها
تابد فراز شهر و نباشد زما نشان
٢٢-٠٣-١٣٣٨. كابل

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر