برگهای ازکتاب جنگهای کابل:
بخش دو-
گلوله ها بر فراز روضه سخی
******************حوالی بعد از ظهر مورخ
۱۵ جدی ۱۳۷۲خ ٬ جنبش ملی ٬بر بخشهای از شهر
در حالی تسلط حاصل کرد که فشار آتشی و
تقرب قوای پیاده لعل قوماندان مربوط «
جنبش ملی »
بر مواضع فرمانده عطامحمد ٬ نور مربوط «جمعیت
اسلامی »
افزایش حاصل کرده و گام بگام با
تحمل تلفات به پیش می تاختند ٬ملیشه های لعل
قوماندان مانند دسته های زنبور در پرواز
بهاری پس و پیش رفته گاهی جمع و گاهی
پراگنده میشدند . یورش بر سنگر های احضار
شدهای ٬ عطامحمد نور٬ بسیار شدید و دفاع
مجاهدین جمعیت اسلامی پاسیف به نظر رسیده بود در این
جنگ بنابر شدت اتشباریها و هجوم های پی
در پی که علی الرغم تلفات به پیشروی جهت اشغال قرارگاه حریف پر داخته بود و مجاهدین
جمعیت اسلامی نتوانسته بودند در مواضع
دفاعی خود در میان عمارت های شهر تاب
مقاومت بیاورند با مواجه گردیدن به تلفات
با استفاده از تاریکی شب با عقب نشینی و
فرار به کوهای مارمول که در جنوب غرب
مزارشریف موقعیت دارد پناه می برند .
قاعدتاً در جنگهای
تدافعی که سرنوشت آن معلوم نباشد پیروزی
همیشه بطرف کسانی است که بیشتر مقاومت
میکنند اما در جنگهای داخلی از جمله در
مزار شریف از انجاییکه جنگها بر منافع
شخصی و گروهی استوار بود و افراد به اجبار
و اکراه و طرفند های قومی و مذهبی بمیدانهای جنگ شهروندی آورده شده
بودند برای نجات جان با اندک فشار مواضع
را رها و بفرار دست می زدند .
«
لعل قوماندان با دادن بیست نفر
کشته و نو نفر زخمی موفق بهبه اشغال قرار
گاه عطامحمد میگردد «۱»
. انروز جنگ در غرب و شمال
شهر با تسلیم گردیدن مولوی علم «
والی بلخ ٬ و انجنیر دادو »
فرماندهان جمعیت اسلامی به رسول
پهلوان فرمانده جنبش ملی حوالی عصر همان
روز فروکش کرد و در جریان تار یکی شب با،
زد و خورد های پراگنده و اتشباریها تداوم
حاصل کرد در جریان شب خرمن آتش ها در میان
شهر شعلهور بود و شاخچه های پر شبنم
درختها ی پارک روضه را روشن نگهداشته
بود.
صبحدم روز ۱۶ ماه جدی
۱۳۷۲ که گنبد لاجوردی حرم حضرت علی چون
نگینی در میان غباری از دود و بخار میدرخشید
و بانگ مؤذن که خدا را بیگانگی می ستود
مومنان را به ادای نماز صبح فرامیخواند
شهر مزار یکدست به تصرف جنبش ملی رشید
دوستم در آمده ٬و در میان دو فرمانده قهار
جنبش ملی رسول پهلوان و لعل قوماندان
تقسیم گردیده بود .
در جریان تلاشی خانه بخانه شهر
٬ بدست موجودات افسار گسیخه ٬ یغماگری
بازداشت های جابرانه ٬ تجاوز بگونه گسترده
صورت گرفته بود . بدین ترتیب رشید دوستم
از حریف خود جمعیت اسلامی مربوط برهان الدین ربانی
و احمد شاه مسعود ٬ که در یازدهم ماه جدی
در مرکز کابل حین تهاجم به ارگ دولتی او
را مفتضحانه شکست داده و شماری زیاد از
جنگجویانش را کشته بودند انتقامش را در جغرافیای شهر مزار اخذ
می نماید .
هرچند تلفات این جنگ
مانند دیگر جنگها رسانه ای نگردیده است
اما وقتی به این جنگ و پی آمد های هولناک
آن توجه گردد خونریزی و مصایب آن مشخص
است و میتوان حرفهای زیادی را از دل آن
بیرون کشید . تداوم جنگ به این
گستردگی و تداوم اتشباریهای سنگین مبرهن
میکند که هر دو محور ٬جمعیت اسلامی
و جنبش ملی مانند ماشین کشتار عمومی عمل
نموده بودند کور کورانه بهر سو آتش
میباریدند هر آن گاهیکه گلوله ای از جایی
از میان عمارت های شهر صاعقه میکشید با
قوی تری آتشبار های جانب مقابل کوبیده
میشد این شهروندان بودند که درمنگنه
دو اژدهای مخوف گیر افتاده با مواجه شده
به تباهی خانه و کاشانه و آبادی ها خود را
از دست میدادند .
از نگاه نظامی جنگها
درشهر و محلات مسکونی مربوط دشمن ٬ و فرود
آوردن ضربات آتش های هاوان ٬ طوپچی بر
اهداف مورد نظر فن اوریها ی ویژه ، تخصص
و تجربه را ٬مطالبه می نماید٬ که این کار
با فورمولهای پیچیدهای ریاضی محقق
میشود٬ مسله ایکه که گروهای عظمت جنگ
های داخلی اصلاً از آن بی بهره بودهاند
٬ از همین رو آتش های ثقیل هر دو محور بجای
اینکه بطرف مقابل آسیب وارد آورد به عمارت
ها و بخانه های شهروندان مزارع و کشتزار
ها اصابت میکرد تلفات انسانی و و یرانی
ببار می آورد . .جنگها محیط مزار را بخون آغشته گردانده بود ، چه کسی میتواند زبان لاله و گلها را بداند تا بفهمد که تیره گی دل لاله ها و ٬ انجیر های سرخ مزار ٬ از همان خون و شعله های اتشین جنگ رنگ قرمز پذیرفته است .
در این جنگ تمام شهر مزار
اماج حمله قرار گرفته و توفان آتش بهر
سو فواره کشیده و فراز حرم حضرت علی به
بیک گذر گاه آتش مبدل گردیده بود انفجار ها و آتش سوزی ها سمارقوار
مانند اژدهای هفت سر در هوا ٫ سر جنباند ه هیولای مرگ همراه با گلوله های اتشین به
پرواز درآمده و قربانیانش را از میان
انسانهای که درجنگ دخیل نبودند انتخاب کرده است ٬مسله ایکه افزایش تلفات شهروندان را در قبال اورده بود .
قربانیان بی صدا و خونهای
ریخته شده در این جنگ را نه تاریخ فراموش
میکند و نه کسی میبخشد .
اینجا برای تبینی از
زخم های جنگ مزار شریف به ذکر چند رخداد
بسنده میکنیم ؛--
یکی از دوستان دوران تحصیل و
خدمت این راقم که افسر ی دارای سجایا و
فضیلت ستودنی است و درانبرهه در حاشیه
شمال شرقی روضه سخی ٬ زندگی میکرد یک
رویداد را اینگونه حکایت کرد :
جنگ در انروز ها در شهر مزار کوچه
به کوچه در استمرار بود طرفها در داخل
شهر با اسلحه ثقیل و راکت انداز ها به
اتشباریها پر داخته بودند .
در اوج اتشباریها از تصادف بد یک
راکت که از کوچه مارمول شلیک گردیده بود
منزل ما را هدف قرار داد و یک اتاق انرا
که فرزند خورد سالم«
مسعود جان »
با بازیچه هایش مصروف بود زخمی
کرد وقتی او را از میان دود و آتش بدر
آوردیم سرو صورتش را موزاییکی از سیاهی
و خون پوشانده بود از سوراخهاییکه از
اصابت چره ها دهن کشوده بود قطرات خون می
جوشید و می چکید گویی آن آفریده بالدار
مهربانتر از مهاجمان جهادی و ملیشه ای
با پارچه های کوچک طفل کوچک را اماج قرار
داده بود طبیان با چیره دستی چره ها را
از بدن طفلک مان بدر آورده و مسعود ما را
نجات دادند ٬ لاکن یکی از چره ها در حریم
چشمش جا خوش نموده سالها با با دندانه
های تیغ دارش آنجا را ترک نمیکرد گفتی
خواسته بود کابوس جنگ را بعنوان خاطره
منهوس جنگهای عظمت خواهی تبهکاران در
خانوادهای ما جاویدان نگهدارد و مورد
شماتت و نفرین ابدی قرار گیرد بالاخره
سالها بعد در دنیای غربت در یک عمل جراحی
در کشور هالند بیرون بر آورده شد .
و حکایات دیگر.....
۱- کتاب افغانستان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی – اثر جنرال عبدالروف بیگی .صفحه ۱۲۳
رویکرد ها – کتاب افغانستان بعد ازپیروزی انقلاب اسلامی– گذارشات عفو بین الملل سال ۱۹۹۵
خاطرات شاهدان صحنههای جنگ-- جراید امید – و آینه افغانستان چاپ آمریکا
ادامه ـ
-جنگ در لنگر خانه
-جنگها در مارمول و فرار عطامحمد به کندز
- جنگ ها در کندز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر